زیرا شهود با گواهی خود حق تمتع زوج را از بین برده اند و بدل این بضع مهر المثل است.
اما اگر قبل از دخول از شهادت خود برگردند نصف مهریه را باید پرداخت کنند. ولی این قول مربوط به بلقینی است و نظر شافعیان ضعیف است و پذیرفته نیست.
اگر شهود گواهی به طلاق داده اند و بعد رجوع کنند و در عین حال بینه اقامه شود که بین زوجین محرمیت رضاع وجود داشته در این صورت بر شهود غرامتی نیست[۲۷۸].
حنبلیه: اگر شهود طلاق قبل از دخول رجوع کنند و قاضی هم حکم به جدایی صادر کند، بر شهود نصف مهریه و اجب است (نظر ابوحنیفه – مالکیه)
دلیل: زیرا خارج شدن بضع در ملکیت شوهر به دلیلی استوار نیست. اما نصف مهر المسمی به این دلیل واجب است که شهود شوهر را بر اثر شهادت ملزم کرده اند و او باید در الزام این پرداخت نصف مهریه به شهود مراجعه کند و آن را دریافت کند و به زن بدهد[۲۷۹].
اگر شهود در طلاق بعد از دخول رجوع کنند در این مورد شهود ضامن چیزی نمی باشند و قول ابوحنیفه نیز همین بوده ولی روایتی دیگر از احمد حنبل نقل شده است که اگر شهود طلاق بعد از دخول رجوع کنند در این صورت ضامن مهر المسمی برای شوهر اول می باشد.
زیرا با شهادت و رجوع بعد از آن نکاحی از مشهود علیه فوت کرده اند و باید عوض نکاح فوت شده را با مهر المسمی جبران نمود و اگر قبل از دخول نیز از شهادت خود رجوع کنند، باز هم بر اساس روایت احمد مهر المسمی بر عهده شهود است[۲۸۰].
گفتار هفتم: نکاح
نکاح جز حقوقی است یعنی هم جنبه حق الناسی مالی در آن موجود است و هم جنبه حق الناسی غیر مالی. جنبه حق الناسی مالی آن (مانند مهریه و نفقه) با شاهد و قسم هم ثابت می شود. جنبه حق الناسی غیر مالی آن (زوجیت و زناشویی)) فقط با شهادت دو مرد عادل ثابت می شود[۲۸۱]. با این عقد به بررسی موارد رجوع شاهد از شهات در آن می پردازیم:
۱- نکاح به مبلغی معادل مهریه
اگر دو شاهد شهادت دهند که این زوج، این زوجه را در مقابل ۱۰۰۰ درهم به عقد نکاح خود درآورده است با توجه به این نکته که ۱۰۰۰ درهم معادل مهر مثل زوجه می باشد و زوج نکاح را انکار کند. قاضی بر اساس شهادت شهود، حکم به نکاح زوجه و زوج می نماید. پس از آن زوج، زوجه را نزد قاضی طلاق می دهد. پس از طلاق شهود از شهادت خود رجوع نمایند، سرخسی می فرماید: ((شهود ضامن چیزی نیستند زیرا شهود چیزی را به ملکیت زوج در آورده اند (بضع) که معادل آن چیزی است که زوج را به آن ملزم کرده اند ۰ مهر المثل)، اما اینکه این زوج، زوجه را طلاق داده و ملزم به پرداخت نصف مهریه شده با اختیار خودش بوده و ارتباطی به شهادت شهود ندارد[۲۸۲]. صاحب جواهر در فرق این مساله و طلاق قبل از دخول حکم به عدم ضمانت شهود کرده است. زیرا معتقد است که شهود در اینجا چیزی را اتلاف نکرده اند[۲۸۳].
۲- رجوع پس از دخول
چنانچه شهود، شهادت دهند که این زوج، این زوجه را به عقد نکاح خود در آورده است، آنگاه شهود از شهادت خود رجوع نمایند (چه در فرض طلاق، چه در فرض عدم طلاق) چند صورت می توان ترسیم کرد[۲۸۴].
الف – مدعی نکاح زوج است و مهر المسمی به اندازه مهر المثل یا بیشتر است و به زوجه پرداخت شده است.
در این حالت شهود هیچ غرامتی به زوجه نباید بپردازد. صاحب جواهر در تعلیق این مطلب می فرماید: ((زن عوض آن چیزی را که شهود از بضع بر او تفویت کرده اند گرفته است. البته اگر فرض کنیم که بضع با تفویت ضمانت می شود.
ب- همان صورت مذکور است، منتهی با این تفاوت که مهر المسمی زوجه کمتر از مهر المثل باشد[۲۸۵].
صاحب جواهر می فرماید: در این صورت شهود ضامن تفاوت مهر المثل و مهر المسمی برای زوجه می باشند، هر چند زوجه مهر المسمی را از شوهر دریافت نکرده باشد[۲۸۶]. اما عبدا… بن قدامه اظهار می کند: ((و ان شهدا علی امره بنکاح… فان طلقها الزوج قبل دخوله… و ان دخل بها و کان الصداق المسمی بقدر مهر المثل او اکثر منه…. و ان کان دونه فعلیها ما بینهما و ان لم یصل الیها فعلیهما ضمان مهر مثلها لانه عوض ها فوتاه علیها[۲۸۷] ). یعنی در این صورت شهود باید مهر المثل زوجه را بپردازد، زیرا مهر المثل در مقابل چیزی است که آن را از زن تفویت کرده اند (بضع).
ج – اگر مدعی نکاح زوجه باشد و زوج قبل از دخول، زن را طلاق دهد، به این شکل که بگوید: اگر این زن زوجه ام بود، پس او را طلاق دادم، صاحب جواهر معتقد است در این حالت شهود ضامن نصف مهر المسمی برای زوج می باشند[۲۸۸]. زیرا نصف المسمی میزان مالی است که شهود در اثر شهادت دروغ خود، مرد را ملزم بر پرداخت آن نموده اند.
د- در مساله فوق اگر زوج پس از دخول، زن را طلاق دهد چنانچه مهر المسمی زنی که به نکاح آن با مردی شهادت داده اند، از مهر المثل بیشتر باشد، مطابق قول صاحب جواهر ((ما به تفاوت مهر المسمی و مهر المثل را که شوهر پرداخته، باید شهود به او غرامت دهند[۲۸۹])). اما اگر مهر المسمی کمتر یا مساوی مهر المثل باشد، شهود ضامن پرداخت غرامتی به مرد نیستند[۲۹۰].
اشکال در این فرض (ادعای نکاح از سوی زن و انکار از سوی مرد) وارد است و آن اینکه وقتی زوج منکر نکاح می باشد چطور دخول برای زن برای او جایز است.
پاسخی که برای این اشکال ارائه شده این است که حاکم، حکم به نکاح زن و مرد نموده است لذا دخول زن به حکم حاکم جایز است و شرعاً ایراد ندارد[۲۹۱].
۳- نکاح بدون ذکر مهر
چنانچه دو شاهد شهادت دهند که این مرد در مقابل ۱۰۰۰ درهم (مهر المثل زن) او را به نکاح درآورده، ولی مرد منکر آن است بر اساس حکم حاکم، نکاح بین زن و مرد صورت گیرد ولی زوج، زوجه را پیش از دخول طلاق دهد و ادعا کند که من زن را بدون ذکر مهر به عقد نکاح خود در آورده بودم. در نکاح بدون ذکر مهر چنانچه زن پیش از دخول، طلاق داده شود، مستحق مهر المتعه است.
با در نظر گرفتن این نکته، سرخسی در حل مساله مذکور می فرماید:
((شهود باید پس از رجوع از شهادت مبلغ ما بین مهر المتعه تا ۵۰۰ درهمی را که مرد در مقابل طلاق پیش از دخول داده، به او غرامت دهند. زیرا در این حالت که زوج ادعای نکاح بدون مهر را می کند، هم زوجه و هم زوج تصادق در نکاح دارند.
اگر شهادت شهود نبود قول مردی که منکر تعیین مهر بود پذیرفته می شد ولی شهود با شهادت خود چیزی بیش از مهر المتعه را بر مرد ملزم نمودند. لذا ضامن غرامت برای مرد هستند[۲۹۲].
۴- نکاح، دخول، طلاق
فرض این مساله این است که چنانچه دو شاهد شهادت به نکاح در مقابل ۱۰۰۰ درهم دهند. حال آنکه مهر المثل زن ۵۰۰ درهم است. دو شاهد شهادت به دخول و دو شاهد شهادت به طلاق دهند. اما زوج همه فروض را انکار کند، سپس هر سه گروه شهود رجوع کنند، چه کسی ضامن است ؟ اصلاً خسارتی بر زوج یا زوجه وارد آمده است یا نه؟
اگر شهود دخول همراه یکی از دو گروه شهود نکاح یا طلاق رجوع نمی کردند، نکاح یا طلاق مربوط به پس از دخول بود و قطعاً جمیع مهریه بر مرد واجب بود. اگر شهود دخول رجوع می کردند ولی شهود طلاق یا نکاح رجوع نمی کردند، قطعاً زوج نصف مهرالمسمی بر ذمه اش آمده بود. اما در این مساله هر سه گروه رجوع کرده اند.
در پاسخ به این مساله گفته شده است شهود نکاح، باید ۵۰۰ درهم را غرامت بپردازند. سرخسی اینگونه استدلال می کند ((۵۰۰ درهم بعدی بدون عوض است، لذا باید شهود نکاح آن را به مرد غرامت دهند. زیرا با شهادت خود زوج را ملزم به پرداخت آن به زن نموده اند[۲۹۳])). سپس در ادامه به عنوان تفریع مطلب می فرماید:
((اگر دو شاهد نکاح در مقابل ۵۰۰ درهم شهادت دادند نیازی به پرداخت غرامت به زوج نبود.
۵- نکاح مبتنی بر خلاف ادعای زن
چنانچه مردی ادعا کند که او زنی را در مقابل ۱۰۰۰ درهم تزویج کرده ولی زن مدعی باشد که مرد، مرا در مقابل ۱۰۰۰ درهم تزویج کرده، البته با عنایت به این نکته که ۱۰۰۰ درهم مهر المثل زن است مرد دو شاهد اقامه کند و قاضی بر اساس ادعای او حکم کند. پس از حکم حاکم شهود از شهادت خود رجوع کنند، بین علمای اهل سنت اختلاف است. این اختلاف را سرخسی ذکر کرده است[۲۹۴].
ابوحنیفه و محمد معتقد هستند دو شاهد باید برای زن ۹۰۰ درهم غرامت بپردازند. اما ابویوسف معتقد است باید دو شاهد را رجم کرد، ولی ضامن پرداخت غرامت برای زن نیستند.
سرخسی علت اختلاف را اختلاف این دو گروه در یک مساله در باب نکاح می داند.
آن مساله این است که اگر زوجین در باب مهریه اختلاف پیدا کردند، در حالی که مهر مثل همان میزان بود که زوجه مدعی آن بود، آنگاه در این مساله ((ابوحنیفه و محمد، قول را قول زوجه و ابویوسف قول را قول زوج می داند[۲۹۵].
بنابراین اختلاف اگر شهادت دو شاهد نبود باید زوج ۱۰۰۰ درهم به زوجه می پرداخت. لذا دو شاهد ۹۰۰ درهم را با شهادت خود به زوجه اتلاف کردند و ضامن آن هستند مطابق دیدگاه ابوحنیفه و محمد)
مطابق دیدگاه ابویوسف در باب مساله نکاح که قول زوج را مقدم می دانست شهود چیزی برای مشهود علیه اتلاف نکرده اند. لذا ضامن هیچ غرامتی نیستند.
برای تحلیل و بررسی باید گفت، اصل اولیه این است که هر زن بر اساس مهر مثل خود با مردی ازدواج می کند. برای ادعای بیشتر از مهر المثل، زن در مقام مدعی و مرد در مقام منکر و برای
ادعای کمتر از مهر المثل مرد در مقام مدعی و زن در مقام منکر است. قاعده کلی هم این است که ((البینه علی المدعی و الیمین من المنکر)).
در مساله مذکور، مرد مدعی است و زن منکر. لذا باید مرد بینه بیاورد. او بینه آورد و حکم به نفع مدعی صادر شد. اما شهود رجوع کردند. پس اگر نبود شهادت دو شاهد این حکم به نفع مرد صادر نمی شد. لذا باید ۹۰۰ درهم به زن غرامت بپردازند. با این وصف قول ابوحنیفه و محمد صحیح تر است.
۶- رجوع پس از موت زوج
چنانچه دو شاهد به نفع زنی به نکاح در مقابل مهر مثل او شهادت دهند، قاضی بر اساس شهادت شهود حکم کند، زوج بمیرد. زوجه از ترکه زوج ارث ببرد. پس از تقسیم ارث شهود از شهادت خود رجوع کنند، سرخسی بدون ذکر دلیل معتقد است ضمان بر شهود نیست[۲۹۶].
اگر شهود پس از موت زوج، شهادت به ن
کاح فوق دهند، آنگاه (۰ ضمنا جمیع ما اخذته المراه)) یعنی شهود ضامن پرداخت همه آن چیزی هستند که زوجه اخذ کرده است. (میراث، مهریه و…) در تحلیل قول خود می فرماید ((دو وصف برای میراث وجود دارد: ۱- موت مورث ۲- اثبات نسبت میرات خور
اولی اتفاق افتاد، آنچه موجب انتقال میرتث از زوج به زوجه است شهادت شهود می باشد. اگر این مورد موجود نبود علتی برای استحقاق میراث برای زوجه نبود. لذا شهود باید غرامت این نقص را که به ورثه آوردند بپردازند.
گفتار هشتم: وقف
چنانچه دو شاهد نزد قاضی شهادت دهند بر اینکه این فرد شما بر اوقف مسجد یا سایر جهات عامه نموده است. قاضی حکم به حبس مال در مورد مشهود به نماید. آنگاه شهود از شهادت خود رجوع نمایند مطابق قول صاحب جواهر و نووی ((لایردالوقف بالرجوع[۲۹۷]))
یعنی مال موقوفه با رجوع شهود از موقوفه بودن خارج نمی شود.
به نظر می رسد علت این باشد که این مال به حکم حاکم وقف شده است. چیزی که وصف موقوفه بودن بر آن حکم حاکم صادر شود دیگر از این وصف خارج نمی شود. زیرا خروج آن هم با حکم حاکم و هم با ماهیت وقف تعارض دارد. نووی همچنین ادامه می دهد که شهود باید قیمت این مال موقوفه را به صاحبش بپردازند.
گفتار نهم: ارتداد
۱-۵-۲) تاریخچه:
ایرانیان از زمان هخامنشیان برای دریافت مالیات و امور مالی کشور دفاتر و سازمانهای مرتبطی داشتند. در زمان ساسانیان اخذ مالیات صورت کاملتری بخود گرفت و سه نوع مالیات بنامهای اراضی، سرشماری و سرانه دریافت می شد. پس از تسلط اعراب به ایران، در زمان حجاج بن یوسف ثقفی دفاتر مالیاتی از فارسی به عربی برگردانده شد و در دوره سلجوقی با دستور عبدالملک کندری وزیر طغرل مجددا به فارسی بر گردانده شد. در زمان سلطنت صفویه تجارت خارجی و درآمد گمرکی به مالیات اضافه و در دوره افشاریان گسترش بیشتری یافت. در دوره قاجاریه وضع مالیه کشور بواسطه جنگها، مسافرتها و ضعف پادشاهان رو به رکود گذاشت و با زحمات طاقت فرسای امیر کبیر گامهای سودمندی برداشته و برای وصول، نگهداری و مصرف خزانه مقررات جدیدی وضع گردید. قبل از مشروطیت شاهان تمام در آمدهاو عواید کشوررا در اختیار داشته و تمام مخارج نیز به فرمان و تصویب شخص او صورت می گرفت.در آن زمان مردم صاحب مجلس و پارلمان نبو دند، و شاه شخصی به نام وزیر دفتر ( وزیر مالیه ) مامور می اخت تا بودجه کشور را تنظیم کند.در هر استان مسئول هر کتابچه در مرکز یک مستوفی بود.این مستوفیان عده ای کارمند داشتندکه آنان را میرزا قلم دان میگفتند.رئیس مستوفی ها رامستوفی الممالک می گفتند که همان وزیر مالیه بود. با انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ اولین کابینه قانونی تشکیل و ناصرالملک بعنوان نخستین وزیر مالیه از مجلس شورای ملی رای اعتمادگرفت، ایشان با همان روال سابق ادامه کار داده و به دستور وی محل کنونی رادیو تهران که محل اداره گمرک بودبه وزارت مالیه اختصاص یافت.در سال ۱۲۸۹ ادارات هفتگانه وزارت مالیه تصویب و تشکیل گردید و مهمترین ادارات در آن زمان خزانه داری کل، گمرک و وصول عایدات بود. پس از مدتی محل وزارت مالیه به پارک اتابک ، محل کنونی سفارت شوروی سابق انتقال یافت. مطابق قانون ۱۲۹۴ وزارت مالیه به نه اداره تقسیم گردید که عبارت بودند از: دایره وزارتی، تشخیص عایدات و خالصه جات و مسکوکات، خزانه دار ی کل و دیون عمومی و وظائف، گمرکات، محاکمات مالیه، کمسیون تطبیق حوالجات، پرسنل و ملزومات و مجلس مشاور عالی برای محاکمات اداری بود. از سال ۱۳۰۰ به بعد دگرگونیهای زیادی در وزارت مالیه رخ داد .از جمله اینکه تعدادی حدود چـهل شرکت دولتی تاسیس و بعدا منحل گردیدند و سازمان به دو قسمت مالی و اقتصادی تقسیم و بوسیله دو معاون و هفت مدیر اداره می گردید و نیز در سال ۱۳۲۹ سازمان وزارت دارائی با تقلیل ادارات مورد تصویب قرار گرفت و بالاخره در سال ۱۳۵۳ قانون تشکیل وزارت امور اقتصادی و دارائی با ۶ ماده به تصویب مجلس شورای ملی سابق رسید. (منبع: پرتال وزارت امور اقتصادی و دارایی)[۳۶]
۲-۵-۲) اهداف و وظایف
الف : هدف
تنظیم سیاستهای اقتصادی و مالی کشور و ایجاد هماهنگی در امور مالی و اجرای سیاستهای مالیاتی و تنظیم و اجرای برنامه همکاریهای اقتصادی و سرمایهگذاریهای مشترک با کشورهای خارجی
ب : اهم وظایف
- تنظیم سیاستهای اقتصادی و مالی کشور و ایجاد هماهنگی در اجرای آنها
- پیشنهاد، دریافت، بررسی و انجام کلیه امور مربوط به سرمایهگذاریهای ایران در خارج و سرمایه گذاریهای خارجی در ایران و همچنین کمکهای اقتصادی و فنی به کشورهای خارجی.
- پرداخت وام و اعتبار به دولتها و موسسات خارجی و بینالمللی و همچنین تحصیل و استفاده از وامها و اعتبارات خارجی.
- نظارت بر فعالیتهای مالی و اقتصادی بخش خصوصی در جهت اجرای برنامههای توسعه اقتصادی.
- اجرای تکالیف مربوط به امور پولی، بانکی، بیمهای، ارزی و اعتباری کشور که به موجب قوانین و مقررات موضوعه به عهده وزارت امور اقتصادی و دارایی محول میگردد.
- نظارت بر تشخیص و وصول مالیاتهای مستقیم و همچنین وصول مالیاتهای غیرمستقیم و حقوق و عوارض و هزینههای گمرکی.
- اجرای مراقبت عمومی واردات، صادرات، قراردادهای بازرگانی، موافقتهای پایاپای و اعمال مقررات گمرکی درباره معافیتها و ممنوعیتها.
- تمرکز وجوه سپرده وزارتخانهها و موسسات و شرکتهای دولتی در حسابهای خزانه نزد بانک مرکزی.
- افتتاح حسابهای بانکی وزارتخانهها و موسسات و شرکتهای دولتی در بانک مرکزی یا شعب سایر بانکهای داخلی در مرکز و شهرستانها.
- تخصیص اعتبارات لازم برای هزینههای جاری و عمرانی با همکاری سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور] معاونت راهبردی ریاست جمهوری فعلی [ و ابلاغ آن به دستگاه های اجرائی مربوط.
- رد سپردههای قابل استرداد و همچنین وجوهی که زائد بر میزان مقرر وصول میشود.
- رسیدگی و موافقت با پرداخت دیون محقق بر ذمه وزارتخانهها از محل اعتبار دیون بلامحل.
- واگذاری پیشپرداخت برای رفع احتیاجات سال بعد وزارتخانهها و موسسات دولتی با رعایت مفاد ماده ۷۷ قانون محاسبات عمومی کشور.
- مطالبه و وصول صورتحسابهای ماهانه و سالانه از دستگاه های اجرایی برای بررسی و درج در صورتحساب عملکرد بودجه سالانه کل کشور.
- اخذ ترازنامه وحساب سود و زیان سالانه شرکتهای دولتی برای درج در صورتحساب بودجه سالانه کشور
- تهیه و تنظیم صورتحساب عملکرد بودجه سالانه کل کشور و تضمین وامها و اعتبارات اعطایی به دولت.
- دادن مهلت و یا تخصیص بدهی اشخاص به وزارتخانهها و موسسات دولتی.
- رسیدگی به موجودی و نظارت و تمرکز حساب اموال دولتی در اختیار دستگاه های اجرایی.
- نگهداری اسناد مالکیت اموال غیرمنقول دولت که حق استفاده آنها بعهده دستگاه های اجرایی ذیربط میباشد.
- تهیه و توزیع و همچنین نظارت بر چاپ اوراق بهادار کنترلر دولت و سایر اوراقی که برای وصول درآمدهای عمومی دولت منظور شده در قانون بودجه کل کشور مورد استفاده قرار میگیرد.
- انتصاب ذیحساب و معاون ذیحساب در دستگاه های اجرایی طبق ماده ۳۱ قانون محاسبات عمومی کشور.
- بررسی بودجه و ترازنامه و حساب سود و زیان شرکتهای دولتی که سهام آنها متعلق به دولت است
- انتشار اوراق مشارکت در چهارچوب مقررات قانونی و آئیننامههای اجرایی مربوط.
- توزیع و فروش سفته و بارنامه تجارتی از طریق شبکه بانکی کشور و نگاهداری حساب آنها.
- بررسیهای مالی برای شناسایی منابع درآمدی کشور و پیشنهاد وضع و یا اصلاح قوانین و مقررات مالی.
- انجام سایر وظایفی که بر طبق مقررات قانون محاسبات عمومی کشور و سایر مقررات مالی به وزارت امور اقتصادی و دارایی محول گردیده است. (منبع: همان)
۳-۵-۲) معرفی دفتر رسیدگی به تخلفات اداری و پاسخگویی به شکایات
همانطور که در نمودار سازمانی وزارتخانه مشخص شده دفتر رسیدگی به تخلفات اداری و پاسخگویی به شکایات به عنوان یکی از زیر مجموعه های وزارت دارایی، به لحاظ سازمانی زیر نظر قائم مقام وزیر می باشد که با توجه به اینکه چندین سال است که وزارتخانه از وجود قائم مقام بی بهره می باشد این دفتر مستقیما زیر نظر مقام عالی وزارت (دفتر وزارتی) قرار گرفته است. این دفتر در سال ۹۰ از ادغام دو دفتر دیگر به شرح زیر تشکیل شده است :
۱- دفتر ارزیابی عملکرد، بازرسی و پاسخگویی به شکایات
۲- دفتر هماهنگی و نظارت بر هیاتهای رسیدگی به تخلفات اداری کارمندان
البته بنا به اظهارات نماینده محترم وزیر و مدیر کل دفتر رسیدگی به تخلفات اداری و پاسخگویی به شکایات، که مدیریت این دفتر را به عهده دارند، عنوان سازمانی این دفتر در آینده به دفتر مدیریت عملکرد تغییر خواهد کرد. تعداد پرسنل این دفتر در حال حاضر بالغ بر ۶۰ نفر می باشد که بخش عمده ای از آنها را کارشناسان تشکیل می دهند. وظایف این دفتر در سه بخش زیر می باشد:
۱) اداره ارزیابی عملکرد: ارزیابی عملکرد کلیه کارمندان، مدیران و همچنین وزارتخانه
۲) اداره بازرسی: رسیدگی به شکایات مردمی واصله از دفتر ریاست جمهوری و سایر نهادهای دولتی
۳) هیاتهای رسیدگی به تخلفات اداری: رسیدگی و صدور رای در خصوص کارمندان خاطی وزارتخانه، سازمان امور مالیاتی کشور، بانکها، بیمه ها، گمرک و سایر دستگاه های تابعه
نمودار (۱۱-۲) نمودار سازمانی ستاد وزارت امور اقتصادی و دارایی
فصل سوم
روش پژوهش
۱-۳) مقدمه
امروزه پژوهش علمی تأثیر چشمگیری بر رشد و گسترش علوم و دانش بشری گذاشته است. هدف از پژوهش علمی شناسایی پدیده ها، مشخص نمودن روابط بین پدیدههاست و به دنبال آن در پی دستیابی به قواعد و قوانینی است که به وسیله آن بتوان تغییرات این پدیده ها را پیش بینی نمود. پژوهش علمی امری است نظامدار، منطقی، تجربی، تکرارپذیر و انتقالپذیر که از طریق ساختار علمی، داده ها را خلاصه نموده و به وسیله شیوه های تحلیل، توانایی شناسایی روابط کلی را افزایش میدهد. این پژوهش با نوعی مسأله یا مشکل آغاز می شود که با بهره گرفتن از روش علمی به دنبال یافتن جواب آن هستیم(سرمد، ۱۳۸۳).
هرچند که حصول توافق میان دانشمندان و پژوهشگران درباره تعریف پژوهش علمی چندان ساده نیست، اما یک تعریف قابل قبول در مورد آن چنین است: “پژوهش علمی عبارت است از مطالعه نظامدار، کنترلشده، تجربی و انتقادی یک یا چند قضیه فرضی در مورد روابط احتمالی میان پدیدههای طبیعی” (هومن، ۱۳۷۴، ۱۴). در تعریفی دیگر، پژوهش فرآیندی است که از طریق آن میتوان درباره ناشناختهها به جستجو پرداخت و نسبت به آن شناخت لازم را کسب نمود. در این فرایند از چگونگی گردآوری شواهد و تبدیل آنها به یافتهها تحت عنوان «روش شناسی» یاد میشود. روش علمی یا روش پژوهش علمی فرایند جستجوی منظم برای مشخص کردن یک موقعیت نامعین است (مقیمی،۱۳۸۵، ۱۷). از جمله ویژگیهای مطالعه علمی که هدفش حقیقتیابی است استفاده از یک روش پژوهش مناسب میباشد و انتخاب روش پژوهش مناسب به هدفها و ماهیت موضوع مورد پژوهش و امکانات اجرایی بستگی دارد و هدف از آن پژوهش، دسترسی دقیق و آسان به پاسخ پرسشهای پژوهش است ( خاکی،۱۳۷۹، ۱۴۳-۱۴۲).
در این فصل به بیان روش پژوهش، جامعه آماری، ابزار جمع آوری دادهها و روایی و پایایی آن پرداخته میشود.
۲-۳) نوع پژوهش
تقسیم بندی پژوهش از نظر جمع آوری آمار و اطلاعات و روش تجزیه و تحلیل از نظر مؤلفان مختلف کتب روش تحقیق ، متفاوت است. از یک نگاه تقسیم بندی پژوهش به دو نوع پژوهش توصیفی و تحلیلی انجام می شود. توصیفی[۳۷] به تحقیقی گفته می شود که تجزیه و تحلیل اطلاعات آن در محدوده آمار توصیفی انجام می شود. در تحقیق تحلیلی [۳۸] برای تجزیه و تحلیل اطلاعات از ابزار آمار استنباطی استفاده می شود (عزتی صص ۱۳۱-۱۳۲ به نقل از بهشتی ، ص۴۸ ). بنا به موارد فوق الذکر این پژوهش از نظر هدف یک پژوهش کاربردی و از نظر گردآوری داده ها، از نوع توصیفی- تحلیلی است که با بهره گرفتن از نتایج پژوهشهای بنیادی به منظور ارزیابی عملکرد کارمندان و ارائه پیشنهاداتی برای بهبود این فرایند انجام میگیرد.
۳-۲-۲-۳- عناصر و مولفه های سرمایه ی اجتماعی:
با این وجود به نظر ما مولفه های اعتماد اجتماعی، انسجام اجتماعی و مشارکت اجتماعی که در یک رابطه متعامل قرار گرفته و هر کدام تقویت کننده دیگریاند از مولفههای اصلی سرمایه اجتماعی محسوب میشوند. این سه مولفه از مفاهیم کلیدی جامعه شناسی نیز هستند.
۳-۲-۲-۳-۱- اعتماد اجتماعی [۳۸]
اعتماد به عنوان یکی از مهمترین عناصر تشکیل دهنده سرمایه اجتماعی، از شرایط و الزامات کلیدی موجودیت هر جامعه محسوب شده و برای حل مسائل اجتماعی ضروری به نظر می رسد؛ بطوریکه باعث پیدایش آرامش و امنیت روانی می گردد. اعتماد، احساس روابط اجتماعی است و رابطه مستقیم با میزان روابط اجتماعی دارد، بدین صورت که هرچه میزان اعتماد اجتماعی میان افراد و گروه ها و سازمان های اجتماعی جامعه بیشتر باشد به همان میزان روابط اجتماعی از «شدت»، «تنوع»، «ثبات» و «پایداری» بیشتری برخوردار است. اعتماد در متن کنش های انسان نمود پیدا می کند به ویژه در آن دسته از کنش هایی که جهت گیری معطوف به آینده دارند و آن نوعی رابطه کیفی است که به تعبیر کلمن، قدرت عمل کردن را تسهیل می کند. به طور کلی اعتماد به معنای باور به عملی است که از دیگران انتظار می رود، این بر مبنای این احتمال است که گروه های بخصوصی از دیگران کارهای بخصوصی را انجام دهند یا از انجام کارهای بخصوصی پرهیز می کنند که در هر صورت بر رفاه دیگران یا بر رفاه یک جمع اثر می گذارد. اعتماد به معنای این باور است که دیگران با اقدام یا برخورداری از اقدام خود به رفاه من یا ما کمک می کنند و از آسیب زدن به من یا ما خودداری می کنند (تاجبخش، ۱۳۸۴: ۲۱۰).
اعتماد، لازمه شکل گیری پیوندها و معاهدات اجتماعی است، اعتماد اجتماعی ایجاد کننده تعاون و همیاری است و فقط در این حالت است که در عین وجود تفاوتها قادر به حل مشکلات و انجام تعهدات اجتماعی میشود آنتونی گیدنز، اعتماد و تأثیر آن بر فرایند توسعه را زیربنا و زمینه ساز اصلی در جوامع مدرن میداند، هر جا که سطح اعتماد اجتماعی بالا باشد مشارکت و همیاری مردم در عرصههای اجتماعی بیشتر و آسیبهای اجتماعی کمتر است (اکبری، ۱۳۸۳؛۱۱).
هرچه یک گروه اجتماعی دارای شعاع اعتماد[۳۹] بالاتری باشد، سرمایه اجتماعی بیشتری نیزخواهد داشت . چنانچه یک گروه اجتماعی برون گرایی مثبتی نسبت به اعضای گروه های دیگر نیز داشته باشد، شعاع اعتماد این گروه از حد داخلی آن نیز فراتر می رود.
۳-۲-۲-۳-۲-انسجام و همبستگی اجتماعی [۴۰]
” توافق جمعی میان اعضاء یک جامعه که حاصل پذیرش و درونی کردن نظام ارزشی و هنجاری یک جامعه و وجود تعلق جمعی و تراکمی ازوجود تعامل درمیان افرادآن جامعه است."(غفاری، ۱۳۸۰: ۱۱۰ ) دورکیم دو مفهوم انسجام مکانیکی وارگانیکی راازهم متمایزمی کند. دراین تفکیک جوامع سنتی مبتنی برانسجام مکانیکی و شبکه های اجتماعی نزدیک به هم و بر پایه روابط ابرازی است وجوامع مدرن مبتنی برانسجام ارگانیکی با روابط ابزاری آمده است. ” جاناتان ترنربه نقل ازدورکیم می گوید انسجام وقتی رخ می دهد که عواطف افراد بوسیله نمادهای فرهنگی تنظیم شوند، جاییکه افراد متصل به جماعت، اجتماعی شده باشند، جاییکه کنشها تنظیم شده و بوسیله هنجارها هماهنگ شده اند وجاییکه نابرابریها قانونی تصور می شوند."(اکبری، ۱۳۸۳: ۱۷).
انسجام اجتماعی به معنای آن است که گروه وحدت خود را حفظ کرده و با عناصر وحدت بخش خود تطابق و همنوایی داشته باشد. همبستگی و انسجام، احساس مسئولیت بین چند نفر یا گروه است که از آگاهی و اراده برخوردار باشند و حائز یک معنای اخلاقی است که متضمن وجود اندیشه، یک وظیفه، یا الزام متقابل است و نیز یک معنای مثبت از آن بر می آید که وابستگی متقابل کارکردها، اجزاء و یا موجودات در یک کل ساخت یافته را می رساند.
برخی کارهای داوطلبانه در جهت گسترش انسجام اجتماعی :
جمع آوری اعانات و کمک های نقدی و غیر نقدی مردمی
عیادت و دلجویی از بیماران و مددجویان
برگزاری مسابقات ورزشی با هدف شادی بخشی ، امیدزایی و جمع آوری کمک ها
همراهی ، همدلی ، مصاحبت با بیماران و مساعدت در امور جاری زندگی مانند پیاده روی ، درد دل کردن ، هواخوری ، رفتن به سفرهای کوتاه و مقدور ، ایجاد تنوع و…
کمک به افراد معلول در انجام برخی کارهای سخت زندگی روز مره
شناسایی و معرفی خانواده های دارای بیماری های خاص و هزینه بردار ( اکبری، ۱۳۸۳: ۴۱)
از نظر گیدنز، انسجام اجتماعی را نمی توان با اقدام از بالا به پایین دولت یا با توسل به سنت تضمین کرد. ما ناچاریم زندگی را به شیوه ای فعالتر از آنچه در نسل های پیشین درست بود بسازیم و باید برای پیامدهای آنچه انجام می دهیم و عادت های شیوه زندگی که برگزیده ایم، فعالانه تر مسئولیت بپذیریم و باید برای این راه تعادل جدیدی بین مسئولیت های فردی و اجتماعی بیابیم (گیدنز، ۱۳۷۸: ۴۳).
۳-۲-۲-۳-۳-مشارکت اجتماعی[۴۱]
یکی از مولفه های مهم سرمایه اجتماعی که محصول وضعیت شبکه روابط اجتماعی می باشد، میزان مشارکت شهروندان در نظام اجتماعی است. “مشارکت اجتماعی به آن دسته ازفعالیت های ارادی دلالت دارد که ازطریق آن اعضاء یک جامعه در امور محله، شهر و روستا به طورمستقیم یا غیرمستقیم درشکل دادن حیات اجتماعی مشارکت دارند"(محسنی- تبریزی، ۱۳۷۵: ۱۰۸ ). “شبکه های مشارکت مدنی یکی از اشکال ضروری سرمایه اجتماعی می باشند و هرچه این شبکه ها درجامعه ایی متراکم تر باشند احتمال همکاری شهروندان درجهت منافع متقابل بیشتر است. نحوه عینی چنین مشارکتی حضور در جشن ها و مراسم مذهبی و اجتماعی است که فرد از طریق آن کنش مشارکتی از خود بروز می دهد.
در بیان مفاهیم کلیدی این تعریف به موارد زیر اشاره میکنیم:
- مشارکت، فعالیت سازمان یافته از طرف مردم متحد و متجانس است که واحد اولیه آنرا متقاعد شدن افراد به کنش جمعی تشکیل میدهد؛
- مبادرت به کنش و عمل جمعی؛
- تفکر و تامل مستقیم نسبت به کارها و فعالیت ها؛
- نظارت بر فرایند مشارکت (ازکیا- غفاری ۲۹۲:۱۳۸۳ - ۲۹۱).
بنابراین مشارکت اجتماعی را میتوان فرایند سازمان یافتهای دانست که از سوی افراد جامعه به صورت آگاهانه، داوطلبانه و جمعی با در نظر داشتن هدفهای معین و مشخص به منظور سهیم شدن در منابع قدرت انجام میگیرد. شهود چنین مشارکتی، وجود نهادهای مشارکتی چون انجمنها، گروهها، سازمانهای محلی و غیر دولتی است .( (ازکیا- غفاری، ۱۳۸۳: ۲۹۳).
۳-۲-۴-معیارهای سنجش سرمایه اجتماعی
توافقی بر نحوه اندازه گیری سرمایه اجتماعی وجود ندارد و این خود به موضوعی برای بحث تبدیل شده است. در حالیکه معمولا به طور حسی می توان سطح میزان سرمایه اجتماعی را در یک رابطه خاص (سوا از نوع و مقیاس) دریافت، اندازه گیری کمی نسبتا پیچیده به نظر می آید. این مشکل منجر به ایجاد معیارهای مختلف برای عملکردهای مختلف شده است. جامعه شناسان کارل ال بنکستون و مین ژو می گویند: یکی از دلایل دشواری اندازه گیری سرمایه اجتماعی این است که این پدیده نه در سطح فردی ظهور می کند و نه در سطح جمعی، بلکه در مابین این سطوح و هنگامی که فرد در گروه مشارکت دارد مشاهده می شود. آنها می گویند بیان سرمایه اجتماعی به عنوان استعاره ای از سرمایه ممکن است گمراه کننده باشد زیرا بر خلاف سرمایه مالی که در دست افراد است، منافع انواع سازمانهای اجتماعی نه در دست عاملان، بلکه ناشی از مشارکت آنها در گروههایی است که برای منفعت خاصی سازماندهی شده اند )بنکستون و ژو، ۲۰۰۲ ).
کاربرد واژه سرمایه اجتماعی باعث شده است که معنا و مفهومی ضمنی، و حتی بیش از معانی صریح یا مصداق های تجربی آن دستخوش تغییرات چشمگیری شوند.گروتارت[۴۲]،شاخص های مربوط به سرمایه اجتماعی را در قالب مؤلفه های جامعه مدنی و سیاسی، وفاق اجتماعی، پیوستگی های افقی، و جنبه های قانونی و اداری، مورد توجه قرار داده است. شاخص های مربوط به بستگی های افقی، مربوط به دیدگاه خرد هستند که معمولاً برای تحلیل در درون یک کشور جمع آوری می شوند. سایر شاخص های مطرح شده که در سطح ملی محاسبه می شوند، درپژوهش های بین کشوری کاربرد دارند (غفاری، ۷۶ :۱۳۸۴).
مهیار عارفی ایجاد وفاق را نشانه مستقیم سرمایه اجتماعی می داند (عارفی،۲۰۰۳) در اینجا وفاق به معنی “منافع مشترک” و توافق مابین عاملان و افراد ذی نفع در جهت تشویق فعالیت جمعی است. بنابراین فعالیت جمعی نشانه سرمایه اجتماعی است. سطح همبستگی در گروه نیز بر سرمایه اجتماعی اثر می گذارد.(پرکینز و لانگ، ۲۰۰۲) اگرچه هیچ روش کمی برای اندازه گیری سطح همبستگی وجود ندارد، در عوض مجموعه ای از مدلهای شبکه های اجتماعی وجود دارد که طی دهها سال محققین جهت کاربردی کردن سرمایه اجتماعی از آنها استفاده کرده اند. یکی از روش های برتر، روش اندازه گیری قیود رونالد برت است که بر نقش استحکام پیوند و همبستگی گروه استوار است. یکی دیگر از مدل های شبکه محور، مدل سرایت پذیری شبکه می باشد.
اینگلهارت[۴۳] اولین کسی است که به مطالعه ابعاد سرمایه اجتماعی در بین کشورها پرداخته است. او و همکارانش به جمع آوری داده ها در میان ۴۳ کشور پرداختند تا از این طریق نحوه تأثیر عوامل فرهنگی بر توسعه اقتصادی را بررسی کنند. نارایان[۴۴] و کسیدی[۴۵]تلاش کرده اند مجموعه ای از پرسش های معتبر را برای سنجش سرمایه اجتماعی در جوامع در حال توسعه، طراحی و ارائه کنند.آنان از ابزار سنجش خود در دو کشور آفریقایی غنا و اوگاندا ، استفاده عملی کردند.
جدول ۱ جزئیات هشت پژوهش تجربی را ارائه می دهد که سرمایه اجتماعی را به عنوان متغیری مستقل در نظر گرفته اند.
از جمله روشها درسنجش سرمایه اجتماعی روش استون[۴۶] وهیوز[۴۷]( ۲۰۰۲ ) است که دارای جامعیت نگرش و طبقه بندی خوبی است که در آن اعمال شده، به گونه ای که در این روش علاوه بر بعد کمّی، بعد کیفی سرمایه اجتماعی نیز مورد ملاحظه قرارمی گیرد. همچنین سرمایه اجتماعی در سه سطح خرد_درون گروهی، خرد میان گروهی و کلان مورد مطالعه واقع می شود. به این ترتیب در این روش انواع دوگانه سرمایه اجتماعی، یعنی ساختاری_که کمیت رامی سنجد_و شناختی_که به کیفیت می پردازد_را درسه سطح ذکر شده مورد بررسی قرارمی دهد )حسینی وهمکاران، (۶۵ : ۱۳۸۶٫
جدول ۱ : شاخص های متفاوت سرمایه اجتماعی
| متغیرهای مستقل موثر بر شکلگیری سرمایه اجتماعی | شاخص اندازه گیری | متغیر های سنجش مفهوم (وابسته) | دیدگاه نظری |
| دو شغله شدن والدین، بزرگ شدن شهرها و دوری مسافت، فشارهای زمانی و اقتصادی، سرگرمی های الکترونیک و تلویزیون، تغییرات نسلی | -راستگو بودن بیشتر مردم - قابل اعتماد بودن بیشتر مردم - مشارکت غیر رسمی - مشارکت در فعالیت های داوطلبانه |
الف) مطابق دیدگاه هیک در مورد زندگی پس از مرگ، شخصی که با مرگ نابود شده، توسط قدرت لایتناهی خداوند بازآفرینی میشود. براین اساس مهمترین مسألهای که در این دیدگاه مطرح میشود، مسألهی اینهمانی شخصی فرد بازآفرینی شده است. زیرا این سؤال پیش میآید که آیا میتوان شخصی را که در جهانی دیگر از نو خلق شده، همان شخص دنیوی قبل از مرگ دانست؟ اگر چنین است ملاک و معیار، در اینهمان دانستن آنها چه خواهد بود؟
ب) اهمیت دیگر این بحث در این است که ارتباط عمیقی با بحث بدن اخروی دارد. زیرا براساس ملاکی که هیک به عنوان ملاک اینهمانی شخصی در جهان پس از مرگ در نظر میگیرد، کیفیت بدن اخروی و نسبت آن با بدن دنیوی مطرح میشود.
ج) همچنین دلائلی که برای اعتقاد به زندگی پس از مرگ از نظر هیک مطرح شد، وقتی از اهمیت بیشتری برخوردار میشوند که شخص در جهان دیگر همان شخص دنیوی باشد. یعنی برای اینکه تکامل و رشد اخلاقی تداوم یابد یا اینکه فرد به پاداش و جزای اعمال خود برسد، باید همان شخص دنیوی باشد نه شخصی دیگر.
۲-۲) اینهمانی شخصی در این جهان
تمام افراد انسانی در طول عمر خود، تغییرات و تحولات گوناگونی را چه از نظر جسمانی و چه از نظر روانشناختی، پشت سر میگذارند. اما علیرغم تمام این تغییرات، باز هم توسط دیگران همان شخص شناخته میشوند. آنچه مورد سؤال است این است که چه چیزی باعث میشود که ما علیرغم تمام تغییرات، شخص را همان شخص بدانیم؟ در واقع ملاک این همانی شخصی در طول عمر یک فرد چه خواهد بود؟ هیک برای پاسخ به این سؤال، تمثیلی را بیان میکند و در ضمن بیان تغییرات ایجاد شده در یک فرد شصت ساله پس از پنجاه و هشت سال، ملاکهای این همانی در طول زمان را بیان میکند. هیک چنین میگوید:
رابطهی میان جان هیکی که اکنون مشغول نوشتن است و من او را J.H60 مینامم و جان هیک در سن دو سالگی که او را J.H2 مینامم، در نظر مجسم کنید. تفاوتهای عمده میان آنان، نخست این است که J.H60 و J.H2 به لحاظ ظاهری اصلاً شبیه یکدیگر نیستند و دوم این که نفوس ذی شعور کاملاً متفاوتی هستند. در مورد تفاوت اول، اگر کسی عکس و تصویر J.H2 را ببیند، بدون اینکه به او توضیح داده شود متوجه نمیشود که آن عکس J.H60 در ۵۸ سال قبل است و نه عکس شخص دیگری در سن دو سالگی؛ زیرا شباهت ظاهری بسیار کمی بین این دو عکس وجود دارد. در مورد تفاوت دوم، اگر کسی نوار صدای J.H دو ساله را گوش کند که در آن اندیشههایش را به صورت کلمات و صداهای دیگر بازگو میکند، احساس خواهد کرد که J.H60 ذهنیت کاملاً متفاوتی دارد. بدون شک همین ویژگیهای فردی هم در کودک و هم در مرد وجود دارد، اما با وجود این، خودآگاهی یکی با خودآگاهی دیگری بسیار متفاوت است. تا اینجا مقایسه این دو هرگز به خودی خود ما را به این نتیجهگیری نمیرساند که آنها یک تن هستند. بنابراین، هم از نظر کیفیات جسمی و هم روانشناختی اختلافات بسیاری میان J.H2 وJ.H60 وجود دارد. (هیک، ۱۳۷۶، صص۳۲۱-۳۲۰)
البته با توجه به این تغییرات عمده جسمانی و روانشناختی به نظر نمیرسد که کسی هیک شصت ساله را شخصی غیر از هیک دو ساله بداند. بنابراین بدون شک عوامل و ملاکهایی وجود دارند که باعث یکی دانستن این دو میشوند. هیک به سه ملاک به عنوان سه جریان استمرار شخص و هویت فرد در طی زمان معتقد است. (همان، ص۳۲۴-۳۲۱)
الف) جریان اول که ظاهراً از نظر هیک مهمترین جریان است، حافظه میباشد. در واقع حافظه و یادآوری خاطرات گذشته عاملی برای اعتقاد به استمرار شخص در طول زمان است. براساس تمثیلی که بیان شد، J.H60 احتمالاً خاطرهای دور و مبهم از حوادثی که J.H2 آن را تجربه کرده است دارد. مثلاً او به خاطر میآورد که به او گفتهاند هنگامی که به دنیا آمده خواهرش دو سال از او بزرگتر بوده است. پس با وجود همهی اختلافات و عدم شباهتهایی که میان آن دو دیده میشود، نوعی حلقهی رابطهی شکننده و ظریف خاطره که J.H60 را با J.H2 پیوند دهد، وجود دارد. بنابراین علیرغم تفاوتهای جسمی و روانشناختیای که بین هیک در سن دو سالگی و سن شصت سالگی وجود دارد، میتوان از حافظه به عنوان یک جریان استمرار شخص در زمان سخن گفت.
ب) جریان دوم استمرار جسمانی است. در این جریان وقتی استمرار وجود دارد که جسم انسان در ظرف زمان و مکان از دوران کودکی تا پیری، با وجود تغییراتی که در آن ایجاد میشود، امتداد داشته باشد. زیرا ممکن است هیچ یک از اتمهایی که در ابتدا بدن از آنها ترکیب یافته اکنون بخشی از بدن انسان بزرگسال نباشند. اما نوعی ارگانیسم جسمی که دائماً در حال دگرگونی است و لحظه به لحظه از تودههای کم و بیش متفاوت اتمها ترکیب مییابد، وجود دارد که با اتصال و تداخل مناسب تودهی اتمها و تجمع تودهها از لحظهای به لحظهی دیگر بهگونهای که امکان تشکیل همان ارگانیسم فراهم گردد، تداوم مییابد.
ج) جریان سوم استمرار روانشناختی که الگویی از گرایشهای ذهنی است، میباشد. با توجه به اینکه فرد به لحاظ روانشناختی دچار تغییرات بسیاری شده اما گرایشهایی که شخصیت فردی او را تشکیل میدهند با وجود تغییر ذهنیت و خودآگاهیاش استمرار مییابند.
۲-۳) این همانی شخصی در جهان پس از مرگ
هیک در پاسخ به مسألهی اینهمانی و ملاک هویت شخصی وقتی که ادعا میشود فلان شخصِ ساکن در جهان اخروی، همان شخص و فردی است که زمانی در جهان فعلی زندگی میکرده، سه حالت فرضی مطرح میکند. او با بیان این سه حالت علاوه بر توضیح ملاک اینهمانی، در صدد معقول جلوه دادن ایدهی بازآفرینی بدن نیز میباشد. هیک این سه حالت را که در اکثر آثار خود میآورد، بسیار عجیب، اما به لحاظ منطقی ممکن میداند. او در این رابطه میگوید:
اجازه دهید، امری ممکن اما بسیار عجیب را مطرح کنم. (البته من میخواهم بیش از آنکه عجیب بودنش را مورد تأکید قرار دهم، بر ممکن بودنش تأکید کنم) و سپس ببینیم که تا چه حد میتوان آن را برای تبیین مفهوم جسم بازآفرینی شده بسط داد. بسط آن امر ممکن، بر غرابتش میافزاید اما من میخواهم نشان دهم که آن امر به رغم غرابت، منطقاً ممکن باقی میماند. این امر ممکن را در قالب سه فرض بسط میدهم. این سه فرض بهگونهای تنظیم شدهاند که خود، مبین خویش هستند. (همان، ۱۳۸۴، ص۱۱۱ـ۱۱۰)
حالت اول: فردی ناگهان در مکان خاصی از این جهان معدوم میشود و لحظهای بعد در مکان دیگری که نزدیک مکان اول نیست موجود میشود. او از نقطه A به نقطه B میرسد، اما نه به این صورت که فاصلهی مکانی بین این دو نقطه را با طی کردن مسیر میپیماید. بلکه او در نقطه A ناپدید شده و در نقطه B پدیدار میشود. برای مثال در یک همایش علمی در لندن یکی از شرکتکنندگان ناگهان و به نحوی توضیحناپذیر ناپدید میشود و لحظهای بعد بدل دقیقی از او ناگهان و به نحو توضیحناپذیر در یک جلسهی همایش در نیویورک ظاهر میشود. شخصی که در نیویورک ظاهر میشود، از لحاظ خصوصیات جسمانی و روانی دقیقاً شبیه فردی است که در لندن ناپدید شده است. استمرار حافظه، مشابهت کامل صفات جسمانی از جمله اثر انگشت، رنگ مو، چشم، محتویات معده و نیز باورها، عادات و ویژگیهای روانی، در هر دو کاملاً مشابه است. تمام امور بهگونهای است که ما را به یکی دانستن فرد ظاهر شده در نیویورک با فرد ناپدید شده در لندن سوق میدهد. در واقع تمام ویژگیها بین دو فرد یکسان است. فقط مکان، مکان قبلی نیست و فرد استمرار مکان خود را حفظ نکرده است. هیک بعد از ذکر این حالت بیان میکند که چنین حالتی تاکنون در جهان کنونی واقع نشده، زیرا تا وقتی که ماده مطابق با قوانین کنونی عمل میکند، چنین رویدادهایی اتفاق نخواهد افتاد. اما با این وجود ما میتوانیم با فرض تغییراتی در رفتار ماده، چنین رویدادی را ممکن بدانیم. درنتیجه باید این فرض را به لحاظ منطقی ممکن دانست. اما آنچه در اینجا مطرح میشود، مسألهی چگونگی توجیه اینهمانی شخص در صورت اتفاق افتادن چنین فرضی است؟ یعنی آیا میتوان فرد پدیدار شده در نیویورک را همان فردی دانست که در لندن ناپدید شده است. هیک معتقد است با توجه به شباهتهایی که وجود دارد، باید فرد پدیدار شده را همان فرد ناپدید شده در لندن بدانیم. از نظر او در این حالت حتی اگر کسی از دوستان یا همکاران او به نیویورک سفر کرده و با او صحبت کنند، تأیید میکنند که این بدل همان شخص ناپدید شده است. گویی انگار همان فرد از لندن بهطور معمولی و رایج و از طریق وسیلهی نقلیه به نیویورک سفر کرده است. علاوه بر این خود فرد نیز از اینکه همان شخص است آگاه است. او برای دوستان و همکارانش توضیح میدهد که چگونه هنگامی که در حال گوش دادن به سخنرانی آقای z بوده، با سوسو کردن چشمهایش، ناگهان خودش را در حالی که در مکان دیگری است و به سخنرانی آقایx گوش میدهد، مییابد. او از دوستانش میپرسد جلسه بعد از اینکه او آنجا را ترک کرده چگونه گذشته است و آنها چه فکری در مورد ناپدید شدن او کردهاند. هیک بیان میکند با توجه به تمام این موارد، دیگران او را به عنوان همان شخص ناپدید شده شناسایی میکنند و جامعه نیز در رابطه با موضوعاتی مانند مالکیت، حقوق قانونی، ازدواج و …. به تأیید اینهمانی او حکم میکند. (Hick. 1976. p280)
هیک اضافه میکند که ما باید مفهوم «همان شخص[۵۲]» را چنان بسط دهیم که اگر گفتیم فرد ظاهر شده در نیویورک «همان شخص» است که در لندن ناپدید شده، ادعایمان موجه باشد. عواملی که ما را وا میدارد تا این دو فرد را یکی بدانیم، بسیار قویتر از عواملی هستند که ما را از این کار باز میدارند. بنابراین معقولترین کار آن است که نحوهی کاربرد «همان شخص» را چنان بسط دهیم که بر موارد جدید و نامتعارف نیز قابل اطلاق باشد. (Ibid. p281)
۲-۳-۱) مبانی جان هیک در اثبات اینهمانی شخصی
هیک بعد از پرداختن به حالت فرضی اول، با بیان دو نکته به تأیید مسألهی اینهمانی شخصی میپردازد. به نحوی که مبنایی میشود برای یکی دانستن شخص پدیدار شده در نیویورک با شخص ناپدید شده در لندن.
الف) دیدگاه وینر
هیک نخست نظریهی نوربرت وینر را بیان میکند. وینر معتقد است اینهمانی انسان در طول زمان ناشی از عینیت اجزای بدن در زمانهای مختلف نیست. زیرا بدن انسان در طول زمان دائماً در حال تغییر است. بنابراین هویت بدن مانند هویت آتش است نه مانند هویت سنگ. اما وینر با وجود تغییرات دائمی بدن، باز هم ملاک اینهمانی را بدن میداند و فقط عینیت اجزا را رد میکند. او معتقد است میتوان تمام اطلاعات انسان را یعنی الگوی بدنی او را به صورت پیام یا کدهایی ذخیرهسازی و آنها را مجدداً فعال کرد. وینر الگوهای تصویر و صدا را مثال میزند که از طریق دستگاه به امواج تبدیل میشوند و مجدداً در رادیو و تلویزیون به صدا و تصویر برگردانده میشوند. بنابراین از نظر او میان این گونه انتقالات و انتقال یک ارگانیسم زندهی انسان، هیچ تفاوتی وجود ندارد. بنابراین میتوان کل الگوی بدن انسانی را با تمام صفات و اطلاعاتش به صورت کد درآورد و به وسیلهی دستگاهی بازسازی کرد. فرد جسمانیای که در پایان جریان کدگذاری و انتقال به وجود میآید، با اینکه مشابه فرد ابتدایی است، اما عیناً از همان مواد جسمانی تشکیل نشده است. بلکه از مواد مشابهی به وجود میآید که همان اطلاعات را تشکیل میدهند. درنتیجه مطابق نظر وینر، عینیت اجزای بدن در اینهمانی اهمیت ندارد. بلکه آنچه مهم است الگو و اطلاعاتی است که در هر دو بدن، بهطور یکسان وجود دارند. (Ibid. p281-282)
هیک با ذکر دیدگاه وینر بیان میکند که دیدگاه او پذیرش اینهمانی شخص ناپدید شده و پدیدار شده را آسانتر میکند. زیرا حالت فرضی او از جهاتی قویتر از حالت فرضی وینر است. بدین جهت که او در حالت فرضیاش سیستمی برای رمزگذاری و رمزگشایی، یا دستهای از امواجی که از لندن به نیویورک حرکت کنند، فرض نکرده است. در حالت فرضی او بر خلاف دیدگاه وینر هیچ زمانی برای انتقال سپری نمیشود. بلکه آنچه اتفاق میافتد، جریان ناپدید شدن و پدیدار شدن در لحظهی بعد است. همچنین وینر بر خلاف او به یکی بودن ویژگیهای جسمانی و روانی تأکید میکند و اینهمانی را وابسته به الگو و کدهای ذخیره شده میداند نه اینهمانی عددی[۵۳]. (Ibid. p283)
ب) معنای اصطلاح بدل[۵۴]
مطلب دومی که هیک برای تأیید اینهمانی در حالت فرضی اول بیان میکند، توضیحی در مورد اصطلاح «بدل» است. هیک در کاربرد اصطلاح «بدل» معنای خاصی را مدنظر دارد که با معنایی که بهطور معمول در مکالمات روزمره از کلمهی بدل مقصود است، متفاوت میباشد. به همین دلیل او این کلمه را با علامت , ، نشان میدهد تا بین دو معنا تمایز قائل شود و آنها را از هم مجزّا کند. از نظر او بدل در امور روزمره به این معنا به کار میرود که ما کپی یا بدلی از یک شئ ایجاد میکنیم؛ به این صورت که شئ اصلی میتواند در کنار بدل وجود داشته باشد و همچنین ما میتوانیم به تعداد دلخواه از آن کپی و بدل تهیه کنیم. اما ,بدل، در اینجا وقتی اطلاق میشود که اولاً شخص اول ناپدید شود و دوماً تنها یک ,بدل، از او پدیدار شود و نه بیشتر. بنابراین ممکن نخواهد بود که اصل و ,بدل، بهطور همزمان وجود داشته باشند و یا اینکه بیش از یک ,بدل، وجود داشته باشد. زیرا در غیر این صورت دیگر ,بدل، نخواهد بود بلکه بدل است. (Ibid. p283)
حالت دوم: در این حالت فرض میکنیم که آنچه در لندن اتفاق میافتد، ناپدید شدن ناگهانی نیست، در واقع اصلاً ناپدید شدن نیست بلکه مرگ ناگهانی، اتفاق میافتد و فرد در لندن میمیرد و بدلی از او با تمام ویژگیهای مشابه در نیویورک پدیدار میشود. در این حالت باید مفهوم «همان شخص» را چنان بسط دهیم که با وجود جنازه در مقابلمان، بتوانیم بگوییم فردی که در لندن مرده، همان شخصی است که به نحو معجزهآسایی در نیویورک مجدداً خلق شده است. این حالت، بسیار عجیبتر از حالت اول است. زیرا با وجود شخص زنده در نیویورک، یک جنازه نیز در لندن وجود دارد. اما علیرغم عجیب بودن، این حالت نیز مانند حالت اول به لحاظ منطقی ممکن است. زیرا مجدداً فرض میکنیم که تعدادی از دوستان و همکاران متوفی برای مصاحبه با فردی که ناگهان در نیویورک ظاهر شده به آنجا بروند. او همکاران خود و جلسهی همایش را به یاد میآورد. علاقهمند به آنچه اتفاق افتاده میباشد و به اندازهی دیگران شگفتزده و متحیر است و حتی نگران مشکلات قانونیای است که در صورت بازگشت به لندن برایش اتفاق میافتد. هیک در این مورد هم معتقد است که با توجه به این شواهد، آنها بدل پدیدار شده را به عنوان دوست و همکار خودشان شناسایی میکنند و با او چنان رفتار میکنند که گویی همان همکار متوفی است. در این مورد نیز عواملی که ما را وا میدارند تا فرد ظاهر شده را همان شخص ناپدید شده بدانیم قویتر از عواملی هستند که ما را به یکی نشمردن آن دو وا میدارند. بنابراین باز هم باید نحوهی کاربرد عبارت «همان شخص» را چنان بسط دهیم که این مورد جدید را هم در بر بگیرد. (Ibid. p284)
حالت سوم: در این حالت بدل فرد مرده، نه در نیویورک بلکه در جهانی کاملاً متفاوت ظاهر میشود. در جهانی که موقعیت مکانی آن با موقعیت جهان کنونی ما متفاوت است. مطابق نظر هیک در این حالت، مسألهی اینهمانی شخصی اندکی تغییر میکند. آنچه مطرح میشود این است که چگونه خود فرد، میتواند تشخیص دهد که همان شخص، در دنیا است. در حالی که در دو حالت قبل آنچه اهمیت داشت این بود که دیگران اینهمانی شخص پدیدار شده را تشخیص دهند. بنابراین در اینجا مسألهی اینهمانی از منظر سوم شخص به اول شخص تغییر میکند. در حالت فرضی سوم، آقای x میمیرد و بدل او با همان مشخصات و صفات در جهانی کاملاً متفاوت و در مکانی کاملاً مجزّا از مکان این جهان، پدیدار میشود. هیک از منظر فردی که در جهان دیگر پدیدار میشود میگوید:
من خودم را به عنوان یک ارگانیسم جسمانی ـ روانی و نه صرفاً یک شعور و آگاهی غیرمادی و بدون بدن مییابم. وجودی جسمانی ـ روانی دقیقاً شبیه آنچه قبل از مرگ بودم. هرچند اکنون در مکان متفاوتی هستم. همانطور که من در دنیا وقتی از خواب برمیخیزم؛ در حالی که هیچ شعوری به اطراف ندارم؛ در این که من همان شخص قبل از خواب هستم شکی ندارم؛ در حالت خلق مجدّد یافتن در جهان دیگر نیز از حالت عدم شعور برخاستهام و هیچ شبههای در اینکه همان موجود سابق هستم ندارم. در این حالت من بلافاصله و یا لحظهای بعد پیمیبرم که مردهام زیرا لحظهی مرگ خود را به خاطر میآورم و همچنین خود را در مکان متفاوتی مییابم که تمام کسانی که میدانم مردهاند آنجا هستند. (Ibid. p284-285)
هیک معتقد است این فرد در جهان دیگر علیرغم آگاهی از مرگ خود، خود را همان شخص قبل از مرگ میداند و آگاه است که با مرگ به اینهمانی او لطمهای وارد نشده است. بنابراین در این حالت نیز پذیرش اینهمانی کمتر از دو حالت قبل نخواهد بود. بدلها در جهان دیگر به همان اندازه در اینهمانی خود شک دارند که ما اکنون در اینهمانی خود شک داریم.
هیک با بیان این سه حالت فرضی و به ویژه حالت سوم، بر اینهمانی شخص دنیوی و شخص اخرویِ بازآفرینی شده تأکید میکند. مطابق با آنچه از این سه فرض برمیآید، هیک ملاک این همانی را در جهان دیگر حافظهی شخص بازآفرینی شده میداند. همانطور که در دو حالت فرضی اول فرد علاوهبر شناسایی توسط دیگران به عنوان همان شخص، خودش را براساس حافظهای که قبل از ناپدید شدنش داشت، همان فرد میدانست، در جهان دیگر نیز در حالی که دسترسی دیگران به او ممکن نیست، باز هم با ملاک حافظه به اینهمانی خود واقف خواهد بود. بنابراین در هر سه حالت فرضی، اینهمانی به لحاظ اول شخص مطرح است، اما در حالت سوم اینهمانی به لحاظ اول شخص، از اهمیت بیشتری برخوردار است، زیرا به سبب حضور شخص در جهان و مکانی متفاوت، امکان شناسایی اینهمانی به لحاظ سوم شخص وجود ندارد.
نکته قابل توجه در اینجا این است که همانگونه که در کلیات توضیح داده شد آنچه در بحث اینهمانی شخصی مورد نظر است؛ ساحت وجود شناختی اینهمانی است نه ساحت معرفت شناختی. به همین سبب باید توجه شود که هرچند در فرضیههای هیک به ساحت معرفت شناختی اشاره شده است و فرد ناپدید شده، توسط دیگران یا خودش به سبب داشتن حافظهی قبلی شناخته میشود، اما در بیان نظرات هیک در باب تعیین ملاک اینهمانی و مباحث مربوط به آن، از حافظه به عنوان ملاک اینهمانی در ساحت وجود شناختی صحبت میشود.
۲-۴) اینهمانی از جهانی به جهان دیگر
هیک بعد از پرداختن به مسألهی اینهمانی شخصی و بیان ملاک اینهمانی از منظر اول شخص، مسألهای را در مورد آگاهی شخص از مکان دومی که بعد از مرگ به آن وارد شده، مطرح میکند. هیک میگوید: شخصی که باور دارد اکنون در مرحلهی پس از مرگ به سر میبرد و وجودی دیگر یافته، چگونه میتواند معتقد باشد که او در جهانی به سر میبرد که در مکانی متفاوت و مجزّا از مکان جهان قبلی است؛ و در واقع او در مکان دیگری از همان جهان بهسر نمیبرد؟ شخص بازآفرینی شده با چه ملاکی به این باور میرسد که او به جهان رستاخیز وارد شده و آن هم جهان رستاخیزی که هیچ ارتباط مکانی با جهان قبلی ندارد، نه مثلاً در سیارهای دیگر که به دور ستارهای دیگر می چرخد؟ Ibid. p285))
پاسخ هیک به این سؤالات این است که ممکن است ما تصور کنیم که جهان رستاخیز دارای ویژگیها و قوانینی مغایر با این جهان است و به این طریق ما از بودن خود در مکانی دیگر آگاه خواهیم شد، اما این طور نیست. چون مفهوم جهان رستاخیز مستلزم این نیست که مکانش حتماً دارای ویژگی و قوانینی متفاوت با این جهان باشد، بلکه ممکن است کاملاً شبیه به همین جهان باشد و بنابراین شخص بازآفرینی شده نتواند از روی ویژگیهای ظاهری و با مشاهدهی مستقیم امور، از بودن در مکانی دیگر آگاه شود و احتمال ندهد که شاید او در مکانی در همان منظومهی شمسی است. بنابراین از نظر هیک برای مفهوم جهان رستاخیز، بودن در جهانی متفاوت ضروری نیست. اما به سبب آنکه استدلالهایی برای پذیرش فرضیهی وجود جهانهای متکثر وجود دارد، آن را در نظر میگیرد و به بررسی آن میپردازد. اما دلیلی که هیک به عنوان دلیل اصلی برای آگاهی فرد از حضورش در جهانی متفاوت بیان میکند این است که شخص بازآفرینی شده دو حالت فرضی اول را که مطابق آنها فرد در یک مکان ناپدید و دوباره در مکانی دیگر از همان جهان پدیدار میشود، تنها دو فرض قابل تصور میداند. ولی معتقد است نه تنها دلیلی بر اثبات آنها وجود ندارد، بلکه دلایلی هم در دست داریم که براساس آنها در واقعیت چنین اموری رخ نخواهند داد. درنتیجه با رد آنها فرضیهی سوم پذیرفته میشود و فرد به این باور میرسد که در جهان رستاخیز بازآفرینی شده نه در مکانی از همان جهان. (Ibid. p286)
۲-۵) اشکالات دیدگاه جان هیک در باب اینهمانی شخصی
اشکالاتی به دیدگاه هیک و در واقع به سه فرضیهی او که برای اثبات اینهمانی شخصی در جهان دیگر و همچنین اثبات معقولیت دیدگاه بازآفرینی در باب زندگی پس از مرگ بیان میکند، وارد شده که در اینجا به چند مورد از آنها اشاره میکنیم.
۲-۵-۱) عدم ارتباط زمانی دو عالم
جان هیک این اشکال را که توسط آلن اولدینگ[۵۵] مطرح شده است، با عنوان زمان و مکان اینگونه بیان میکند که اگر مفهوم مکان را به عنوان امری متعدد و دارای کثرت تعریف کنیم و مفهوم رستاخیز را به عنوان بازآفرینی واحد جسمانی ـ روانی در مکان متفاوت پس از مرگ در نظر بگیریم، این سؤال مطرح میشود که چگونه میتوان بین دو مکان متفاوت ارتباط زمانی برقرار کرد و از بازآفرینی و زندگی «پس» از مرگ سخن گفت؟ آیا زمان، ارتباطی با مکان ندارد که حوادث این جهان و حوادث جهان دیگر را همانطور که به لحاظ مکانی غیرمرتبط میدانیم به لحاظ زمانی هم غیرمرتبط بدانیم؟
بین متغیرهای زیرساختی و اعتماد مشتری در تجارت الکترونیک، رابطه مثبت وجود دارد.
فرضیه های فرعی :
بین زیر ساختهای مخابراتی و اعتماد مشتری در تجارت الکترونیک، رابطه مثبت وجود دارد.
بین زیر ساختهای حقوقی و قانونی و اعتماد مشتری در تجارت الکترونیک، رابطه مثبت وجود دارد.
بین زیر ساختهای حمل و نقل و اعتماد مشتری در تجارت الکترونیک، رابطه مثبت وجود دارد.
بین زیر ساختهای اعتباری و اعتماد مشتری در تجارت الکترونیک، رابطه مثبت وجود دارد.
۱-۴-۴ فرضیه اصلی چهارم:
مشتریانی که به صورت الکترونیک خرید می کنند به فروشگاه الکترونیکی اعتماد دارند.
۱-۵ تعاریف نظری متغیرها:
۱-۵-۱تجارت الکترونیک[۱۴]، فرایند خرید، فروش یا تبادل محصولات، خدمات و اطلاعات از طریق شبکه های کامپیوتری و اینترنت است. (شانکر[۱۵]، ۲۰۰۲: ۱۰۲)
۱-۵-۲تعریف عام تجارت : هر نوع ارائه کالا یا خدمات ، که معمولاً ( نه همیشه ) بخاطر پول انجام می پذیرد (مک کارتی و جروم[۱۶]، ۱۹۹۶)
۱-۵-۳مصرف کنندگان نهایی : کسانی که کالاهاوخدمات را ازخرده فروشان جهت مصرف می خرند(دیسه،۲۰۰۰: ۵۸).
۱-۵-۴توزیع کنندگان و واسطه ها: کسانی که کالاهارادرمقیاس بالایی برای توزیع کردن می خرند(دیسه،۲۰۰۰: ۵۸)
۱-۵-۵ مشتریان سازمانی: سازمانهایی که کالاهاراخریده وبرای تولید وتکمیل کار، خودآن را مصرف می کنند.(دیسه،۲۰۰۰: ۵۹)
۱-۶ تعاریف عملیاتی متغیرها
۱-۶-۱ عوامل شخصیتی: در پرسشنامه مورد استفاده در این تحقیق, سوالات ۱ تا ۵ به منظور سنجش این عوامل طراحی شده اند.
۱-۶-۲عوامل نگرشی: در پرسشنامه مورد استفاده در این تحقیق, سوالات ۶ تا ۹ به منظور سنجش این عوامل طراحی شده اند.
۱-۶-۳عوامل مهارتی: در پرسشنامه مورد استفاده در این تحقیق, سوالات ۱۰ تا ۱۲ به منظور سنجش این عوامل طراحی شده اند.
۱-۶-۴ عوامل مربوط به تارنما: در پرسشنامه مورد استفاده در این تحقیق, سوالات ۱۳ تا ۱۸ به منظور سنجش این عوامل طراحی شده اند.
۱-۶-۵ عوامل مربوط به آمیخته بازاریابی: در پرسشنامه مورد استفاده در این تحقیق, سوالات ۱۹ تا ۲۶ به منظور سنجش این عوامل طراحی شده اند.
۱-۶-۷ عوامل زیرساختی: در پرسشنامه مورد استفاده در این تحقیق, سوالات ۲۷ تا ۳۰ به منظور سنجش این عوامل طراحی شده اند.
۱-۷ متعیرها و مدل تحقیق
متغیر وابسته: عوامل فردی مشتریان – عوامل شرکتی – عوامل زیرساختی
متغیر مستقل: اعتماد مشتری در تجارت الکترونیک
به منظور طراحی مفهوم چهارچوب مفهومی تحقیق ابتدا کلیه معیارهای موجود در منابع نظری استخراج گردید، سپس با بهره گرفتن از نظر متخصصان تجارت الکترونیک تعدادی حذف و تعدادی به انها اضافه شدو در قالب طبقه بندی ارئه شد.
شکل ۱-۱: مدل مفهومی تحقیق، برگرفته از مطالعات یونگ (۲۰۰۲) و کوربیت(۲۰۰۳)، تنظیم: نگارنده
فصل دوم
ادبیات تحقیق
۲-۱ تجارت الکترونیک
۲-۱-۱تاریخچه تجارت الکترونیک
تجارت الکترونیک،از حدود سال۱۹۶۵آغاز شد که با نوآوری هایی مانند [۱۷]EFT به معنای انتقال الکترونیکی وجوه ، مصرف کنندگان توانستند پول خود را از طریق ماشینهای خود پردازATM[18] دریافت کرده و خرید خود را به وسیله کارتهای اعتباری انجام دهند. پیش از توسعه تکنولوژی اینترنت و در دهه ۱۹۹۰ شرکتهای بزرگ به ایجاد شبکه های کامپیوتری با ارتباطات و استانداردهای مشخص برای تبادل اطلاعات تجاری پرداختند که این روش EDI[19] به معنای مبادله الکترونیکی داده ها بود . بعد از این، سیستم درون سازمانیIOS[20] به منظور خرید و فروش سهام ، سیستمهای اطلاعاتی و خدمات مسافرتی به وجود آمد. یکی از اتفاقات مهم در تبادل الکترونیکی ، پدیده اینترنت بود که برای اولین بار در امریکا در سال ۱۹۶۹ پا به عرصه نهاد . رشدو توسعه اینترنت باعث بروز فرصتهایی برای توسعه زیرساخت های و کاربردهای تجارت الکترونیک گردید . به طوری که در دهه ۱۹۹۰ با تجاری شدن اینترنت ، تجارت الکترونیک به وجود آمد. در این زمان شرکتهای اینترنتی موسوم به دات کام ها رشد سریعی داشتند . از سال ۱۹۹۵ کاربران اینترنت شاهد به وجود آمدن بازارهای فروش آنی و آموزش الکترونیکی بودند . از سال ۱۹۹۹ تجارت الکترونیک از فرآیندهای B2C[21](بنگاه به مشتری) به فرآیندهایB2B[22] (بنگاه به بنگاه) و ازسال ۲۰۰۱ از فرآیندهای B2B به فرآیندB2E[23] (بنگاه به کارکنان) و واژه هایی چون دولت الکترونیک ، آموزش الکترونیک ، موبایل الکترونیکی و … گسترش داده شده است. بنابراین جهش کلی فن آوری اطلاعات دو دوره را طی نموده است. و اکنون وارد دوره سوم شده است .
۱۹۷۴-۱۹۵۵: عصر انتقال الکترونیکی وجوه ( EFT ) عصر اول
-
- ۱۹۹۴-۱۹۷۵:عصر سیستمهای اطلاعات مدیریت ([۲۴]MIS ) عصر دوم
-
- ۲۰۱۴ -۱۹۹۵:عصر اینترنت (مطابق جدول ۱-۱)
جدول ۲-۱ سه نسل تکامل تجارت الکترونیک از دیدگاه پالک
۲-۱-۲ تعاریف تجارت الکترونیک
تجارت الکترونیکی عبارت است از فرایند خرید ، فروش ، انتقال یا مبادله محصولات ، خدمات و یا اطلاعات از طریق شبکه های کامپیوتر متصل به اینترنت(هنری[۲۵] و محبوب، ۲۰۰۸: ۲۱۳)
زواس(۱۹۹۶) تجارت الکتروینک را بدین صورت تعریف کرده است: « سهیم بودن در اطلاعات تجاری، حفظ روابط تجاری وانجام مبادلات مالی از طریق شبکه های مخابراتی ».(ابراهیمی و مهدیه،۱۳۸۵: ۸۹)
به طور عمومی تجارت الکترونیک عبارت است از راه و روش جدید کسب و کار به صورت الکترونیکی و با بهره گرفتن از شبکه ها و اینترنت می باشد .
اما تجارت الکترونیک از دیدگاه های مختلفی تعریف می شود:
۱- از دیدگاه ارتباطات :
تحویل اطلاعات، محصولات، خدمات یا پرداختها از طریق خطوط تلفن، شبکه های کامپیوتری یا هر ابزار الکترونیکی دیگر می باشد(همهیل[۲۶]، ۲۰۰۲: ۱۰۲).
۲- از دیدگاه تجاری :
ابزاری است که کسب و کارهای مختلف ، شرکا و مشتریان آنها را قادر می سازد تا موضوعاتی همچون ، کیفیت خدمات ، سرعت تحویل خدمات و … ارتقاء داده و موضوعاتی همچون ، هزینه ها را کاهش دهد. (جفن[۲۷]، ۲۰۰۲: ۵۸)
۳- از دیدگاه فرایند کسب و کار :
به کارگیری فناوری برای خودکار سازی تبادلات کسب و کار و جریان کار است
۴- از دیدگاه خدماتی :
ابزاری است که از خواسته های دولتها ، شرکتها ، مصرف کنندگان و مدیریت درجهت کاهش هزینه های ارائه خدمات در راستای بهبود کیفیت محصولات و خدمات و افزایش سرعت تحویل خدمات، پشتیبانی می کند.(جفن،۲۰۰۲: ۵۹)
۵- از دیدگاه آموزشی :
ابزاری است که شرایط لازم برای آموزش الکترونیکی در مدارس و دانشگاه ها و سازمانهای کسب و کاری را فراهم می سازد . (تان و فلیکس، ۲۰۰۴: ۹۷)
۶- از دیدگاه فناوری و اطلاعات :
به آن دسته از کاربردهای فناوری اطلاعات که به صورت سیستمی برای پشتیبانی و پیشبرد جریان کاری و مبادلات تجاری ایجاد شده است، تجارت الکترونیک، می گویند. (چفی[۲۸]،۲۰۰۲: ۸۷)
۲-۱-۳تفاوت کسب و کار الکترونیک با تجارت الکترونیک:
بعضی افراد تجارت را تنها محدود به مبادلات بین شرکای کسب و کاری می دانند که این منجر به سطحی نگری در تجارت الکترونیک میگردد بنابراین برای جبران این سطحی نگری واژه کسب و کار الکترونیکی استفاده میشود. کسب و کار الکترونیکی گسترده و عمیقتر از تجارت الکترونیک است و نه تنها شامل خرید و فروش محصولات است بلکه شامل ارائه خدمات به مشتریان، مشارکت شرکای کسب و کاری، آموزش الکترونیکی درون سازمانی، مبادلات الکترونیکی درون سازمانی نیز میشود(مک کارتی و جروم[۲۹]، ۱۹۹۶: ۵۸).
کسب و کار الکترونیکی، کاربرد اینترنت و دیگر فناوریهای اطلاعاتی برای حمایت از تجارت و بهبود فرایند کسب و کار است. در تجارت الکترونیکی محیط تبادل به دو محیط فیزیکی و الکترونیکی تقسیم می شود و کالاها نیز به همین صورت فیزیکی و یا دیجیتالی مبادله می شوند بعنوان مثال کالای دیجیتال : خرید و فروش موزیک بر روی اینترنت و خرید و فروش کتاب بعنوان کالای فیزیکی می باشد. مطابق شکل ۱-۲(شانکر، ۲۰۰۲: ۶۸)

