وی درباره حقوقبشر مینویسد:
“حقوقبشر در حقیقت فریاد دیر هنگامی بود که بشر بعد از رنسانس، در پی خودیابی و بازگشت به خویشتن سر میداد و بدون اینکه خود بداند، در صدد برآمده بود که به آغوش گمشده فطرت و دینجویی و اصالت برگردد، ولی هرچند قوانین حقوقبشری، تمام آفاق و اکناف عالم را در نوردید، اما هرگز جنبه دینی خود را باز نیافت. این در حالی بود که ممالک شرق، در زیر چکمههای استعمار، هر روز بیش از پیش مورد استثمار قرار گرفته و از کمترین حقوق خود محروم میشوند. تمدنهای دیرین چون تمدن هند، بینالنهرین و مصر، به تنها چیزی که فرصت و رخصت اندیشه نمییافتند، حق و حقوق انسانی بود، و شگفت این که حقوقانسانی از دیرباز در متن فرهنگ و ادیان توحیدی و معنادار آنها ملحوظ شده و با خطوطی پررنگ حکاکی شده بود” (جعفری، ۸۸ : ۱۲- ۱۱).
علامه جعفری معتقدند که در قوانین اسلامی، سرچشمه و منبع قانون، اراده خداست؛ ارادهای که به رسول او محمد(ص) مکشوف و عیان گردیده است. این قانون و این اراده الهی، تمام مؤمنین را جامعه واحدی میشناسد، گرچه از قبایل و عشایر گوناگونی تشکیل یافته و در مواضع و محلهای دور و مجزا از یکدیگر واقع شده باشند. در اینجا، مذهب نیروی صحیح و سالم التصاقدهنده جماعت میباشد، نه ملیت و حدود جغرافیایی. در این جا خود دولت هم مطیع و فرمانبردار قرآن است و مجالی برای قانونگذار دیگری باقی نمیگذارد، چه برسد به آنکه اجازه انتقاد و شقاق و نفاق بدهد. به نظر مؤمن، این جهان دهلیزی است به جهان دیگر که جهان بهتر باشد، و قرآن قواعد و قوانین و طرز سلوک افراد را نسبت به یکدیگر و نسبت به اجتماع آنها معین میکند، تا آن تحول سالم را از این عالم به عالم دیگر تأمین نماید. غیرممکن است تئوریها و نظریات سیاسی و یا قضایی را از تعلیمات پیامبر تفکیک نموده؛ تعلیماتی که طرز رفتار را نسبت به اصول مذهبی و طرز زندگی شخصی و اجتماعی و سیاسی همه را تعیین میکند (جعفری، ۱۳۷۰: ۶۰). علامه محمدتقی جعفری بهطور عام ریشه های اصلی حقوقبشر را در حقوق طبیعی انسانها و ادیان حقه میدانند و معتقدند که این ریشه ها عبارتند از:
۱) اصول اولیهی حقوق طبیعی، که البته ملاک آن صیانت و تنظیم حیات انسانی در دو بعد حیات طبیعی محض و حیات مطلوب میباشد.
۲) ادیان حقه و نفوذ و تأثیر اصول حقوق طبیعی انسانها در مغزهای متفکر و قوانین و فرهنگ بشری در طول تاریخ و توجیه ادیان الهی دربارهی آنها (جعفری، ۱۳۷۰: ۱۵-۱۴).
علامه جعفری معتقد است که مبنای حقوقبشر از دیدگاه غرب همزیستی مسالمتآمیز با صلح و آزادی و عدالت در جوامع بشری است و البته هیچ کس در آرمان بودن این امور تردیدی ندارد ولی چنانکه مشاهده میکنیم مجرد ادعای ضروری بودن این مبانی با کمک گرفتن از احساسات فطری بشر برآورنده نیاز حقیقی انسانها برای به وجود آوردن دنیایی که همه افراد آن خود را اعضای یک خانواده بدانند نبوده است. زیرا چنین ادعایی باید به مبنای عالیترین متکی باشد که از دیدگاه اسلام خدا است. پس در اعلامیه جهانی حقوقبشر بر حیثیت و کرامت ذاتی انسان تأکید شده و حقوق و آزادیهای اساسی برای او شناخته شده است بیآنکه برای منشأ این حقوق به خداوند و وحی الهی اشاره گردد. حقوقبشر در اعلامیه جهانی حقانیت و مشروعیت خود را از فرمان الهی نمیگیرد بلکه مشروعیت آن از اراده مجمع عمومی ملل متحد و بر پایه ملاحظات منافع عمومی است. در رابطه با مسئله حقوقبشر که شکل مدون آن در اعلامیه حقوقبشر فرانسه و بعدها در اعلامیه جهانی حقوقبشر تبلور یافته و کاملاً برخاسته از فلسفه سیاسی غرب به خصوص در زمینه آزادی اندیشه و مذهب و تشکیل جمعیت است (قربانی، ۱۳۸۴: ۹۲-۹۰).
جهان اسلام سه برخورد یا سه مرحله را گذرانده است. مرحله اول طرد اعلامیه جهانی حقوقبشر ملل متحد می باشد بدین جهت که آزادیهای مندرج در این اعلامیه خاصه آزادی مذهب و آزادی تغییر آن و تبلیغ هر گونه مرام و مذهب مغایر با شرع اسلام است که دین حق را دین اسلام دانسته دین دیگری را قابل پذیرش نمیداند و تغییر دین و یا ارتداد را گناهی عظیم میشمرد. به عبارت دیگر گروه نخست به حقوقبشر خارج از حیطه اندیشه اسلامی توجه میکند. این صاحبنظران اصولاًَ حقوقبشر را متعلق به حوزه غیردینی تفکر بشری میدانند؛ آن را به صورت مستقل از حوزه دین مورد بحث و بررسی قرار میدهند و اگر تناقضی در آن یافتند نه به کمک اصول دینی بلکه با بهرهگیری از شاخصهای علمی و عملی نوین آن را حل و فصل می کند. برخورد دوم یا دیدگاه دومین گروه از اندیشمندان اسلامی توجیه و انطباق است. برخی از متفکران جهان اسلام با پذیرش اصول اعلام شده در اعلامیههای حقوقبشر در مقام تطبیق آنها بر موازین اسلامی برآمده و کوشش کردند که ثابت نمایند که این اصول و حقوق به نحو بارزتری در تعلیمات اسلامی وجود دارد. از این روی گروه دوم متفکران ایرانی میان پارهای از اصول بنیادین اعلامیه جهانی حقوقبشر و اندیشه اسلامی تفاوت ماهوی نمییابند اما معتقدند که در برخی موارد اسلام نمیتواند با احکام این اعلامیه همخوان باشد. به بیان دیگر اندیشه اسلامی با حق شرط و برخی موارد استثناء اعلامیه حقوقبشر را تأیید میکنند. علامه محمدتقی جعفری در کتاب تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب به دلیل وجود دو اعلامیه در مورد حقوقبشر یعنی «اعلامیه جهانی حقوقبشر» و «اعلامیه حقوقبشر در اسلام» از دو نظام حقوقبشر یعنی نظام حقوقبشر در غرب و اسلام سخن میگوید. وی ریشه و بنیاد این دو نظام را متفاوت و متناقض نمیداند و معتقد است که آگاهی انسان به حقوق طبیعی خویش موجب پیدایش اندیشه حقوقبشر شده است. ادیان الهی نیز بر پایه فطرت انسانی با همان ذات طبیعی انسان بنا شده است (جعفری، ۱۳۷۰: ۱۴-۱۳). برخورد سوم یا دیدگاه سوم در واقع با زمینه الگوگیری از اعلامیه حقوقبشر در این مقام برآمدند که به گونهای مستقل اصول و موازین حقوقبشر پذیرفته شده در اسلام را گردآوری نموده و طی اعلامیهای آنها را اعلام دارند.
در پایان میتوان چنین نتیجهگیری نمود که از نظر علامه جعفری هنگامی میتوانیم از اعلامیه جهانیبشر سخن به میان آوریم که انسان را در حوزه ارزشها تفسیر کنیم. کسانی که از اعلامیه جهانی بشر سخن به میان میآورند در ابتدا باید مشخص کنند که آیا مرادشان از انسان همان موجودی است که پیامبران سیمای او را ترسیم کردهاند؟ یعنی فردی که دارای کرامت ذاتی است و با حکمت بالغه خداوندی به وجود آمده، هدف حیات او نیز خیر و کمال است و هرکس به وی اهانت کند و حقوق او را نادیده بگیرد، با مشیت خداوندی مبارزه کرده است، یا انسان را به عنوان گرگ انسان تفسیر میکنند و هیچ حقیقت ارزشی در وجود او سراغ ندارند. مبنای حقوقبشر باید کرامت ذاتی انسان باشد و فلسفههایی که در غرب پیدا شدهاند، نظیر نیچه و طرفدران اصالت قدرت، هیچیک این مبنا را مطرح نکردهاند.
حقوقبشر نیز برای آنکه به یک فرهنگ جهانی تبدیل شود، باید شرافت و کرامت ذاتی انسان را اثبات کند تا مجالی برای ظهور تفکرات ماکیاولی، اصالت نفع و اصالت قدرت پیدا نشود. مبنای حقوقبشر از دیدگاه غرب، همزیستی مسالمتآمیز همراه با صلح و آزادی و عدالت در جوامع بشری است. این مبنا مهم است، ولی نمیتواند زیربنایی به وجود آورد که همه افراد خود را اعضای خانوادهای واحد بدانند. برای تحقق چنین هدفی باید مبنای عالیتری- که از دیدگاه اسلام خداست- مطرح شود.
فصل دوم
حقوقبشردر رویکرد مدرن
در رویکرد مدرن نسبت به حقوقبشر، گروهی از نوگرایان نه تنها سنت را تاریخی دانستهاند بلکه قرآن را هم تاریخی میدانند. این گروه از متفکرین مسلمان، آیات قرآن را فراتاریخی نمیدانند یعنی قرآن محصول شرایط تاریخی خود است و در همه جزئیات لاجرم نمیتوانند برای همه زمانها راهنما باشد، و مواردی مانند رابطه انسان با خدا و رازآلودگی هستی مبنا میشود. آقایان محمد مجتهد شسبستری و دکتر عبدالکریم سروش و محسن کدیور جزو این گروه قلمداد میشوند. این گروه معتقدند که نیازی نیست ما حقوقبشر را با اسلام تطبیق دهیم زیرا حقوقبشر موضوعی مدرن است و زمان پیامبر حقوقبشر به مفهوم امروزی، موضوعیتی نداشته است لذا صریحاً ذکر میکنند، آزادی امروز به معنای زمان پیامبر نیست، کرامت ذاتی به معنای زمان پیامبر نیست. بنابراین حقوقبشر به این مفهوم معاصر در زمان پیامبر اصلاً موضوعیت نداشته و انتظار ما از یافتن این مفاهیم در آن زمان بیجا است.
این گروه به حقوقبشر اسلامی اعتقاد ندارند تا در پی یافتن پاسخ اسلامی به سئوالهای حقوقبشری باشد. البته گاهی پارادوکس پیش میآید. مثلاً آقای شبستری که میگویند انسان در جامعه حقوقبشری راحتتر میتواند به ارزشهای دینی عمل کند (مجتهد شبستری، ۱۳۷۵: ۵۵)، عملاً با این حرف میپذیرند که یکسری ارزشهای دینی در دین وجود دارد که در جامعه حقوقبشری هم معتبر است. آنها چیست؟ مثلاً آیا میتوانیم در دین بگوییم انسان کرامت ذاتی دارد و به صرف انسان بودن از حقوق انسانی برخوردار است. این گروه مدعی هستند که متن تاریخی است و به دلیل نصوصی که با حقوقبشر معاصر تعارض دارند کل متن را پاسخگو نمیبینند بنابراین لزومی ندارد ما برای پاسخگویی به حقوقبشر وارد متن شویم.
بررسی آراء مجتهد شبستری
جهتگیری شبستری نسبت به حقوقبشر یک جهتگیری عرفی و دنیوی است و به صراحت حقوق را با همان مضمون رایج در گفتمان مدرنیته میپذیرد، با این وجود، ابهاماتی درباه حقوقبشر و چگونگی تمایز آن از نظام ایمانی- عرفانی نیز به چشم میخورد که پس از بیان دیدگاه وی در اینباره بدانها میپردازیم. مطابق روششناسی اسکینر، حقوقبشر از جمله مقولاتی است که در قرن بیستم در آغاز تأسیس سازمان ملل متحد مطرح و در قالب «اعلامیه جهانی حقوقبشری» تنظیم و تدوین شده و از همان زمان تاکنون به عنوان یکی از مهمترین مقولات عام و جهانشمول در تمامی کشورها و جوامع مورد توجه قرار گرفته است. این مقوله در ایران نیز پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مطرح بوده اما در دوران پس از انقلاب اسلامی، بطور بسیار جدی و فراگیر گسترش یافته و بحثهای فراوانی در خصوص سازگاری یا عدم سازگاری آن با احکام و آموزههای اسلام شیعی صورت گرفته است.
شبستری در آثار خویش پس از آن که متن کامل «اعلامیههای حقوقبشر» را که مشتمل بر یک دیباچه و ۳۰ ماده است، عیناً نقل میکند، مسلمانان معاصر را ملزم به پذیرش تام و تمام اصول و مفاد آن میسازد. وی در کتاب «نقدی بر قرائت رسمی از دین» با تصریح به اینکه «حقوقبشر مدون معاصر هم یک محتوای غیردینی (نه ضد دینی) دارد و هم از ویژگیهای دوران مدرنیته است»، چنین مینویسد:
“در عصر حاضر همین حقوقبشر غیردینی- اخلاقی تنها تکیهگاهی است که میتوان با استناد به آن همه مردم روی زمین را با همه فرهنگها و ادیان و بیدینیها به مخالفت با ستم، تبعیض و تجاوز و احقاق حقوق انسان دعوت کرد و این است آن امتیاز عمدهای که این حقوقبشر بر حقوقبشرهای مفروض متافیزیکی دارد” (مجتهدشبستری، ۱۳۷۹ :۲۲۸).
شبستری، حقوقبشر را یک امر عرفی و غیردینی قلمداد میکند که امروزه میتواند و میباید توسط هر جامعهای با هر دین و عقیدهای که دارد، از جمله جامعه مسلمان ایران، مورد استفاده قرار بگیرد و این امر نه تنها کمترین منافاتی با دینداری و مسلمانی آنها ندارد بلکه اساساً:
“مسلمان زیستن در جهان معاصر اقتضا میکند که مسلمانان حقوقبشر معاصر را مبنای نظامهای اجتماعی خود قرار دهند. اما نه از این باب که حقوقبشر معاصر در کتاب و سنت وارد شده، بلکه به این دلیل که در جامعههای معاصر جدید، استوار ساختن نظام اجتماعی بر پایه حقوقبشر تنها راه تأمین عدالت، خدمت و محبت به انسانها و بهترین روش تسهیل ایمان ورزی و تخلق افراد جامعه به اخلاق انسانی است” (مجتهدشبستری، ۱۳۷۹: ۲۸۰).
بنا به تصریح شبستری، حقوقبشر معاصر ریشه در تمدن مدرن غرب دارد و به این سبب به وجود آمد که روابط اجتماعی انسانها را در دوران مدرنیته سامان دهد، و از آنجا که «امرزوه مدرنیته پدیدهای جهانی است و اختصاص به غرب ندارد و تفاوت غرب با دیگر نقاط دنیا تنها در گستردگی یا محدودیت مدرنیته است»، لذا اعضای همه جوامع ناگزیر از پذیرش اعلامیه جهانی حقوقبشر و مراعات مفاد آن میباشد (مجتهدشبستری، ۱۳۷۹: ۲۲۸-۲۲۹).
از دیدگاه شبستری حقوق همانند سایر امور دنیوی حق مسلم مردم و در اختیار آنهاست و عموم مردم (اعم از دیندار و بیدین) آزادند تا به انجام آن همت گمارند، با این تفاوت که دینداران باید ارزشها و فرامین الهی را مراعات کنند. از مهمترین ارزشها عدالت است که در هر عصری مصادیق خاص خود را دارد و در عصر حاضر نیز حقوقبشر به همان مضمون و محتوای مندرج در «اعلامیه جهانی حقوقبشر» بارزترین مصداق آن است و این مهم نیز تنها در پرتو یک نظام دموکراتیک قابل تحقق است. به نظر وی، پذیرفتن حقوقبشر و تأسیس نظام دموکراتیک به عنوان اموری عرفی و غیردینی از سوی مسلمانان در واقع، پذیرفتن یک روش است و هیچ تعارضی با دین و دینداری ندارد و هرگز بدعت محسوب نمیشود؛ کما اینکه پامبر اسلام به هنگام بعثت، بسیاری از نهادهای حقوقی و عرفی موجود را در همان هویت عرفی و غیردینی آنها پذیرفت و حتی به آنها هویت دینی یا به اصطلاح خود شبستری «حقیقت شرعیه» نداد؛ از اینرو مقتضای مسلمانی مسلمانان در عصر حاضر اجتناب شدید از تأسیس رژیمهای اقتدارگرا و پذیرفتن جدی حقوقبشر و دموکراسی است که از واقعیتهای عصر ما سر برآورده است. در جامعههای جدیدی مسلمانان همانند دیگر جامعههای جدیدی جهان، پذیرفتن آن حقوق تنها روش درست تنظیم مناسبات انسانی در عصر مدرنیته بر مبنای اخلاق و عدالت است. تنها از راه تأسیس نظامهای مبتنی بر حقوقبشر است که مسلمانان میتوانند در عصر حاضر به اسلام و ادیان و عدالت و اخلاق و محبت وفادار بمانند (مجتهدشبستری، ۱۳۷۹: ۲۷۹).
شبستری از زاویه دیگری نیز به موضوع حقوقبشر میپردازد و آن بحث حق و تکلیف است. بحث حق و تکلیف اساساً مبتنی است بر همان بحث مربوط به دو نوع ارتباط عمودی و افقی انسانها. انسانها در ارتباط عمودی تنها موظف به اطاعت هستند اما در ارتباط افقی از حقوق و آزادی کامل برخوردارند. بنابراین تکلیف انسانها تنها در ارتباط با خداوند میتواند مطرح شود و آن این است که هر انسان در برابر خدا مکلف است از اوامر و نواهی او اطاعت کند و حتی در کار سیاست، مقید به آن اوامر و نواهی باشد (مجتهدشبستری، ۱۳۷۹: ۲۳۳).
از عبارت فوق چنین پیداست که اگرچه انسان منحصراً در برابر خدا مکلف محسوب میشود اما آثار این تکالیف به حوزه ارتباط انسان با خداوند محدود نشده، بلکه به حوزه ارتباط انسانها با یکدیگر نیز تسری مییابد وهمین امر مرز میان این دو حوزه را در هالهای از ابهام فرو میبرد.
مجتهد شبستری در مورد حقوقبشر ضمن تبیین دیدگاههای خود معتقدان به حقوقبشر متافیزیکی یا اسلامی را نقد میکند او معتقد است: در عصر ما بحث از حقوقبشر بحث از بنیادهای اساسی زندگی اجتماعی است و این بحث به فرهنگ معینی اختصاص ندارد مجتهد شبستری بر این گمان است که حقوقبشر حقوقی باشد که برای همه انسانها در همه جای جهان با همه تنوع و تکثر در برابر ستم و خونریزی قابل استفاده باشد. او ادامه میدهد هر فردی باید بتواند با استناد اعلامیه حقوقبشر علیه ستم و تجاوز دولتها به حقوق افراد و یا ابرقدرتها با حقوق ملتهای ضعیف دادخواهی نماید (مجتهدشبستری، ۱۳۷۶: ۶۶).
مجتهد شبستری از حقوقبشر به عنوان حق تاریخی آزادی انسان یاد میکند و میگوید :
“حقوقبشر به معنی حقوق آزادی بیان تجربههای مشخصی از فقدان آزادی است، هنگامی که انسان تجربه میکند آزادی وی در رفتارها و تصمیمهای اساسی، ادامه حیات و شکوفایی آن در معرض تهدید قرار دارد حقوقبشر مطرح میشود و بدین خاطر حقوقبشر را میتوان مجموعهای از نیازهای شدید و ضرورتها دانست او یادآور میشود که حقوقبشر صرفاً مجموعهای اخلاقی نیست مطالبه مجموعهای از حقوق است به همین جهت اخلاق حقوقبشر همان اخلاق مهرورزی یا کمک کردن به انسانهای دیگر نیست این اخلاق با عدالت پیوند خورده است و در صدد تعریف عدالت است (مجتهدشبستری، ۱۳۷۶: ۳۳).
شبستری سه اصل مساوات ، همبستگی و مشارکت را سه اصل اساسی حقوقبشر میداند. او معتقد است: بیانیه حقوقبشر پاسخ به نیاز تاریخی انسان پس از جنگهای جهانی است و بشر با تدوین بیانیه حقوق خود به دنبال محدود ساختن جنگها، خونریزیها بوده است.
شبستری مدعی است محتوای حقوقبشر غیردینی است و نه ضد دینی؛ چرا که حقوقبشر به هر فردی اجازه میدهد خود فهم خود را از انسان بودن معین کند و مرجع نهایی برای هر فرد تشخیص عقل و وجدان آدمی است. شبستری درباره نسبت حقوقبشر و مدرنیته مدعی است، حقوقبشر مدرنیته را تولید نمیکند، بلکه حقوقبشر در عصر مدرنیته وسیله ساماندهی روابط انسانها قرار میگیرد. در واقع حقوقبشر ملازم مدرنیته است. او سپس به نقد و بررسی دیدگاههای عالمان دینی که معتقد به حقوقبشر متافیزیکی هستند میپردازد و میگوید: واقعیت این است که میان علما و متفکران جهان اسلام در ارتباط با مسأله حقوقبشر دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. عدهای از آنان حقوقبشر را اصلاً یک مسئله برون دینی میدانند و برخی دیگر میخواهند حقوقبشر اسلامی را از متون دینی به دست آورند. آنچه هم در قاهره و یا جاهایی دیگر از طرف عدهای به نام حقوقبشر معرفی شد، تنها نظر عدهای خاص است و برای همه صاحبنظران اسلامی و مردم مسلمان الزامآور نمیباشد.
شبستری معتقد است دعوت به حقوقبشر اسلامی «دیدگاه مصباح ، جوادی آملی و جعفری» در سطح جهان اصلاً مفهومی ندارد پیام این دعوت آن است که در دنیا فقط یک دین حق وجود دارد و همه باید از آن پیروی کنند. او ادامه میدهد در کتابهای آقایان سخن از انسانهایی میرود که در روی این کره زمین زندگی نمیکنند و هیچ تاریخی و تجربهای ندارند و چون فرشتگانی هستند که فقط به فطرت و طبیعت خود و دیگران نظر دارند و میتوان همه عقاید، احساسها و عواطف و تاریخ آنها را منکر شد و از همه آنها یک مخرج مشترک که همان فطرت و طبیعت انسانی است به دست آورد و سپس گفت این هم حقوق این فطرت و طبیعت پس همه باید راضی باشید. شبستری آنگاه به شدت بر فقیهان میتازد و میگوید: چنین گمان میکنند که تعیین چارچوب نظام اجتماعی و سیاسی و حقوق اساسی مردم و تدوین قانون اساسی و سپس مدیریت جامعه از سوی خداوند بر عهده فقیهان است و کار مردم مومن چیزی غیر از شنیدن فتوا و پذیرفتن آن نیست. او تأکید میکند حقوقبشر انسان شناسی دینی را نفی نمیکند و هیچگاه مدعی نیست که میخواهد جای یک انسان شناسی دینی و یا عرفانی را بگیرد.
بررسی آراء محسن کدیور
محسن کدیور که از متفکرین نوگرا میباشد معتقد است که بحث حقوقبشر در زمره مهمترین دغدغههای انسان معاصر است. اسلام هم در زمره تأثیرگذارترین ادیان در فرهنگ جهانی است. بدیهی است که بررسی نسبت این دو یکی از مباحث داغ حوزههای دینشناسی، حقوق و سیاست باشد. از سوی دیگر در جامعهای که اسلام متنفذترین مؤلفه فرهنگی آن است و تجربه خطیر حکومت اسلامی را از سر میگذراند، بحث استیفای حقوق مردم از منظر شرع، موضوع قابل اعتنایی است.
وی معتقد است که نظام حقوقبشر بینالمللی چه در بُعدِ نظری و چه در عمل در جامعه ایران با مشکل مواجه است. اما به لحاظ نظری، بسیاری از اصول بنیادین آن از قبیل تساوی حقوقی همه انسانها فارغ از جنس و دین و تعلقات سیاسی، نادرست و معارض آموزههای الهی پنداشته میشود. به لحاظ عملی نیز، بسیاری از مواد اعلامیه و میثاقین و اصول مرتبط در قانون اساسی به شکل نهادینه نقض میشود. در جامعهای که به نام دین در آن حکومت میشود، طبیعی است که بحث «نسبت اسلام و حقوقبشر» یا «تعیین تکلیف حقوقبشر از منظر اسلام» بحثی ضروری و در عین حال چالش برانگیز است. در ایران نزدیک به نیم قرن است که کتب زیادی درباره «اسلام و حقوقبشر» منتشر شده است. که مضمون اغلب آنها در دو نکته خلاصه می شود:
اول، حقوقبشر حرف تازهای نیست. مضامین آن از دیرباز در کتاب آسمانی و سنت بیان شده است. اصولاً آموزههای الهی و دینی، ما را از امثال اعلامیه جهانی حقوقبشر بینیاز میکند.
دوم، حقوقبشر در اسلام بسیار غنیتر و گستردهتر از اعلامیه جهانی حقوقبشر است. شارع مقدس، حقوق واقعی آدمیان را به طور کامل در احکام دینی لحاظ کرده است. در حالی که در اعلامیه یاد شده تنها برخی از حقوق انسانها آن هم بطور ناقص و بر مبنای غیرالهی ذکر شده است. ضمناً در اسلام علاوه بر حقوق انسانها، حقوق خداوند، حقوق حیوانات و نباتات و جمادات نیز رعایت شده است (کدیور، ۸۷ : ۸- ۷ ).
کدیور ضمن احترام به دیدگاه فوق که از آن به اسلام تاریخی یا اسلام سنتی یاد میشود، از منظری دیگر به «مسئله نسبت اسلام و حقوقبشر» نگریسته است. این منظر را در نکات ذیل میتوان تلخیص کرد:
-
- حقوقبشر یکی از بزرگترین دستاوردهای جدید بشر در قرون اخیر است، و به این معنی، عمق و گستره دغدغه انسان دیروز نبوده است.
-
- اگرچه در ادیان الهی به ویژه اسلام موارد قابل توجهی از آن چه امروز حقوقبشر خوانده میشود، صریحاً یا ضمناً مورد توجه و عنایت واقع شده است، اما در قرائت سنتی از ادیان یا در دین تاریخی به ویژه در بخش شریعت و فقه، موارد تعارض با نظام حقوقبشر، اساسی و غیر قابل اغماض است.
-
- اسلام در اسلام تاریخی یا قرائت سنتی آن خلاصه نمیشود. اسلام معنوی یا غایتگرا که روایتی نواندیشانه یا روشنفکرانه از اسلام است، با نظام حقوقبشر سازگار است (کدیور، ۱۳۸۷: ۹).
به نظر کدیور «حقالناس» تحلیل انتقادی قرائت سنتی یا روایت تاریخی از اسلام در نسبت با حقوقبشر از یکسو، و کوششی متواضعانه برای ارائه طریق و یافتن راهحل مشکل نسبت اسلام و حقوقبشر از منظر قرائت معنوی یا روایت غایتگرایانه از اسلام از سوی دیگر است. وی در کتاب حقّالنّاس (اسلام و حقوقبشر) مینویسد:
“ایمان به خدا، باور آخرت و پیروی از تعالیم پیامبر اسلام (ص) در ذات خود هیچ تعارضی با رویکرد انسانی حقوقبشر ندارد. میتوان از صمیم دل مسلمان بود و واقعاً از اندیشه حقوقبشر دفاع کرد. حقّالنّاس بر حقالله مقدم است یا بدون ادای حقّالنّاس رضایت خداوند به دست نمی آید یا «توبه» آنکه حقّالنّاس بر گردن دارد مقبول نمیافتد یا اولین شرط مروّت و تدیّن رعایت حقّالنّاس است. آزادی مذهب و عقیده زمانی تحقق مییابد که دین و عقیده فرد هر چه که باشد جرم محسوب نشود و منجر به سلب حقوق فردی و اجتماعی او در دنیا نشود” (کدیور، ۸۷ : ۶۷- ۶۰).
چارچوب پژوهشی کدیور مبتنی بر نکات ذیل است:
-
- اگر چه اندیشه حقوقبشر امری عادلانه، اخلاقی است؛ اما همچون هر اندیشه دیگر بشری خطاپذیر، قابل نقد و ارزیابی است.
-
- اگر چه نظام حقوقبشر توسط انسان غربی تدوین شده است، اما جغرافیا ندارد و دستاورد تجربه بشری و رهاورد خرد جمعی آدمیان است.
-
- برداشتهای دینی روایتی انسانی از تعالیم الهی است، و به اعتبار انسانیش قابل نقد و ارزیابی است. اختلاف آراء علمای دین و تفاوت مکاتب مختلف مذهبی و انتقادات متقابل آنها بر همین منوال است. لذا اگر چه مسلمانی تسلیم محض حق متعال بودن است، اما هیچ برداشت انسانی از حقیقت وحیانی مافوق نقد نیست.
در جامعهای که به دلایل متعددی با افراط و تفریط خو کرده؛ و برداشتی قشری، تنگنظرانه و خشن از آئین پیامبر رحمت (ص) سودای وکالت تامالاختیار از دین خدا را در سر میپروراند، و با این سودای خام بندگان خدا را از دین او میرماند؛ و از سوی دیگر رویکردی عکسالعملی از هر آن چه بوی دین و ایمان میدهد میگریزد، و بر این باور است که دردهای این جامعه نسخه شفابخشی جز تجدد و تقلیل رو به حذف نقش دین در حوزه عمومی ندارد؛ دیندارانه و مؤمنانه اما نوگرایانه از حقوقبشر دفاع کردن را نه مکلف سنتی برمیتابد، نه شهروند لائیک.
در پایان میتوان چنین نتیجه گرفت که ارتباط میان حقوقبشر و احکام دین اسلام یکی از مهمترین مصادیق چالش میان مدرنیته و سنت است. کدیور معتقد است که مسلمانی که اندیشه حقوقبشر را به ذهن و ضمیر خود راه میدهد میباید متوجه باشد که با آمدن این میهمان تازه به خانه فکر او، چه آشوبهای معرفتی به پا میشود و به چه تعارضهای عمیقی باید پاسخ دهد. حقوقبشر یک اندیشه است که مبتنی بر مبادی و پیشفرضهای خاص معرفتی، فلسفی و انسانشناختی است. این اندیشه را بدون قبول و پذیرش این مبادی و مقدمات نمیتوان پذیرفت. واضح است که این اندیشه با هر نظام حقوقی قابل جمع نیست. در واقع هر نظام حقوقی هم مبادی و مقدمات خاص خود را دارد. آن نظام حقوقی که دین و مذهب و عقیده را مقدم بر انسانیت انسانی میداند یا جنسیت و ذکور و اناث بودن را بر انسانیت انسان تقدم میبخشد یا برده و غلام و کنیز را به رسمیت شناخته است ابتدا جهان و انسان را به گونه خاصی ترسیم کرده، پس مبتنی بر این است انسانشناسی و جهانشناسی گزارههای دال بر تبعیض حقوقی را پذیرا شده است. بیشک تا بین اعتقادات و باورهای این نظام حقوقی نوعی رابطه خاص معرفتشناختی برقرار نشده باشد، چنینی استنتاجهایی پذیرفتنی نبوده است. یکی از اصول معرفتشناختی در مواجهه با نظامهای مختلف حقوقی یا گزارههای مختلف اصل امتناع اجتماع نقیضین است. ذهن انسانی نمیتواند از زمان واحد دو گزاره کاملاً متعارض یا متناقض را قبول کند. لذا روشن است که اندیشه حقوقبشر یا نظامهای حقوقی که به لحاظ مبادی و مقدمات (و به تبع آن به لحاظ نتایج و لوازم) با آن در تعارض و ستیز باشند قابل جمع نیست.
اسلام سنتی نیز به مثابه یک منظومه ایمانی معرفتی دارای یک نظام حقوقی خاص است با مبادی و مقدمات ویژه خود. این منظومه شامل متن کتاب خدا و سنت اولیای دین، آرای فنی عملی دین (از قبیل فتاوای فقیهان، آرای علمای اخلاق، گزارههای کلامی) و نیز سیره عملی متشرعان و متدنیان و مسلمانان در طول تاریخ حقوقبشر حتمی است و اولاً از همین رو این اندیشه حقوقبشر با کل، نادرست و مردود است با اصلاحی جزئی میتوان با گزاره اول موافق بود و پذیرفت، یعنی در سیره عملی مسلمانان و متشرعان در طول تاریخ و حتی امروز موارد معارض حقوقبشر به وفور یافت میشود. ثانیاً در آرا و فتاوای عالمان دین، گزارههای معارض حقوقبشر فراوان است، ثالثاً در آیات قرآن کریم و احادیث منسوب به پیامبر خدا (ص) و ائمه هدی (ع) مواردی معارض حقوقبشر یافت میشود، در آیات کمتر و در روایات بیشتر، به علاوه تعارض اسلام سنتی با حقوقبشر جزئی و ظاهری و بدوی نیست. تعارضی جدی، عمیق و ریشهدار است. پذیرش و ترجیح هر یک از طرفین تعارض پیامدها، نتایج و لوازم مهمی را در بردارد که نباید از آن غافل بود (کدیور، ۱۳۸۷: ۱۱۸).
بررسی آراء عبدالکریم سروش
عبدالکریم سروش که از روشنفکران نوگرا میباشد معتقد است که نخستین نکته مهم در باب حقوقبشر این است که بحث از آن، یک بحث تماماً فقهی و دینی نیست. بحث از حقوقبشر، یک بحث کلامی-فلسفی و مهمتر از آن یک بحث فرادینی است. یعنی همچون بحث از حسن و قبح و جبر و اختیار و خدا و نبوت، مقدم بر فهم و قبول دین و مؤثر در فهم و قبول دین و بیرون از عرصه دین است. قبول این معنا ، قبول این معناست و ردش هم به قبولش منتهی خواهد شد یعنی به بحثی فرادینی خواهد کشید. متکلمان، هر رأیی را که در باب حسن و قبح و جبر و اختیار، اختیار میکردند آن را بیپروا در فهم دین به کار میگرفتند و حتی باب، گاه به خداشناسیهای غریب میانجامید.
سروش معتقد است در جامعه مدنی داشتن آگاهیهای تئوریک بیش از عمل خام سیاسی ارزش دارد و اگر عمل مسبوق به اندیشه و آگاهی نباشد بهایی برای آن قائل نمیتوان شد. جهان جدید جهان حقمدار است در تقابل با جهان پیشین که جهان تکلیفمدار بوده است. در گذشته آدمیان به محض خودآگاهی از خود میپرسیدند که تکالیف ما چیست و مسئولیتهای ما کدام است؟ اما در جهان جدید و پس از تولد انسان مدرن آن سؤال کهن جای خود را به سؤال تازهای داده است. این سؤال تازه این است که ما از چه حقوقی برخورداریم و تا کجا اجازه داریم که با عقل و تدبیر و با بهره گرفتن از توانائیهای خود در عالم طبیعت تصرف کنیم (سروش، ۱۳۸۰: ۳۲۹).