این واحد یک ابر کامپیوتر بسیار قدرتمند است که وظیفه پردازش اطلاعات جمع آوری شده در واحد جمع آوری اطلاعات و تولید تصویر نهایی را بر عهده دارد.
۱ X-Ray Detector
۲ Data Acquisition System (DAS)
۳ High Voltage Generator
۴ Patient Table
۵ Image Generation System
۶-۵-۲-چ-کنسول نمایش و واسط کاربر۱
ارتباط دستگاه با اپراتور از این واحد انجام می شود و شامل کیبورد و ماوس برای وارد کردن اطلاعات و مانیتور برای نمایش اطلاعات می باشد.
۶-۵-۲-ح-کامپیوتر کنترل کننده مرکزی۲
این بخش مسئول هماهنگی و اعمال تنظیمات تمامی قسمتهای دیگر دستگاه است.
۶-۵-۳-نسل های مختلف دستگاه سی تی اسکن
۶-۵-۳-الف-نسل اول
اولین نسل از دستگاه های سی تی اسکن در موسسه EMI انگلستان در سال ۱۹۷۱ ساخته شد و از یک منبع تابنده پرتو و یک دتکتور بهره می برد. بنابراین برای پوشش یک سطح مقطع از بدن می بایست منبع تابنده و دتکتور بصورت همزمان حرکت کنند بطوریکه همواره روبروی هم باشند. ای نسل دارای معایبی از جمله وجود محدودیت های مکانیکی و تامین انرژی, زمان طولانی جهت ثبت داده و وجود آرتیفکت های ناشی از حرکت بیمار به دلیل زمان طولانی ثبت داده, بود.
۶-۵-۳-ب-نسل دوم
در این نسل نیز از یک منبع تابنده پرتو استفاده می شود اما بدلیل استفاده همزمان از چندین باریکه پرتو به فرم بادبزنی۳ و همان تعداد دتکتور, زمان ثبت داده بسیار کاهش یافته است.
۶-۵-۳-پ-نسل سوم
برای کاهش زمان اسکن و افزایش سرعت تصویر برداری نسل سوم دستگاه سی تی اسکن معرفی شد و به سرعت به پرکاربردترین نسل از این دستگاه تبدیل شد. عمده ترین نوآوری در این نسل نسبت به نسل دوم, استفاده از آرایه دتکتوری کمان شکل و دسته پرتو به فرم بادبزنی و حذف کامل حرکت خطی دستگاه بود که موجب افزایش قابل توجه سرعت اسکن شد. علاوه بر آن استفاده از تکنولوژی اسلیپ رینگ۴ در انتقال داده و
۱ Operator Console and Display
۲ Operational Control Computer
۳ Fan Beam
۴ Slip Ring Technology
انرژی, توانست زمان یک اسکن کامل را در مدل های بعدی تا ۰٫۵ ثانیه کاهش دهد.
۶-۵-۳-ت-نسل چهارم
در نسل چهارم سی تی اسکن ها علاوه بر امکانات نسل سوم, یک تغییر عمده روی داد و آن کامل شدن آرایه دتکتوری به شکل دایره تمام بود. بدین ترتیب دیگر نیازی به حرکت دتکتورها نیست و فقط کافیست لامپ اشعه ایکس(منبع تابنده) حرکت چرخشی پیوسته داشته باشد. از آنجا که دتکتورها عموما سنگین وزن بودند, این کار باعث کاهش قابل توجه مصرف انرژی و محدودیت های مکانیکی و همچنین افزایش سرعت شد. علاوه بر این به دلیل ثابت بودن دتکتورها در طول اسکن و پیوسته بودن حرکت منبع تابنده, عملا رزولوشن تصویر به نرخ نمونه برداری از داده ها در پشت دتکتورها بستگی پیدا می کند و از اندازه دتکتورها و گام حرکت در نسل های پیشین مستقل می گردد و این یک حسن به شمار می آید. هم چنین از آنجا که همواره تعدادی از دتکتورها در معرض تابش مستقیم اشعه بدون تضعیف قرار می گیرند امکان کالیبره کردن آن ها به آسانی وجود دارد. با وجود تمام این مزایا به دلیل گران بودن دتکتورها و ملاحظات مالی, تولید این نسل خیلی زود متوقف شد.
۶-۵-۳-ث-نسل پنجم
در نسل پنجم که با نام سی تی اسکن ۱EBCT شناخته می شوند, تمامی حرکت های مکانیکی حذف شده است و این باریکه پرتو اشعه ایکس است که حرکت می کند. در این نسل به دلیل حذف کامل حرکت مکانیکی و پیشرفت سخت افزاری در واحد جمع آوری اطلاعات, زمان هر اسکن تا ۲۰ میلی ثانیه کاهش یافته است.
۶-۵-۳-ج-نسل ششم
در نسل های گذشته اسکن از مقاطع مختلف بدن بطور جداگانه انجام می شد و در هر اسکن تخت بیمار ثابت بود و پس ز پایان اسکت, تخت بیمار یک گام به سمت داخل دستگاه جابجا شده و دوباره اسکن انجام می شد و این عمل تکرار شده تا عرض مورد نظر از بدن بیمار پوشش داده شود. در نسل ششم که به نام سی تی اسکن اسپیرال یا هلیکال۲ نیز شناخته می شود, حرکت تخت بیمار به صورت پیوسته و با سرعت ثابت انجام می شود و در همان حال بطور پیوسته و بدون توقف با حرکت چرخشی اسکن انجام می شود. این کار موجب کاهش مصرف انرژی, محدودیت های مکانیکی و آرتیفکت های حرکتی و افزایش سرعت دستگاه می شود. همچنین در
۱ Electron Beam Computed Tomography
۲ Spiral Or Helical Ct
این نسل به دلیل پیوستگی تصویربرداری, امکان ساختن تصاویر سه بعدی و حجمی به وجود آمد. البته الگوریتم های بازسازی تصویر در سی تی اسکن اسپیرال بسیار پیچیده و انحصاری می باشد.
۶-۵-۳-چ-نسل هفتم
در نسل هفتم یا سی تی اسکن مالتی اسلایس۱ به جای استفاده از یک ردیف دتکتور از جندین ردیف دتکتور و به جای پرتو بادبزنی از پرتوی مخروطی۲ استفاده شده است. بنابراین در هر بار اسکن, چندین برش(مقطع) را با هم اسکن می کند و ناحیه بزرگتری از بدن را پوشش می دهد. این کار موجب افزایش سرعت و افزایش قابلیت ساختن تصاویر سه بعدی دقیق در این نسل می شود.
۶-۶-مشخصات نتایج
جهت تحلیل و بررسی نتایج روش ارائه شده در این پایان نامه, روش پیشنهادی بر روی ۴ دسته تصویر اعمال شده است. دسته اول تصویر یک ستاره سه بعدی با ۶ راس می باشد که توسط خود ما ساخته شده است. جهت بررسی عملکرد روش پیشنهادی در قطعه بندی تصاویر سه بعدی از سه دسته از تصاویر پزشکی مربوط به تصاویر سی تی اسکن از مغز, ریه و کبد انسان استفاده شده است.
۶-۷-نتایج و تحلیل آن ها
در این بخش ابتدا جهت برسی عملکرد مطلوب الگوریتم سطح فعال منفصل, نتایج این الگوریتم با چند الگوریتم دیگر مقایسه شده و سپس نتایج روش پیشنهادی با نتایج الگوریتم سطح فعال منفصل مقایسه می شود
۶-۷-۱-مقایسه نتایج مدل سطح فعال منفصل با چند روش معمول
در این بخش نتایج روش سطوح فعال با دو روش کانولوشن میدان برداری۳ و روش مجموعه تراز ترکیبی۴ مقایسه شده است. روش مجموعه تراز ترکیبی یکی از مطلوب ترین روش های قطعه بندی ترکیبی بوده که با ترکیب اطلاعات مربوط به مرز اجسام و نواحی موجود در تصویر سه بعدی و استفاده از یک چهارچوب مجموعه تراز سعی در یافتن مرز نواحی دارد.[۴۳] روش کانولوشن برداری یک روش سطح فعال پارامتری می باشد
۱ Multi-Slice CT
۲ Cone Beam
۳ Vector Field Convolution
۴ Hybrid Level Set Method (LSHYB)
که نتایج مطلوبی در قطعه بندی تصاویر سه بعدی ارائه داده است.[۲۱] به دلیل عدم امکان عملی اجرای روش های بیان شده, نتایج به طور مستقیم از منبع[۱۶,۱۱] آورده شده است. نتایج این مقایسه در شکل ۶-۶ آورده شده است. در این مقایسه از یک حجم استوانه ای تو خالی نویزی استفاده شده است. همانطور که در این شکل مشاهده می شود تنها الگوریتم سطح فعال منفصل توانسته مرز دقیق این حجم استوانه ای به دقت استخراج کند. روش کانولوشن میدان برداری کاملا ناحیه با انحنای بالا را به طور همور استخراج کرده است و روش مجموعه تراز ترکیبی سطحی نویزی را استخراج کرده است و انحنای میانی استوانه را نیز هموار ساخته است.
شکل ۶-۶-(a) استوانه تو خالی نویزی.(b) نتیجه الگوریتم DAS.(b) نتیجه الگوریتم VFC.© نتیجه الگوریتم LSHYB
۶-۷-۲-مقایسه نتایج روش پیشنهادی و الگوریتم سطح فعال منفصل
در اینجا جهت مقایسه بهتر نتایج, بهبود های ارائه شده برای مدل سطح فعال را در قالب دو الگوریتم دسته بندی می کنیم. در هر دو الگوریتم, بهبود های مربوط به تخمین کانتور فعال برای سطح اولیه, روش جستجوی خطی, انتگرال انحنا به عنوان انرژی داخلی, نمونه برداری براساس همسایگی و بروز رسانی شبکه مثلثی براساس نزدیکترین همسایگی ها در نظر گرفته شده است. در الگوریتم اول که با الگوریتم۱ نشان داده خواهد شد, از گرادیان تصویرر حاصل از استخراج مرز توسط ویولت به عنوان تابع انرژی خارجی استفاده شده است. در الگوریتم دوم که با الگوریتم۲ نشان داده می شود, از وابستگی محلی فاز به عنوان انرژی خارجی استفاده شده است.
مقایسه سه روش, الگوریتم ۱,۲ و سطح فعال منفصل, در دو فاز انجام گرفته است. در فاز اول نتایج خروجی هر سه الگوریتم در مرحله همگرایی آنها مقایسه شده است که با عنوان مقایسه در مرحله همگرایی نشان داده خواهد شد. در فاز دوم, تعداد تکرار هر سه الگوریتم در مرحله همگرایی ثبت شده و تعداد تکرار کمتر ذخیره میشود و مجددا هر سه الگوریتم با این تعداد تکرار ذخیره شده, اجرا می شوند و نتایج آنها با عنوان مقایسه در حالت توقف نشان داده شده اند.
برای بررسی عملکرد الگوریتم ها در تصاویر پزشکی, برای هر الگوریتم ۴ تصویر ارائه شده است تا دید بهتری از عملکرد الگوریتم بدست دهد. این ۴ تصویر به ترتیب مربوط به ۳ نمای محوری, سهمی و تاجی و رئوس شبکه مثلثی می باشند.
۶-۷-۲-الف-ستاره سه بعدی ساختگی
تک بیت(۱۶۵)،بیت۱۲۸۱:
این بیت، پیش از این نیز در قطعهای با مطلع زیر آمده بود:
هست از سلسله خاک نشینان شمشاد | دست بیعت مگر از شانه به گیسوی تو داد |
تک بیت(۳۶۶) ، بیت۱۴۸۲:
در نسخه (د)، ناسخ محترم، به جای نوشتن پاره دوم متن فعلی، پاره دوم بیت بعد را ضبط کرده است.به عبارتی از هر دو بیت متوالی، یک بیت ساخته است.
شرح و تعلیقات ابیات
۱- جنون : به معنای دیوانه شدن است و در این بیت منظور جذبه و کشش عشق است، از آنجا که هر کلام باید با نام خدا آغاز شود و عشق همانند ذات خداوند است بنابراین شاعر ابتدا از جنون که از لوازم عشق است، سخن گفته است.
معنی بیت: جنون و دیوانگی کجاست تا من از قید وظایف عقلی نجات پیدا کنم و در جهان دیوانگی صحرا گرد باشم.
۲- محتسب : به شمارآورنده . (آنندراج ). || آزماینده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فقه ) در اصطلاح فقهی انتساب به عمل احتساب می باشد که عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر. (از انساب سمعانی ). نهی کننده از چیزهایی که در شرع ممنوع باشد (غیاث ). مأمور حکومتی شهر که کار او بررسی مقادیر و اندازه ها و نظارت در اجرای احکام دین و بازدارنده از منهیات و اعمال نامشروع و آزمایش صحّت و پاکی مأکولات و زرع بود. رجوع به حسبه و احتساب شود : و چون پیر شوند محتسب گردند و ایشان را محتسب معروف گر خوانند. (حدود العالم ).( دهخدا، ۱۳۸۵: ۲۶۱۸)، (برهان، ۱۳۶۲: ۱۹۹۳ - ۱۹۸۹)
چهره منفی و دوست نداشتنی او را می توان چنین ترسیم کرد:
-
- وظیفه اش در جنب شحنه حفظ ظاهر شرع و نظم شهر و امر به معروف و نهی از منکر است.
شراب خانگی ترس محتسب خورده به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش
-
- اهل ریا و نفاق است.
باده با محتسب شهر ننوشی زنهار بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد
-
- خود آشکارا و پنهان اهل فسق و فجور است.
صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش
(خرّمشاهی،۱۳۶۸: ۲۷۱- ۲۷۰ )
در شعر غنی نیز، از شخصیّتهای منفور است. نماد جهل و تعصّبات کور است و به شدّت مورد عتاب شاعر.
جا برای کسی خالی کردن: کنایه از احترام گذاشتن و تواضع کردن.
معنی بیت: در میان باده نوشان محتسب چنان عزّت و شکوهی دارد که هنگام ورودش شیشه جایش را از شراب به نشانه تعظیم خالی می کند؛ معمول است هنگام ورود مأمور حکومتی امر به معروف و نهی از منکر، شیشه های شراب و غیره را پنهان می نمایند.به طنز می توان گفت: محتسب نزد شراب نوشان دارای عزّت و بزرگی است.
بیت دارای آرایه حسن تعلیل است.
۳- مینا. (اِ) آبگینه . (ناظم الاطباء) (برهان ) (منتهی الارب ) (صحاح الفرس ) (آنندراج ). شیشه . ماده ای است لعاب شیشه ای حاجب ماوراء یا شفاف که آن را روی کاشی و فلزات برای نقش و نگار به کار برند. (حاشیه برهان قاطع چ معین ). || پیاله . (ناظم الاطباء). جام . قدح . جام شیشه ای که بدان شراب خورند. ساغر. (ناظم الاطباء) (دهخدا، ۱۳۸۵: ۲۸۹۲)، (برهان، ۱۳۶۲: ۲۰۸۳)
عنقا: سیمرغ. نام مرغی افسانه ای ،موهوم و معروف است که جسم آن مشخّص نیست و چهل فیل غذای یک روز اوست ؛چنان جسم او قدرتمند و بزرگ است که خورشید را در بر می گیرد.(شارح)
مفهوم بیت: تاکید بر عزلت و گوشه نشینی، راه دست یابی به شهرت و شناخته شدن،عزلت اختیار کردن است.
۴- بر طاق نهادن: کنایه از کنار گذاشتن و ترک کردن.
۵- رنگ ریختن: ۱٫ بنای کار گذاشتن ( مصطلحات الشعرا)
ای دل چنان کن که باغبــــــــان نتواند از غبار تو رنگ بهار ریخت
(وحید)
-
- طرح عمارت افکندن(سراج الغات)
کی بود در سوختن نسبت به من خاشاک را رنگ آتشخانه از خاکستر من ریختند
(سلیم)
معنی بیت: به دلیل رنگ و روی نامناسب و شکسته رنگی و بد حالی ام رنگ و روی دیوار این گونه است و شکستگی دارد.
۶- معنی بیت: مادام که جسم و تعلّقات مادّی با روح همراه باشد، روح نمی تواند عروج پیدا کند همانگونه که وقتی بر پای مرغ رشته ببندند مرغ به راحتی نمی تواند پرواز کند.
-
- §§
W
wādīg [wˀtyg]
(تنجیم: طبایع ستارگان)
* بادی: باد-سرشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: در تنجیم، هر یک از کواکب را به یکی از عناصر چهارگانه که باد یا هوا را نیز شامل میشود، منسوب میکنند. بنابر بندهشن (۵ب: ۱۴)، آناهید (زهره) آبی و تیر (عطارد) بادی است؛ از اینرو، اضداد ایشان یعنی ستاره سدویس و تیشتر نیز به ترتیب آبی و بادی هستند؛ چراکه طبع هر کوکبی با طبعِ رقیبش یکی است. در تنجیم سنتی نیز، زهره «آبی» و «سرد و تر»، و تیر «بادی» و «گرم و خشک» است (بیرونی، ۱۳۱۸: ۴۲). (برای توضیحات بیشتر رک. čihrag)
ریشه شناسی: هند و ایرانی آغازین: مرکب است از *HuaHata- «باد»، مشتق از ریشۀ *HuaH- «وزیدن» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۲۴-۱۲۵) + پسوند صفت ساز -*ika ؛ سانسکریت: vātika- (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۹۳۵)، مشتق از vā́ta- «باد» (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۵۴۲) و مرتبط با vāyu- «ایزد باد، ایزد وای» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱) از ریشۀ vā- «وزیدن» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۲۴)؛ اوستایی: vāta- «باد» از ریشه vā- «وزیدن» (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۱۴۰۶، ۱۴۰۸)؛ vayu-, vaya- «باد» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱)؛ Vātahe «ایزد باد، نام روز بیست و دوم از هر ماه اوستایی»؛ فارسی میانه: wādīg [wˀtyg] «بادی، صفت ستاره تیر» (بهار، ۱۳۴۵: ۳۰۱)؛ wād [wˀt’] «باد، دَم، روان؛ (گاهنما) روز بیست و دوم» (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۵۱)؛ wād [wˀt] «ایزد باد همکار امشاسپند خرداد. ایزد حامی آب. روز بیست و دوم هر ماه؛ باد» (بهار، ۱۳۴۵: ۳۰۰)؛ vāt [wˀt’; Ps. wˀty] «باد، روز ۲۲م از ماه» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۶)؛ Vāi «باد بعنوان نیرویی اساطیری در جهان» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱)؛ فارسی میانۀ ترفانی و فارسی میانۀ اشکانی: wād [wˀd, wˀˀd, wˀδ] «باد، هوا، روان، نفس» (بویس، ۱۹۷۷: ۸۹؛ دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۳۳۴؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱)؛ پازند: vāḏ «باد» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۶)؛ Vaē «وای نیک یا بد، باد بعنوان نیرویی اساطیری در جهان» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱)؛ فارسی نو: «بادی»، صفت نسبی مشتق از «باد»؛ انگلیسی: wind, windy ؛ معادل عربی: ریح.
ترکیبات:
Tīr wādīg gōwēnd «سیارۀ تیر را بادی گویند»
wād ud wārān-kardārān «ستارگان باد و باران ساز».
-
- §§
wahār [whˀl, (bhˀl) | Av. vaŋhar- | M, P whˀr | N bahār]
(تقسیمات سال: فصول)
* بهار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (نک. sāl)
ریشه شناسی: واژه پهلوی wahār همریشه با واژه سانسکریت vāsara- «پدیدار شدن در صبح، مربوط به صبح؛ روز؛ فصل، زمان، نوبت» و vasantá- «درخشنده، فصل بهار» از ریشۀ سانسکریت vas- به معنی «درخشیدن» [اوستایی: vah-] است که مجازاً، به معنی «بیدار شدن در صبح» و «جوانه زدن و شکفتن» است. به همین دلیل است که در فارسی نو واژۀ «بهار» به معنی «شکوفه، گل» نیز هست و در انگلیسی نیز واژۀ Spring به معنی «فصل بهار» از ریشه spring «جوانه زدن، بالا آمدن، جهیدن» است. واژۀ پهلوی pādēz «پاییز» در تقابل با واژۀ پهلوی wahār از ریشۀ اوستایی pat- با معنی متضادِ «جهیدن، شکفتن» یعنی «افتادن، سقوط کردن» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۳۷) ساخته شده است. در زبان انگلیسی نیز واژۀ Fall به معنی «فصل پاییز» از ریشۀ fall به معنی «افتادن» ساخته شده است. نامهای دو فصل دیگر، یعنی «تابستان» از ریشۀ اوستایی tap- «تفتیدن، داغ کردن، گرم کردن» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۳۱) و «زمستان» از واژۀ اوستایی zimō- [سانسکریت: himá- «سرما»] (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۴۸) نیز در تقابل با یکدیگر ساخته شدهاند: هند و ایرانی آغازین: *uas-r- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۲۲)؛ سانسکریت: مرتبط با vasantá- «درخشنده، بهار» از ریشۀ vas- «درخشیدن» و «بالا آمدن، طلوع کردن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۹۳۰) و vāsará- «قسمت، فصل؛ روز؛ مربوط به صبح» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۹۴۸)؛ اوستایی: Vaŋhar- (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱)؛ فارسی میانه: vahār [whˀl] «(فصل) بهار» (بهار، ۱۳۴۵: ۲۹۷)؛ wahār (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۵۳۳)؛ vahār [whˀl] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱)؛ wahār [whˀl, (bhˀl)] (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۵)؛ مترادف با واژۀ پهلوی *afsālān [ˀp̄sˀlˀn’ | (N ābsālān)] «آبسالان، بهار» (مکنزی، ۱۳۷۳: ۳۳)؛ فارسی میانه ترفانی و اشکانی ترفانی: wahār [whˀr] (بویس، ۱۹۷۷: ۹۱؛ دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۳۴۰؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱؛ دوبلوا، ۲۰۰۶: ۱۰۱)؛ فارسی نو: بهار، باهار؛ معادل انگلیسی: Spring «بهار» از ریشه spring «جوانه زدن، بالا پریدن»؛ معادل عربی: ربیع.
-
- §§
Wahīg [whyk’, whyg, wˀh(y)g | ZZLA < A *zmrˀ (?) | M whyg | N *bahī]
(اسامی بروج)
* بز: دهمین برج فلکی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: نام این برج به عربی «جَدی»، به لاتین «Capricornus»، و نشانۀ اختصاری آن «♑» میباشد. این برج فلکی، به صورت حیوانی تصور شده است که نیمۀ اول آن، سر و دستِ یک بز و نیمه دوم آن دمِ یک ماهی است. صورت فلکی بز، برج دهم از دایرهالبروج است و مابین قوس (نیمسب) و دلو (دول) قرار دارد. در نجوم سنتی، ورود خورشید به این برج، برابر با آغاز ماه دی است.
ریشه شناسی: هند و ایرانی آغازین: *uatsa- و ایرانی آغازین: *vasaka- «بچه» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۲۳)؛ سانسکریت: vatsaka- «بچه؛ کرّه؛ گوساله» (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۴۹۵؛ مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۹۱۶)؛ فارسی میانه: vahīg [whyg, wˀhg, wˀhyg] «بز، نام برج دهم از سال» (بهار، ۱۳۴۵: ۳۰۱، ۲۹۸)؛ wahīg «بزغاله؛ (نجوم) برج جدی» (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۵۲)؛ wahīg (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۴۹۵)؛ فارسی میانه ترفانی: wahīg [whyg] «بزغاله؛ پسربچه» (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۳۴۱)؛ Wahīg (بویس، ۱۹۷۷: ۹۲)؛ فارسی نو: بچّه؛ بَهی (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۵۲)؛ معادل انگلیسی: Capricorn ؛ معادل عربی: جَدی «بزغاله».
ترکیبات:
xwurdag ī Wahīg «[خردۀ بز، نخستین یا کوچکترین پاره از برج بز]: ابتدای جَدی».
-
- §§
Wahrām [w(l)(ˀ)hlˀm/n’ | Paz. Vahrąm | Av.Vərəϑraɣna- | M whrˀm | N bahram]
* (نجوم: سیارات) بهرام اباختری: سیارۀ مریخ
* (گاهشماری) بهرام روز، نام روز بیستم از هر ماه اوستایی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: واژۀ پهلوی Wahrām همانند نام سایر سیارات، دارای دو معنیِ متضاد است: ۱) جنبۀ مادی او، بهرام اباختری یا سیارۀ بهرام نامیده میشود؛ و ۲) جنبۀ مینوی او، به بهرام اختری، ایزد بهرام، یا امشاسپند بهرام معروف است. مطابق بندهشن (۲۶: ۵۹) «ایزد بهرام، درفش دارِ ایزدان مینوی است و هیچ کس از او پیروزگرتر نیست». نام روز بیستم از ماه در تقویم اوستایی، برگرفته از نام امشاسپند بهرام است.
سیارۀ بهرام یا بهرامِ اباختری، صورتِ مادیِ خدای جنگ است که در لاتین به Mars و در یونانی به Ares معروف است. در بندهشن (۵: ۴) بهرام اباختری، سپاهبد غرب و دشمن ونند معرفی شده است. شرف این سیاره در برج بز یا جدی است (بندهشن، ۵الف: ۲). این سیاره از سیارات علوی است و بهمین خاطر است که مطابق بندهشن (۵الف: ۸) به ۱۸۰ درجه از خورشید بسته شده است؛ در نتیجه، این سیاره بر خلاف سیارات سفلی (ناهید و تیر) از لحاظ فاصله اش با خورشید در دایرهالبروج هیچ محدودیتی ندارد و میتواند در هر فاصلهای از خورشید قرار گیرد. سیارۀ بهرام در نجوم سنتی، دارای صفت «نحس اصغر» است و در بندهشن (۵ب: ۱۲) نیز آمده است که چون بهرام اباختری از رقیب خود یعنی ستارۀ ونند، که سپاهبد اختری غرب است، پرنیروتر گردید، از «بزهگران» محسوب شده است. رنگ سرخِ این سیارۀ که رنگ آتش و گرمی را تداعی میکند باعث شده است که در تنجیم سنتی سیارۀ بهرام، سیارهای آتشی و دارای طبعی بسیار گرم معرفی شود (فراولی، ۲۰۰۵: ۳۳). در بندهشن (۲۷: ۵۸) نیز، گرمای دوزخ به گرمای سیارۀ بهرام تشبیه شده است. این جنبه از سیارۀ بهرام به ایزد بهرام نیز منتقل شده است و به دلیل همین طبعِ بسیار گرم و رنگِ سرخ است که مطابق بندهشن (۱۸: ۲)، آتشِ معمولی یا آتشِ مادی نیز به آتشِ بهرام معروف است. آتشِ بهرام را آتش اسپنیشت به معنی «برکت بخشنده» نیز مینامند. دلیل نامگذاری این آتش به آتش بهرام، در بندهشن (۱۸: ۱۳)، پشتیبانی ایزدِ بهرام از آتشِ مادی ذکر شده است.
ریشه شناسی: واژۀ «بهرام» از صورت ایرانی باستان *Varϑra-gna- و اوستایی Vərəϑra-ɣna- گرفته شده است (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۳)؛ هند و ایرانی آغازین: مرکب است از *Hurtra- «دفاع، مقاومت» + *ǰhana- یا *ghana- «کشنده، نابودکننده» که رویهم رفته به معنی «شکنندۀ دفاع، کشندۀ دیو مقاومت» است (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۳۰، ۴۵، ۴۷)؛ سانسکریت: vṛtrá-hán- یا vṛtrá-ghnī- به معنی «کشندۀ دشمنان؛ پیروزمند، پیروزی بخش» که صفت ایندرا بوده و واژۀ vṛtrá- در آن نام دیوی است که توسط ایندرا کشته میشود (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۰۰۷)؛ اوستایی: Vərəϑraɣnahe «بهرام» از Vərəϑra-ɣna- «درهم شکنندۀ مقاومت» (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۱۴۲۱)؛ فارسی میانه: varahrām, vahrām, varahrān, vahrān [wl(ˀ)hlˀn’, w(l)ˀhlˀm, wlhlˀm] «ایزد بهرام، امشاسپند خویش سنبل؛ نام روز بیستم هر ماه؛ نام آتشی که آن را از شش آتش دیگر میساخته اند و در خانه ها افروخته نگاه میداشته اند» (بهار، ۱۳۴۵: ۲۹۷، ۳۲۷، ۴۱۶)؛ Vahrām صورت جدیدتر Varhrān, Varhrān «سیارۀ بهرام، مریخ» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱)؛ Varhrān [wlhlˀn’], Varhrām [wlhlˀm] «ایزد آتش، آتشی که در همه آتشگاهها یافت میشود» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۳)؛ wahrām (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۵۷۴)؛ Wahrām [wlhlˀn’, wˀhlˀm] «بهرام (ایزد جنگ)؛ (نجوم) مریخ؛ (تقویم) روز بیستم» (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۵۲)؛ فارسی میانه ترفانی: Wahrām [whrˀm] «روز بیستم هر ماه» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱؛ دوبلوا، ۲۰۰۶: ۱۱۲)؛ فارسی میانه کتیبه ای: [wlhl’n] و پهلوی اشکانی کتیبه ای: [wrhr’n, wrtrgn] (ژینیو، ۱۹۷۲: ۶۶)؛ پازند: Vahrąm, Vihrąm, Vahirąm (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۱)؛ فارسی نو: بهرام؛ معادل انگلیسی: Mars ؛ معادل عربی: مریخ.
ترکیبات:
rōz ī Wahrām «روز بهرام، بهرام روز، روز بیستم»
Wahrām ī abāxtarīg «بهرام اباختری، سیارۀ بهرام، مریخ»
Wahrām xwarōfrān spāhbed «بهرام سپاهبد غرب»
Wahrām ātaxš «آتش بهرام»
ātaxš ī Wahrām «آتش بهرام».
فعلیّت مجرّد از ماده، دیگر نمیتواند به طور قسری از حرکت کمال طلبانهاش برگردد و از مراتب قوی و شدید به سوی مراتب ضعیف و ناقص تنزّل یابد و حرکت کند.(صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۸، ج۹، ص ۱۶).
ه) پاسخ دیگری که ملاّصدرا برای این نوع تناسخ ارائه میکند، بر نفس شناسی «حکمت متعالیه» مبتنی است. نفس در این رویکرد، فاعلیت بدن را بر عهده دارد، نه بدن فاعلیت نفس را. با فرض تعلّق نفس به بدن دوم انسانی، لزوماً باید از مرحله فعلیت به مرحله قوّه بازگردد. حال فرقی نمیکند که این بازگشت را به صورت تدریجی فرض کنیم یا به صورت آنی. بر فرضِ تحققِ چنین بازگشتی، نفس تحت تأثیر فاعلیت بدن خواهدبود؛ زیرا بدن بالقوّه محض است و نفس بالفعل محض، و برای اینکه نفس به چنین بدنی تعلّق یابد، باید به نفس بالقوّه تبدیل گردد که در این صورت، بدن بر نفس فاعلیت خواهد داشت و این امر محال است.( همان، ج۹، ص ۴۷).
و اشکال دیگری هم که از سوی متکلّمان بر این نوع تناسخ مطرح شده است اینکه اذعان دارند:
اگر قرار بر انتقال نفس از بدنی به بدن یا بدنهای دیگر باشد، باید اطلاعات و معلومات مربوط به بدنهای پیشین در حافظه و ذهن ما انسانها حاضر باشد، در حالی که چنین خاطراتی رد ذهن هیچ انسانی وجود ندارد.
(رازی، ۱۴۰۷،ج۷، ص ۲۹۱) و (صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۸، ج۸، ص ۳۴۱).
این پاسخ دارای اشکالاتی است که ملاّصدرا بر برخی از آنها اشاره کرده است:
۱- فراموش کردن خاطرات و معلومات پیشین، دلیل بر نبودن زندگی پیشین نیست؛ زیرا بسیاری از امور در همین زندگی امروزی از ذهن انسان زایل میشود و به طور کلی، فراموش میگردد و این فراموشی دلیل بر عدم اتفاق و عدم تحقق آن امور نیست. (سبزواری،۱۳۶۸، ج۵، ص ۶۹).
۲- اطلاعات انسان بنابر نظر متکلمّان، که قایلند مشاعر انسانی مادی است و به تجرّد ادراکات و معلومات ذهنی قایلند نیستند، با از بین رفتن بدنِ مادی از بین میرود و با انتقال روح به بدن جدید، اطلاعات پیشین از ذهن او پاک میگردند. (صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۸، ج۸، ص ۳۴۱)
۴-۱۰-تلازم ماده و صورت
ملاصدرا، برهان قبلی را با توجه به مبادی تصدیقیه فلاسفه، یعنی از راه تلازم ماده و صورت نیز بیان میکند: در مباحث ماده و صورت اثبات شده که، صورت از جهتی محتاج ماده است و ماده از جهتی دیگر محتاج به صورت. صورت ،شرّیک علت فاعلی، ماده است و ماده نیز شرّیک علت قابلی صورت میباشد و در تحقق بسیاری از شرّایط نقش دارد.
از طرف دیگر، نفس و بدن همانند ماده و صورت هستند و ارتباطشان طوری است که از جمع این دو، واحدّ حقیقی حاصل میشود و هر چه که دارای وحدّت حقیقی باشد باید ترکیب او هم حقیقی باشد، و واضح است که در ترکیب حقیقی، بین اجزاء مرکب، ربط وجودی است و ارتباط وجودی هم تنها در محور علیت و معلولیت معنی میدهد. بنابراین نفس و بدن، رابطه علی و معلولی دارند و ممکن نیست یکی از آندو، مثلاً نفس، از بین برود ولی دیگری یعنی بدن با حفظ همان درجه وجودی خود باقی بماند، و به عبارت دیگر محال است که ماده و صورت، ترکیب اتحادی داشته باشند اما در عین حال با رفتن و زوال یکی دیگری باقی بماند وگرنه ترکیب، صناعی و و اعتباری خواهد بودنه حقیقی و واقعی.
اگر وجود واحدّ از بین برود ووحدّت نوعی هم زایل خواهد شد و در آن صورت نه ماده میماند و نه صورت و نه جنس و نه فصل.
بنابراین اگر بدن از بین برود دیگر نفس که صورت مدبر بدن بوده ، وجود ندارد و اگر به تجرّدعقلی رسیده است، دیگر نفس نیست و به بدن تعلّق ندارد و اگر نفسی است که منطبع در بدن است، همانند نفس نباتی، وجودش در بدن مقوم اوست و هرگز صور منطبعه در ماده، ماده را رها نمیکند، زیرا ارتباطش با ماده در نحوه وجود او نقش دارد و همچنان که عرض از موضوعی دیگر انتقال نمییابد انتقال صورت از مادهای به ماده دیگر نیز، غیر محال است.
۴-۱۱-لا معطّل فی الوجود:
وقتی بدن مزاج معتدل خویش را از دست داد و فاسد شد نفس از قبول تصرف و تدبیر این بدن امتناع کرده، و بدن را ترک میکند حالا این نفس چه میکند؟
چهار حالت ممکن است برایش پیش آید:
۱- به عالم عقل بپیوندد.
۲- به عالم مثال (خیال منفصل) یا همان اشباح اخروی (مثالی-برزخی) برود.
۳- به بدن حیوان یا انسانی دیگر منتقل شود.
۴- کلاً از تدبیر نفسانی، معطّل و بیکار بماند. (به هیچ بدنی تعلّق نگیرد)
توضیح اینکه:
عالم عقل که مخصوص کاملین و مقربین، تنها مجرّد از جسم بوده و به عامل عقول میروند.
عالم مثال هم میتواند برای هر دو دسته از متوسطین (اصحاب شمال و اصحاب یمین) باشد.
انتقال به بدن دیگر و یا معطّل ماندن از تدبیر، برای نفس محال و باطل است. چرا؟
چون کار نفس، تدبیر است و در وجودش معطّلی و فنا نیست، نفسی که فناناپذیر است بدون تدبیر نمیتواند باشد، پس تا نفس هست تدبیر نفسانی هم هست.
دیگر اینکه، وقتی نطفهای به حدّی رسیده باشد که استعداد این را پیدا کند، که نفسی به آن تعلّق گیرد و مستحق افاضه نفس از جانب عالم عقل گردیده شد، به طور طبیعی به این کالبد که دارای مزاج معتدل شده است، نفسی اضافه میگردد، زا سوی دیگر نفس مستنسخه دیگر هم آمادگی انتقال به این کالبد را داشته باشد،چندحالت پیش میآید:
۱- این کالبد که دارای نفس انسانی شده (به طور طبیعی)، نفس جدیدنسخ شده را هم بپذیرد.
۲- نفس انسانی اول مانع جذب و انتقال نفس مستنسخه گردد.
۳- کالبد انسانی از قبول نفس حادث جدید خودداری کند
اگر مورد اول پیش آید که یک کالبد دارای دو نفس میشود و اجتماع دو نفس در بدن واحدّ لازم میآید و این محال است چون یک چیز نمیتواند دو ذات داشته باشد و دو نفس یک بدن را تدبیر کنند، این مثل این است که فعل دارای دو فاعل باشد و در هر صورت هر شخصی خود را همیشه یک نفر و یک شخص میداند نه اینکه از خود، درک دوئیت داشته باشد.
در مورد دوم و سوم: اینکه استعداد نطفه یا کالبد انسانی برای قبول نور نفس، مثل قبول نور دیوار است که وقتی خورشید میتابد، دیوار یکبار از خورشید نور مستقیم میگیرد و یکبار و شاید بارها، از اشیاء صیقلی اطراف خود، که نور خورشید را گرفته و به طرف او انعکاس میدهد، دیوار صاحب تمام انواری است که به هر شکلی چه مستقیم و چه غیر مستقیم به او میرسد. هیچ ترجیح بلا مرحجی وجود نداردکه یکی را بگیرد دیگری را نگیرد و وجود انعکاسی وجود نور مستقیم خورشیدی را منع نمیکند و مانع نخواهد شد و بر عکس.
در نتیجه
نفوس مانع یکدیگر نخواهند شد و کالبد از انوار نفوس بهره میبرد پس یک کابد هم ترجیح شخصی ندارد که از بین نفوس انتخاب کند و یگی را برگزیند و دیگری را کنار بزند، پس دارای دو نفس میگردد و محال است.
(صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۸، ج۹، ص ۹) (صدرالدین شیرازی، ۱۳۷۸، ص ۱۱) (صدرالدین شیرازی، ۱۳۵۴، ص ۳۳۰).
اقامه دلیل:
نفوس حادثاند و حدّوث اشیاء ناگزیر باید منتهی به علت مفارق و غیر جسمانی شود چون جسم، علت نفس نمیتواند باشد، پس صورت طیبعی هم علت حدّوث نفس نمیتواند باشد و نفس هم علت آن صورت نمیتواند باشد، و چون نه جسم نه صورت نه نفس نمیتواند علت حدّوث نفس جدید باشد به طریق اولی اعراض هم نمیتواند علت نفس باشند چون به هر حال اعراض تابع جوهرند.
پس علت مفارق و مجرّدی، نفس را حادث و ایجاد میکند. چگونه؟
کیفیات استعدادی خراجی و غیر مزاجی (رطوبت، یبوست، حرارت وبرودت) که در تکوین بدن و جسم دخیل هستند؛ مخصّصات و امور زمینهساز، برای تأثیر علت مفارق عقلی را فراهم میکنند.
پس حدّوث نفس بر طبق استعداد و قوای موجود در خراج و بدن فرد میباشد.
هر گاه در بدن مزاج معتدلی برای قبول نفس بوجود آمد الزاماً از جانب واهب، نفس تدبیرکننده آن بدن بی درنگ به آن بدن اضافه میگردد.
مثل نور خورشید که در برابر خود قوابل متفاوت و زیادی میبیند، خصوصیت خورشید فیضان نور است، بسته به درجه و استعداد قوابلی که در برابر وی حاضرند، نوری به آنها خواهد رسید. حال در مورد نفس- وقتی بدن حادث گردید، نفسی به وی از جانب فیّاض، بی درنگ به وی داده میشود- از طرفی دیگر نفس نسخ شدهای هم آماده شده که به این بدن تعلّق بگیرد، دو نفس به یک بدن تعلّق میگیرند که این محال و باطل است.
اعتقاد ملاصدرا، حتی دقیقتر از این هم هست که او بیان میکند:
«هر بدنی را یک نفس است» به ویژه، بنابر روش و نظر ما (ملاصدرا) که هر نفسی، به همانگونه و همان نحوه وجود و تشخّص بدنی است که دارد، امکان ندارد که یک وجود را در دو ذات و دو وجود باشد، و هیچ شخصی نیست جز آنکه به یک نفس و یک ذات که دارد شاعر و آگاه است.
تقسیمبندی فوق از قضیه منفصله حقیقیه زیر هم بدست آمده است:
نفس وقتی بدن خود را رها کرد یا معطّل است یا شاغل، اگر شغل و کاری دارد آن کار یا مادی است و یا مجرّد. اگر شغل و کار، مادی باشد پس کار، طبیعی است و اگر کار، مجرّد باشد برزخی است و یا عقلی، اگر مجرّد برزخی باشد پس نفس، موجود مثالی است و اگر مجرّد عقلی باشد موجود عقلی است.
ملاصدرا هر چهار احتمال را بررسی کرده و نتیجه را بدست میآورد که:
احتمال اول و دوم باطل نیست و صدرا در تناسخ و معاد جسمانی ملکوتی آنرا توضیح میدهد و اگر به عالم عقول و مجرّدات برسد به مقام مقربین دست یافته است و اگر به مقام تجرّد برزخی برسد، صاحب بدن برزخی خواهد بود که به تناسب افکار، اعتقادات و اعمال و نیّات و اخلاق خوب و بد آن را ساخته است واین تناسخ نیست.
احتمال سوم از این جهت باطل است که نفس از یک مبدأ عاقلی و از واهب الصوّر اعطا میشود. واهب الصوّر اگر در بدن، استحقاق و شایستگی دریافت نفس را دید،فیض خود را افاضه میکند. پس نطفههایی که در مسیر دریافت نفس قرار دارد شایستگی لازم را کسب کرده، مساعد است که نفسی را دریافت نماید.
اگر در این بین نفسی دیگر که در اثر مرگ، بدن خود را رها کرده به این بدن جدید تعلّق گیرد لازمهاش این است که یک بدن، دو نفس داشته باشد در حالی که اجتماع دو نفس در یک بدن غیر ممکن است زیرا یک چیز نمیتواند دو ذات و هویت داشته باشد در حالیکه هر فرد انسانی خود را یک واقعیت واحدّ احساس میکند نه دو واقعیت، بنابراین تناسخ باطل است.
احتمال چهارم: این صورت باطل است زیرا نفس نمیتواند معطّل و بیکار باشد چون نفسیّت نفس به تدبیر بدن است و تدبیر بدن، هویت و حقیقت نفس را تشکیل میدهد. بنابراین نفسی که هیچ بدنی را تدبیر نکند در واقع نفس نیست.
علاوه بر این، درجای خود ثابت شده است که تعطیل در هستی محال است (لا معطّل فی الوجود). زیرا معنای تعطیل بودن یک چیز این است که آن چیز نه در سلطه معلول باشد و نه علت، یعنی از حلقه هستی و از نظام علی و معلولی جدا بماند.
آیا میتوان با بهره گرفتن از تلفیق مدلهای DEA و PCA شرکتهای ورشکسته در صنایع فلزات و خودروسازی و ماشین آلات در بورس اوراق بهادار را پیش بینی کرد؟
آیا میتوان با بهره گرفتن از تلفیق مدلهای DEA و PCA شرکتهای ورشکسته در صنایع شیمیایی و پتروشیمی در بورس اوراق بهادار را پیش بینی کرد؟
آیا بین نتایج بدست آمده از سه گروه برای تفکیک شرکتهای سالم و ورشکسته تفاوت معنی دار وجود دارد؟
۱-۴- روش تحقیق
در این پژوهش ابتدا شرکتها را بر اساس سیستم تولید و ریسکهای مالی در سه گروه دسته بندی نموده و سپس محاسبات هر دسته جداگانه انجام میگیرد. ابتدا داده های استخراج شده از صورتهای مالی برای کاهش ابعاد وارد مدل PCA نموده و سپس خروجی این مدل برای سنجش کارایی وارد مدل DEA میگردد و از روی عدد کارایی بدست آمده (که عددی بین ۰و۱ میباشد) سالم یا ورشکسته بودن شرکتهای هر دسته پیش بینی میگردد. این عمل برای یک سال و دو سال قبل از ورشکستگی برای هر دسته انجام میگیرد. به عنوان مثال شرکتی در سال ۱۳۸۲ ورشکسته شده است؛ حال با جمع آوری اطلاعات مالی سالهای ۱۳۸۱ و ۱۳۸۰ بررسی میگردد که آیا مدل مورد استفاده در این پژوهش توان پیش بینی این ورشکستگی را در یک سال و دو سال قبل از ورشکستگی دارا بوده است یا خیر. توضیحات تفصیلی روش پژوهش در فصل ۳ قرار گرفته است.
۱-۵- قلمرو زمانی و مکانی تحقیق
این پژوهش مربوط به شرکتهای تولیدی حاضر در بورس اوراق بهادار تهران میباشد که حد فاصل سالهای ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۹ بر اساس ماده ۱۴۱ قانون تجارت به آستانه ورشکستگی رسیدهاند.
۱-۶- تعاریف واژهها
تحلیل پوششی دادهها: روشی غیر پارامتریک و مبتنی بر برنامه ریزی خطی جهت تعیین کارایی واحدهای تصمیم گیرنده (DMU) یا بنگاههای اقتصادی بر اساس دادهها و ستاندههاست.
DMU (واحد تصمیم گیری): نهادی است که دادهها را به ستاندهها تبدیل میکند
ورشکستگی[۴]: طبق ماده ۴۱۲ قانون تجارت، ورشکستگی تاجر یا شرکت تجاری در نتیجه توقف از تادیه وجوهی که بر عهده اوست حاصل میشود.
آستانه ورشکستگی: ورشکستگی آخرین مرحله از حیات اقتصادی شرکتها است و بر همه ذینفعان شرکت تاثیر میگذارد. بنابراین پیش بینی ورشکستگی از اهمیت زیادی برخوردار میباشد. با توجه به اینکه فرایند حقوقی به منظور شناسایی شرکتهای ورشکسته امری زمان بر است بنابراین در این پژوهش بر اساس ماده ۱۴۱ قانون تجارت از مفهوم آستانه ورشکستگی برای شناسایی شرکتهای ورشکسته در بورس اوراق بهادار تهران استفاده شده است. (فدایی نژاد، اسکندری ۱۳۸۹)
بر اساس ماده ۱۴۱ قانون تجارت شرکتهای با حداقل زیان انباشته ای معادل نصف سرمایه، ورشکسته و ملزم به اعلام انحلال یا کاهش سرمایه هستند.
آنالیز اجزای اصلی: یک روش آماری اختیاری چند متغیری است. اگر در جایی مهمترین متغیر یا یک تعداد محدودی از متغیرها دریک مجموعه باید انتخاب شوند، میتوان از آنالیز اجزای اصلی کمک گرفت .
صورتهای مالی[۵]: خروجیهای مالی محاسبه شده در فرایند حسابداری که در مدت زمان مشخص به صورت رسمی توسط شرکتها ارائه میگردد. ۴ صورت مالی پایه عبارتند از: ترازنامه، صورتحساب سود و زیان، جریان وجوه نقد و صورتحساب سرمایه (Kramer & Johnson, 2008) که در این پژوهش منظور از صورتهای مالی دو صورت: سود و زیان و ترازنامه میباشد.
۱-۷-استفاده کنندگان از نتایج پژوهش
از نتایج بدست آمده این پژوهش گروههایی چون شرکتهای موجود در نمونه این پژوهش، بانکها و موسسات مالی که تامین کنندگان مالی بالقوه این شرکتها هستند، سازمان بورس اوراق بهادار، محققان مالی و سرمایه گذاران و … میتوانند بهره برداری نمایند.
فصل دوم
مبانینظری و پیشینه تحقیق
فصل دوم- مبانی و پیشینه تحقیق
مقدمه
در پژوهشات گذشتهای که در زمینه پیش بینی ورشکستگی سازمانها صورت گرفته، بیشتر از روشهایی مانند نسبتهای مالی، مدل تشخیصی چندگانه و شبکههای عصبی مصنوعی استفاده شده است.
اما از سال ۱۹۹۴ به بعد روش تحلیل پوششی دادهها نیز به این روشها اضافه شد. این روش برخی اوقات به عنوان روش مکمل و برخی اوقات نیز به عنوان روش اصلی برای پیش بینی مورد استفاده قرار گرفت که بعضا نتایج خوبی ارائه کرد. در این فصل بیشتر به این پژوهشات پرداخته میشود.
همچنین در این فصل مدلهای مورد استفاده در این پژوهش و الگوی مفهومی پژوهش نیز تشریح خواهد شد.
۲-۱- پایه تئوریک تحقیق
۲-۱-۱-تحلیل پوششی دادهها
روشهای متعددی برای اندازه گیری کارایی ارائه شده که آنها را به دو رویکرد پارامتریک و ناپارامتریک طبقه بندی میکنند رویکرد پارامتریک که از روشهای آماری استفاده می کند بیشتر در تجزیه و تحلیل مسایل اقتصادی کاربرد دارد . روند رویکرد پارامتریک این گونه است که با بهره گرفتن از دادههای مشاهده شده پارامترهای یک تابع تولید مشخص برآورد میشود و سپس بر اساس آن میزان کارآیی واحدهای تحت ارزیابی مشخص میشود .از فرضیات مهم این رویکرد میتوان به مشخص بودن نوع رابطه بین دادهها و ستاندهها اشاره کرد . این فرض قابلیت کاربردی این رویکرد را تا حدود زیادی کاهش داده است چرا که اغلب نوع تابع در صنایع مختلف مشخص نبوده و در اغلب موارد ارزش یا ضرایب نهادهها و ستاندهها به ویژه در سازمانهای غیرانتفاعی و دولتی مشخص و معین نیست (مهرگان، ۱۳۸۳).
رویکرد ناپارامتریک بیشتر در تجزیه و تحلیل مسایل مربوط به کارآیی کاربرد دارد و به جای استفاده از روشهای آماری به استفاده از روشهای برنامه ریزی ریاضی تکیه دارد.تمرکز این رویکرد بیشتر بر روی مرز تولید ( مرز کارا ) به جای تابع تولید است (۱۹۸۸Coelli & Tim,) . در این رویکرد نیازی به مشخص بودن نوع تابع تولید ( به عبارت دیگر رابطه بین نهادهها و ستاندهها ) و همچنین ارزش یا وزن نهادهها و ستاندههای واحدهای تحت ارزیابی وجود ندارد بلکه با بهره گرفتن از روشهای برنامه ریزی ریاضی یک مرز تولید یا مرز کارآیی مشخص میشود به عنوان مبنا و معیار ارزیابی کارآیی واحدها مورد استفاده قرار میگیرد . این رویکرد به دلیل داشتن ماهیت تجربی و نداشتن مفروضات محدود کننده و انعطاف پذیری بالا قابلیت کاربردی بالایی دارد.
تحلیل پوششی دادهها یکی از رویکردهای ناپارامتریک و مبتنی بر برنامه ریزی ریاضی است که ارزیابی کارآیی واحدهای تصمیمگیری مشابه را که دارای دادهها و ستانده های چندگانه هستند امکان پذیر میسازد . در این روش با بهره گرفتن از یک سری بهینه سازی مبتنی بر برنامه ریزی خطی مرز کارا ایجاد میگردد . پس از تعیین مرز کارا مشخص میشود که آیا واحدهای مورد بررسی روی مرز کارا قرار گرفتهاند یا خیر و به این وسیله واحدهای کارا و ناکارا از یکدیگر تفکیک میشوند که این امر تنها از طریق مشخص کردن ضرایب نهادهها و ستاندهها برای هر واحد تصمیم گیری امکان پذیر خواهد بود . در واقع ویژگی تحلیل پوششی دادهها در تعیین ضرایب دادهها و ستاندهها با بهره گرفتن از برنامه ریزی خطی ریاضی است ( امامی میبدی، ۱۳۷۹ ) .
۲-۱-۲-مفهوم کارایی
تا کنون تعریفهای زیادی از کارایی ارائه شده است. مفهوم کارایی در اقتصاد، تخصیص مطلوب منابع است. موارد زیر برخی از تعاریف متعدد و گوناگونی است که در مورد کارایی صورت گرفته است:
به طور کلی کارایی، معرف نسبت ستاده به نهاده در مقایسه با یک استاندارد مشخص است (برهانی، ۱۳۷۷).
کارایی بیانگر این مفهوم است که یک سازمان به خوبی از منابع خود در راستای تولید نسبت به بهترین عملکرد در مقطعی از زمان استفاده کرده است. محاسبه کارایی با توجه به مقدار خروجی مورد انتظار یا استاندارد با بهره گرفتن از نسبت زیر تعریف میگردد.
با توجه به گستره مفهومی کارایی، تعریف دیگری از کارایی به شرح زیر عنوان شده است که معیار خود را بر روی منابع معطوف ساخته است:
در این تعریف، صرفاً مقایسه ای بین منابع مورد انتظاری که برای رسیدن به مقاصد و فعالیت خاص باید مصرف شود و منابع مصرف شده میباشد، عنوان میشود(مهرگان،۱۳۸۳).
این دو تعریف بالا در واقع یک معیار را در مورد کارایی ارائه میدهند، یعنی استفاده از حداقل امکانات جهت به دست آوردن حداکثر تولید. بنابراین در این تعریف،کارایی معیار عملکرد یک سیستم سازمانی بوده که بر میزان منابع (ورودیها) استوار گردیده است.کارایی در حقیقت نسبت بازدهی واقعی به بازدهی بالقوه (استاندارد) میباشد(علیزاده،۱۳۸۷).
۲-۱-۳- مفهوم کارآیی در تحلیل پوششی دادهها
همان گونه که بیان شد، کارآیی یک واحد مستلزم مقایسه دادهها و ستانده های آن واحد است . در سادهترین حالت که تنها یک داده و یک ستانده وجود دارد کارآیی را میتوان از تقسیم ستانده به داده به دست آورد.
اگر واحد تصمیم گیری دارای دادهها و ستانده های چندگانه باشد و ارزش (ضریب ) هر یک از دادهها و ستاندهها معلوم باشد میتوان از تقسیم مجموع حاصلضرب مقدار ستاندهها در ضرایب (قیمت یا ارزش ) مربوط به مجموع حاصلضرب مقدار دادهها در ضرایب مربوطه میزان کارآیی را محاسبه کرد .
(مجموع وزندار شده دادهها) / (مجموع وزن دار شده ستاندهها) = کارآیی
ولی در اغلب موارد ضریب ( قیمت یا ارزش ) دادهها و ستاندهها مشخص نیست و یا دادهها و ستاندهها مقیاسهای متفاوتی دارند . در این موارد میتوان از تحلیل پوششی دادهها استفاده کرد . در این روش ضرایب دادهها و ستاندهها برای هر واحد عملیاتی که یک واحد تصمیم گیری خوانده میشود به گونهای تعیین میشود که کارآیی آن واحد نسبت به سایر واحدها حداکثر شود . در چنین شرایطی کارایی یک واحد عملیاتی در صورتی پایین ارزیابی میشود که واحد تصمیم گیری دیگری با در اختیار داشتن منابع کمتر در مقایسه با واحد تحت بررسی حداقل معادله ستانده آن واحد را تولید نماید و برعکس ،کارایی یک واحد تصمیم گیری در صورتی بالا ارزیابی میشود که شرط فوق برقرار نباشد (دیدگاه ورودی محور) همچنین میتوان ا دعا کرد کارایی یک واحد عملیاتی در صورتی پایین ارزیابی میشود که واحد تصمیم گیری دیگری با در اختیار داشتن منابع کمتر یا مساوی با منابع تحت بررسی، ستانده بیشتری را تولید نماید و برعکس، کارایی یک واحد تصمیم گیری در صورتی بالا ارزیابی میشود که شرط فوق برقرار نباشد (دیدگاه خروجی محور) . همانگونه که در ادامه مطرح خواهد شد برای هر یک از این دو دیدگاه یک مدل متفاوت مبتنی بر تحلیل پوششی دادهها مورد استفاده قرار میگیرد.
۲-۲-۴- انواع کارایی
دو جزء از کارایی در سطح بنگاه مورد استفاده هستند. یکی کارایی فنی و دیگری کارایی تخصیصی میباشد. ترکیب این دو جزء کارایی اقتصادی بنگاه را نشان میدهد. مفهوم سوم کارایی در نظر فارل، کارایی ساختاری است که میتوان از آن برای سنجش کارایی صنعت استفاده کرد.
به طور کلی برای انواع کارایی چهار تعریف ذیل قابل ارائه میباشند:
الف) کارایی فنی: این کارایی نشان دهنده میزان توانایی یک بنگاه برای حداکثر سازی میزان تولید با توجه به منابع و عوامل تولید مشخص شده است. به عبارت دیگر میزان توانایی تبدیل ورودیها مانند نیروی انسانی، ماشین آلات و … به خروجیها، در مقایسه با بهترین عملکرد، توسط کارایی فنی سنجیده میشود. کارایی فنی تحت تاثیر عواملی مانند عملکرد مدیریت، مقیاس سازمان یا اندازه عملیات قرار میگیرد.
ب) کارایی تخصیصی: این کارایی بر تولید بهترین محصولات با بهره گرفتن از کمترین هزینه ترکیب ورودیها دلالت میکند. پاسخگویی به این سوال که آیا «قیمت ورودیهای مورد استفاده به گونه ای است که هزینه تولید را حداقل کند» به عهده این کارایی است. کارایی تخصیصی را کارایی قیمت نیز میگویند.
ج ) کارایی ساختاری: کارایی ساختاری یک صنعت از متوسط وزن کارایی شرکتهای آن صنعت به دست میآید. با بهره گرفتن از معیار کارایی ساختاری میتوان کارایی صنایع مختلف با محصولات متفاوت را مقایسه کرد.
د) کارایی مقیاس: این کارایی یک واحد از نسبت «کارایی مشاهده شده» آن واحد به «کارایی در مقیاس بهینه» به دست میآید. هدف این کارایی تولید در مقیاس بهینه است.
همان طور که بیان شد فارل کارایی اقتصادی کل را به دو جزء کارایی فنی و کارایی تخصیصی تقسیم کرده است یعنی :