داعش یک شبه نظامی در هم تنیده است که بیشتر به شکل هسته های غیرمتمرکز اما وابسته به هم فعالیت می کند و مسئول نابودی جان هزاران انسان بی گناه در سوریه است و با بسیاری از شورشیان و شهروندان سوری بیگانه است. این گروه تروریستی تحت رهبری ابوبکر بغدادی در طی این مدت شروع به بی ثبات سازی سوریه نموده و توانسته چندین شهر این کشور را به کمک حامیان خود تصرف نماید.
۳-۶-۲- تاریخچه داعش در سوریه
تاریخ دقیق ورود شبهنظامیان داعش به سوریه مشخص نیست چراکه بسیاری از اعضای این گروه در واقع همان مخالفان دولت سوری هستند که در قالب دیگر گروههای مسلح مخالف نظام از جمله ارتش آزاد، جبهه النصره و بسیاری از گروههای شبهنظامی با گرایش اسلام رادیکالی علیه دولت سوریه میجنگیدند و آرام و آرام با قدرت گرفتن داعش در عراق به شاخه سوری این گروه تبدیل شدند.
اکنون داعش مناطق و استان های مختلفی در سوریه را تحت تصرف دارد و یا در آن ها فعالیت نظامی می کند. استان های حلب، لاذقیه، دیرالزور، حمص، حماه، حسکه و ادلب به شکل متفاوت شاهد حضور شبه نظامیان داعش هستند که در برخی از آنها حضور اعضای داعش پررنگ تر است و در برخی دیگر مانند دمشق و حمص تنها مناطق کوچکی را تحت تصرف دارد، اما استان رقه سوریه به طور کامل در کنترل این گروه است و شهر رقه مرکز این استان به عنوان پایتخت خلافت داعش محسوب می شود.
بیشتر تحرکات داعش در سوریه و کنترل این گروه بر بخش هایی از این کشور به بازه زمانی ما بین ۲۰۱۲ تا اوایل ۲۰۱۴ بر می گردد.
پس از سال ۲۰۱۴ بیشتر تمرکز داعش بر حفظ مناطق تحت کنترل خود و درگیری با دیگر گروه های شبه نظامی مخالف دولت به ویژه جبهه النصره از یک سو و رویارویی با ارتش سوریه و نیروهای حزب الله از سوی دیگر معطوف شده است.
۳-۶-۳- داعش و نقض حقوق بشر در سوریه
داعش در پنجم ماه مارس ۲۰۱۳ که هنوز با جبهه تروریستی النصره یک گروه محسوب میشد، توانست شهر رقه مرکز استانی به همین نام در مرکز سوریه را پس از درگیری های خونین با ارتش سوریه به کنترل خود درآورد. یک ماه پس از سقوط شهر رقه در آوریل ۲۰۱۳ بود که داعش اعلام کرد با جبهه النصره یکی شده است و نام دولت اسلامی عراق و شام یا همان داعش را برای خود برگزید. این ادعا بعدها از سوی النصره که نسبت به القاعده اعلام وفاداری میکرد، رد شد و در نهایت پس از چند ماه تنش میان دو طرف، این دو گروه از هم جدا شدند و در ماه های بعدی کار آنها به درگیری های مسلحانه کشید.
گروه داعش که از جبهه النصره جدا شده بود، هم زمان در عراق نیز قدرت گرفته بود و در استان رقه توانست باقیمانده نیروهای النصره را که به داعش نپیوسته بودند از رقه بیرون کند. روند پیشرویهای داعش در این استان هم چنان ادامه داشت تا اینکه در اوت ۲۰۱۳ فرودگاه نظامی طبقه که بزرگ ترین فرودگاه نظامی در شمال سوریه و آخرین پایگاه ارتش دمشق در این استان بود، به کنترل آنها درآمد و آنها با این عملیات توانستند سیطره خود را بر تمامی استان حسکه که راه را در ماههای آتی برای گسترش قلمرو این گروه فراهم کرد، تکمیل کنند. در زمان حمله به فرودگاه نظامی طبقه، داعش و النصره از هم جدا شده بودند و دشمن هم تلقی می شدند.
حمله به طبقه توسط فرماندهان چچنی داعش انجام شد و گفته میشود این گروه پیش از حمله با بهره گرفتن از پهپادهای کوچک خود اقدام به فیلمبرداری از این فرودگاه کرده است. این فرودگاه پس از ماهها محاصره از چهار محور مورد تهاجم داعش قرار گرفت و پس از سقوط، این گروه جنایتهای وحشتناکی در آن انجام داد به گونهای که گفته میشود نزدیک به ۲۰۰۰ نظامی سوری در این فرودگاه توسط شبهنظامیان تروریست داعش اعدام شدند.
برخی از نظامیان سوری در حال خروج از فرودگاه طبقه و عقبنشینی به سوی مناطق شرقی و در حالی که لباس های غیر نظامی به تن داشتند، دستگیر و اعدام شدند که فیلم های آن بعدها منتشر شد.
در ژوئیه همان سال بود که داعش به شهرک خان العسل در حومه حلب حمله کرد و توانست با وارد آوردن تلفاتی به نظامیان سوری این منطقه را تصرف کند. خان العسل بعدها به دلیل استفاده گاز شیمیایی و کشته شدن صدها تن بر اثر آن به نامی شناخته شده در سوریه تبدیل شد و تحولات این منطقه در ماه های بعد به خلع سلاح شیمیایی سوریه انجامید. در خانالعسل نیز داعش همانند دیگر مناطق تحت کنترل خود صدها تن از جمله تعداد زیادی از نیروهای نظامی سوریه را به شکل دسته جمعی اعدام کرد.
در ۱۷ژوئیه ۲۰۱۳ داعش میدان گازی الشاعر در حمص را به کنترل خود درآورد و در ۲۵ همان ماه مقر لشگر ۱۷ ارتش سوریه پس از چندین روز درگیری خونین به کنترل این گروه درآمد. در هفتم اوت نیز این گروه توانست مقر تیپ ۹۳ ارتش سوریه را به دست بگیرد و همان طور که گفتیم در هشتم اوت یکی از بزرگترین پیروزی خود یعنی تصرف فرودگاه نظامی طبقه و به تبع آن بسط نفوذ خود در سراسر استان رقه را رقم زد. این گروه در ۱۷ اوت ۲۰۱۳ توانست فرودگاه نظامی منغ را نیز با یک حمله انتحاری بزرگ به اشغال خود درآورد.
۳-۶-۴- داعش در سال ۱۳۹۳ در سوریه
روند پیشرویهای داعش در سوریه همزمان با عراق ادامه داشت و در خرداد ۱۳۹۳ داعشیها که در عراق جایگاه خود را مستحکم کرده بودند، گذرگاه مهم مرزی عراق با سوریه را به تصرف خود درآوردند. آنها به سوی شهر مرزی القائم پیشروی کرده و موفق شدند کنترل شهرداری این منطقه را بدست بگیرند که مرزبانان عراقی در نتیجه شنیدن این خبر، «بهسرعت پستهای خود را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند». این گذرگاه مهم بین عراق و سوریه، از روز دوم تیر به طور کامل در دست شبه نظامیان داعش قرار گرفت و در نتیجه، داعش تردد آسان از این گذرگاه برای منتقل کردن منابع خود بین سوریه و عراق را به دست آورد.
با چیرگی داعش بر چندین منطقه در نزدیکی شهر دیرالزور و همچنین تسلط کامل بر این شهر استراتژیک، در ۲۷ تیر ۱۳۹۳ عملا یک سوم از خاک سوریه (بیشتر مناطق شمال و شرق) زیر کنترل تروریستهای جهادی داعش قرار گرفت.
اما مهم ترین درگیری نظامی داعش در سوریه در سال ۱۳۹۳ شمسی چند روز پس از تصرف شهر موصل در عراق آغاز شد. در روزهای آغازین خرداد ماه داعش که در شمال سوریه از متحد پیشین و رقیب کنونی خود یعنی جبهه النصره متحمل شکستهایی شده بود، به ناگاه به سمت شهر کوبانی یا همان عینالعرب سوریه حمله کرد و پس از نزدیک به دو ماه درگیری توانست بخشهای زیادی از این شهر را به تصرف درآورد.
شهر کوبانی یکی از سه منطقه شبه خودمختار تحت تصرف کردهاست که با چراغ شبز دولت سوریه تشکیل شده و با نیروهای مخالف سوری به ویژه اسلام گرایان تندرو در جنگ هستند.
این شهر که بعدها به نماد مقاومت کردها در مقابل داعش و شکست هیمنه این گروه تبدیل شد، پس از شش ماه درگیری و بعد از اینکه تقریبا با خاک یکسان شده بود، کردها توانستند در نهایت این شهر را در بهمن ماه ۹۳ از چنگال داعش خارج کنند. (سرویس بین المللی خبرگزاری ایسنا، ۵ فروردین ۹۴)
۳-۷- بررسی موردی سایر جنگجویان خارجی در منطقه
در این گفتار به بررسی موردی سایر جنگجویان خارجی در منطقه یعنی، جبهه النصره، القاعده و گروه خراسان می پردازیم.
۳-۷-۱- جبهه النصره
درحالی که در آغاز بحران و جنگ در سوریه، حامیان گروههای مسلح و تروریستی با تبلیغات گسترده رسانهای سعی داشتند این بحران را “انقلاب مردم سوریه ضد نظام حاکم” معرفی کنند؛ پس از مدتی رفته رفته نشانههای حضور این گروهها برای مردم سوریه و دیگر کشورها ثابت شد، و همگان با اسامی و نام هایی آشنا شدند که تا پیش از این هیچ نام و نشانی از آنها در سوریه نبود.
گروه موسوم به “جبهه النصره لاهل الشام” از گروههای وابسته به القاعده در سوریه است که عقاید آن بر پایه تفکرات سلفی افراطی استوار شده است. این گروه تروریستی در اواخر سال ۲۰۱۱ و با آغاز جنگ و بحران در سوریه تشکیل شد و با حمایت و پشتیبانی جریان ها و کشورهای خارجی به سرعت به یکی از قدرتمندترین جریان ها در جنگ با مردم و ارتش سوریه تبدیل شد.
عناصر این گروه تروریستی به دلیل داشتن تجارب بسیار در جنگ هایی مانند عراق، افغانستان و لیبی، نسبت به دیگر گروههای تروریستی سازماندهی بیشتری دارند. این گروه از کشورهای مختلف به سوریه آمده اند که اکثر آنان عرب، ترک، ازبک، چچنی، و یا اروپایی هستند و جنایان بسیاری را در حق مردم و نیروهای ارتش عراق مرتکب شده اند.
این گروه نیز مانند دیگر شاخه های القاعده با وجود ادعای اسلام هیچ گاه در خصوص رژیم صهیونیستی، اشغال سرزمین فلسطین و رنج مردم این سرزمین موضع گیری نکرده و حتی یک گلوله برای آزادی این سرزمین شلیک نکرده است.
جبهه النصره یک گروه مسلح سازمان یافته در سوریه محسوب میشود که از مرزهای شمال سوریه به ترکیه تا مرزهای لبنان حضور داشته و جنگجویانش از میان گروههای مسلح که با دولت سوریه میجنگند، آموزش دیدهتر و دارای تسلیحات پیشرفتهتر هستند.
بر اساس گزارش های منتشر شده؛ النصره دارای امکانات مادی چند برابر سایر گروههاست که نشانه حجم کمک قدرت های بینالمللی است که از آن حمایت مالی به عمل میآورند.
پس از افشای جنایت های عناصر جبهه النصره در سوریه و کشتار بی رحمانه زنان و کودکان و شهروندان بیدفاع، آمریکا که همواره از مخالفان مسلح و ادامه جنگ در این کشور حمایت کرده، مجبور شد گروهک النصره را در فهرست سازمان های تروریستی خود قرار دهد.این اقدام آمریکا با اعتراض شدید مخالفان سوریه در خارج از این کشور و حتی سران گروه موسوم به “ارتش آزاد” همراه شد.
شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز در ۳۰ مه این گروه را در فهرست سازمان های تروریستی خود قرار داد.
۳-۷-۲- القاعده
القاعده تشکیلاتی تروریستی است که از عناصری افراطی با ملیت های متفاوت تشکیل شده و شاخههای آن در کشورهای مختلف پراکنده شده است.
القاعده تقریبا بین سالهای ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹ تشکیل شد و پس از آن عملیات و حملات تروریستی متعددی را در مناطق مختلف دنیا برعهده گرفت.
این تشکیلات در یمن و چند کشور دیگر تحت عنوان “القاعده در جزیره العرب” شناخته میشود. در عراق نیز گروه "دولت اسلامی در عراق” و در سوریه هم “دولت اسلامی در عراق و شام” و “جبهه النصره” از شاخه های القاعده به شمار می آیند.
القاعده در حملات خود از عملیات انتحاری و یا انفجارهای همزمان علیه اهداف مختلف استفاده میکند. گفته میشود که فلسلفه اداری القاعده بر “مرکزیت در تصمیم گیری و اجرای تصمیمات بدون تمرکزگرایی” استوار است.
نهادهای مختلف بین المللی مانند شورای امنیت، سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا و بسیاری از کشورهای دنیا القاعده را یک سازمان یا تشکیلات تروریستی میدانند.
۳-۷-۳- گروه خراسان
گروه “خراسان” نزدیک به القاعده، توسط یکی از اعضای کویتی القاعده به نام “محسن الفضلی” رهبری می شود.
رهبر گروه “خراسان” قبل از این رهبری شاخه القاعده در ایران را برعهده داشت. نام وی نیز قبل از این در فهرست افراد تحت تحریم سازمان ملل متحد درج شده بود.
او هم چنین یکی از افراد حلقه نزدیک اسامه بن لادن رهبر سابق القاعده به شمار می رود. به گفته وزارت خارجه آمریکا رهبر گروه خراسان یکی از معدود افرادی بود که از عملیات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ قبل از وقوع آن اطلاع داشت.
هم چنین سازمان های امنیتی آمریکا بیش از یک دهه است که وضعیت الفضلی را دنبال می کنند. دولت آمریکا او را در سال ۲۰۱۲ به عنوان “رهبر القاعده در ایران” توصیف کرده بود. دولت آمریکا هم چنین جایزه ای به مبلغ ۷ میلیون دلار برای ارائه کننده اطلاعاتی که به دستگیری الفضلی کمک کند تعیین کرده است.
الفضلی به همراه گروه کوچکی از اعضای القاعده در ایران بود. این گروه پس از حوادث ۱۱ سپتامبر افغانستان را ترک کرد و بخشی از آنها به پاکستان و سوریه رفتند.
این گروه برخلاف داعش به دنبال توسعه و گسترش سرزمینی نیست بلکه تلاش می کند از طریق مواد منفجره مخفی، عملیات تروریستی را در کشورهای اروپایی و آمریکا انجام دهد.
گروه خراسان از اعضای القاعده از مناطق مختلف خاورمیانه، جنوب آسیا، شمال آفریقا و کشورهای غربی و نیز تعدادی از عناصر تروریستی از کشورهای افغانستان، پاکستان، سوریه و اروپا ولی بیشتر آن ها از جنگجویان افغانی، پاکستانی، یمنی و به ندرت سوری تشکیل شده اند و مسئولیت اصلی آن ها استخدام تروریست هایی است که از آمریکا و اروپا به سوریه می آیند. شواهد و مدارک نشان می دهد که افراد مسلح به گروه خراسان با هدف جنگ، با دولت سوریه به این کشور نرفته اند، بلکه با هدف محکم کردن پایگاه های خود در سوریه و به منظور انجام حملاتی تروریستی علیه غرب و آمریکا توسط «امین الظواهری» رهبر شبکه تروریستی به سوریه فرستاده شده اند تا این شهروندان اروپایی و آمریکایی را که ویزاهایشان به آن ها اجازه می دهد سوار هواپیماهای آمریکایی شوند و مسئولان بازرسی با دقت کمتری آن ها را بازرسی می کنند. از آنجا که حساسیت بر روی این افراد به دلیل ملیت آن ها به مراتب کمتر از شهروندان عرب و یا دیگر کشورهای خاورمیانه است آن ها راحت تر بتوانند دست به اقدامات خرابکارانه در غرب بزنند. (شبکه خبرگزاری العالم، ۱۳۹۳)
فصل چهارم:
مسئولیت جنگجویان خارجی و دولت های حامی در زمان مخاصمه
در این فصل به مبانی مسئولیت بین المللی جنگجویان خارجی یا شورشیان (بازیگران غیردولتی) و دولت های حامی در زمان مخاصمه از منظر کمیسیون حقوق بین الملل دولت مطابق مواد ۸، ۱۰، ۱۶،۱۷، ۴۰ و۴۱ که مواد اخیر نقض های شدید ناشی از قواعد آمره است و هم چنین مطابق سایر اسناد بین المللی از جمله رویه قضایی دیوان بین المللی دادگستری و آراء دیوان های کیفری بین المللی می پردازیم.
«تلقی که فیلسوفان تحلیلی از فلسفه دارند، بیشتر به یک روش ونوعی فعالیت شبیه هست تا مجموعهای از گزارهها. از این رو، نظام فلسفی سنتی که دارای بخشهای نظری ودستوری از قضایا هست، نمیشود از این نوع فلسفه انتظار داشت» (نلر ، ۱۳۷۷: ۱۰۶). همین امر موجب شده است که در این مکتب ما به جای نظام فلسفی، بینش فلسفی داشته باشیم.
افرادی نظیر ویتگنشتاین وکارناپ وظیفه اساسی فلسفه را تحلیل درست مسایل زبانشناختی میدانند وبه نظرشان همه ارزشها نسبی هستند (ضمیری، ۱۳۷۴). شناختشناسی این مکتب حاکی از آن است که حقیقت از طریق زبان قابل حصول است. برای جلوگیری از خطا بایستی حدود معرفت که حدود زبان است، مشخص شود. اندیشهها قابل تحلیل به عناصر بسیط هستند که بایستی به تجربه ختم شوند (شعاری نژاد،۱۳۷۰). معتقدند که انسان، دارای امکانات زبان طبیعی است که میتواند با ساختن زبان منطقی آن را دقیقتر کند. هرگونه ادعاء فراتر از حوزه معرفت و زبان که محدود به تجربه است، بیمعنی میباشد و قابل تحقیق نبوده و ارزش علمی ندارد (یوسفی،۱۳۹۰).
در باب ارزشها معتقدند، قابل تحقیق عینی نبوده ونسبی هستند (شعاری نژاد،۱۳۷۷). آنها هدف آموزش وپرورش را رشد وتکامل ذهنی واجتماعی فرد میدانند و به وحدت کامل بین مواد درسی معتقدند وروش حل مساله را براساس تجربه شخصی برای یادگیری توصیه می نمایند (ضمیری، ۱۳۷۴). روش تحلیلی، سعی میکند با تحلیل مفهوم تعلیم وتربیت، ماهیت آن را خاطرنشان کند. برای مثال، پیترز با تحلیل مفهوم تعلیم وتربیت نشان داد که تربیت به سوی اهدافی ارزشمند ترسیم شده است (یوسفی، ۱۳۹۰).
در تنظیم برنامه درسی روی وحدت کامل مواد وموضوع های درسی تاکید میکنند (فرمهینیفراهانی، ۱۳۷۸). توجه فیلسوفان تحلیلی به علوم تجربی وریاضی در غایت اهمیت است. علوم ریاضی که با تلاشهای راسل، زبان منطقی علوم شده بود؛ به عنوان سازمانبخش تلقی میشد وعلومتجربی، محتوای این نظام را تشکیل میداد. از این رو در برنامه درسی بایستی هم به نظام منطقی وپیوستگی ووحدت توجه شود (شعاری نژاد،۱۳۷۷).
عمده روشی که برای تعلیم وتربیت توصیه میکنند، همان روش خود فلسفه تحلیلی است که راه تجزیه مفاهیم ورساندن آن به مفاهیم بسیط را نشان میدهد ونوع برخورد با یک ادعاء، بایستی با نقادی معرفتی صورت گیرد وتأکید بر آن است که نوع استفاده از زبان وحدود آن مورد توجه قرارگیرد و استفاده از مفاهیم بیمعنی موجب به هم ریختگی ذهن نشود. با توجه به ارزشمندی روش منطقی- ریاضی نزد فیلسوفان تحلیلی، برخی از آنان ساختن تصور منطقی را پیشنهاد میکنند. یعنی ساختن اشکال منطقی که ما را در روشن کردن ونظم دادن به مفاهیم کمک میکند (یوسفی،۱۳۹۰).
۲-۱-۱۱-۷ بنیادگرایی
خاستگاه این نظریه که گاهی از آن به ماهیتگرایی نیز تعبیر می شود ریشه در مکتب ایدهآلیسم دارد. از بنیادگرایان معروف میتوان به افلاطون، فروبل، کانت، برادلی، کروچه و… اشاره کرد (گوتگ، ۱۳۸۰).
اصول کلی آنها شامل موارد زیر است:
در بنیادگرایی معیارهای فکری وعقلی از جایگاه خاصی برخوردار هستند.
بنیادگرایی بر حفظ وانتقال میراث اجتماعی به نسل های بعدی تاکید میکند.
انتقال میراث اجتماعی وفرهنگی به نسلهای بعدی در راستای حفظ همبستگی اجتماعی وخیرعمومی صورت میگیرد.
۴- بنیادگرایان بر پرورش ذهن بسیار تاکید میکنند (شعاری نژاد،۱۳۸۱).
۲-۱-۱۱-۸ پایدارگرایی
این نظریه ریشه در رئالیسم دارد واصول اساسی آن را به طور خلاصه میتوان چنین بیان کرد:
هدف تعلیم وتربیت در هر زمان و مکان یکی است وآن عبارتست از رشد انسان به عنوان انسان (شورینی، ۱۳۷۸).
۲- طبیعت آدمی ثابت است وچون طبیعت آدمی ثابت وتغییرناپذیر است در نتیجه الگوهای تربیتی نیز باید ثابت باشند.
۳- تعقل عالیترین صفت در وجود آدمی است که باید برای پرورش وکنترل امیال وغرایز به کار رود.
۴- تربیت آماده شدن برای زندگی است نه خود زندگی (گوتگ، ۱۳۸۰)
۲-۱-۱۱-۹ راسیونالیسم:
دکارت پدر فلسفه جدید ومؤسس راسیونالیسم هست وفلاسفهای چون لایبنیتس واسپینوزا کاملاً متاثر از آراء وی هستند (مطلق ،۱۳۹۰). «عقلگرایان، عقل را نیروی فطری میدانند که از اصول معینی پیروی میکند وعقل واراده را مهم واساسی میدانند. دکارت از چهره های برجسته این مکتب است که معیار داوری را عقل قرارداده است» (ضمیری، ۱۳۷۴).
طرفداران این مکتب به آموزش وپرورش همگانی چندان علاقه ای نداشتند وبه تربیتی که جنبه دنیوی داشت می پرداختند، طرح پرسش و پاسخ را در تعالیم خود بیشتر به کار می بردند و مخصوصاً به دروس اجتماعی علاقه نشان می دادند (ضمیری، ۱۳۷۴).
در این مکتب همه چیز به محک عقل سنجیده میشد ویگانه منبع مورد اطمینان در حوزهی شناخت عقل بود. دکارت که در سرآغاز این دوره قرار داشت با جملهی معروف “میاندیشم پس هستم” عقل واندیشه را به عنوان بینادیترین ویژگی انسانی معرفی کرده بود. کریستیان ولف خدا را به عنوان عقل محض تصور میکرد وفیلسوفان دیگری نظیر لایب نیتس، فرانسیس بیکن، توماس هابز و… نیز هر یک بهگونهای بر اهمیت عقل تاکید کرده بودند. همزمان با این نگاه فلسفی، در حیطهی علم نیز دستاوردهای عظیم دانشمندانی نظیر نیوتن به گونهای دیگر جایگاه علم وعقل را بالا برده بود. به گونهای که حتی در حیطهی هنر نیز عقل به عنوان معیار ومحک در نظر گرفته میشد وهنرمندان به دنبال آن بودند تا به قوانین نیوتنی در عالم هنر دست پیداکنند. از نظر هنرمند این دوره هنر از قواعدی عقلانی تبعیت میکرد که پیروی از آنها بر همهی هنرمندان امری لازم بود. این نگاه بیش از هر چیز عرصه را برای تخیل وعواطف واحساسات انسانی، عرفان ودین وسایر امور معنوی تنگ میکرد (ضمیری، ۱۳۷۴).
۲-۱-۱۱-۱۰ اکسپری مانتالیسم
اکسپری مانتالیسم یا تجربهگرایی به همه فلسفههایی که تجربه را اصل میدانند اطلاق میشود. تجربهگرایان، پدیدارها را پیوسته درحال تغییر میدانند وبنابراین شناخت حقیقت را نیز همچنان در حال تغییر میدانند. ارزشها از نظر آنها نشأت گرفته از خود انسان(نسبی ومشروط) است. کودک محوری وآموزش فردی اساس تدریس آنان است (ضمیری، ۱۳۷۴).
۲-۱-۱۱-۱۱ رمانیتیسم
«رمانتیسم را به معنای عام آن میتوان روح زمانهی اروپا در اواخر قرن هجده واواسط قرن نوزدهم میلادی دانست که همهی شئون انسان غربی را تحت تأثیر خود قرارداد» (دونالد،۲۰۰۶: ۴۸۵). رمانتیک به معنای خاص فلسفی آن مکتبیاست که ابتدا در میان فیلسوفان آلمانی پا گرفت ودر مقابل عقلگرایی اروپای آن زمان ایستاد. عقلگرایی که با رنسانس در اروپا شکل گرفت ودر دورهی روشنگری سراسر اندیشهی انسان غربی را با خویش همراه ساخت ،علاقهی مفرطی داشت به تحقیر احساس وعاطفه وتخیل واستفاده از عقل تنها برای کشف حقیقت، یکسانسازی انسانها تحت قواعد عام عقلانی که منجر به نادیده گرفتن ارادهی فردی آنها میشد وهمچنین سیستمسازیهای برآمده از این نگرش که همه چیز در عالم از نظمی خللناپذیر وساختاری منظم ونظاممند برخوردارند. در چنین شرایطی بود که رمانتیسم فلسفی با تکیه بر دو اصل بنیادین خللناپذیری اراده و فقدان ساختار چیزها نگرش خردگرایانه را به نقد کشید (برلین، ۱۳۸۷).
متفکرانی نظیر فیخته، شلینگ، روسو، برادران شلگل، نووالیس، شلایر ماخر و… را میتوان از فیلسوفانی که به اندیشههای رمانتیسم اهتمام ویژه داشتند به حساب آورد. گرچه برخی از این افراد نظیر فیخته وشلینگ به عنوان ایدهآلیست شناخته میشوند اما نظریات آنها در برخی موارد با متفکران رمانتیک نظیر شلگل، نووالیس و هولدرلین همخوانی و مشابهت داشته است. کانت نیز اگر چه بههیچوجه فیلسوفی رمانتیک نبود اما با نقادی عقل محض و همچنین تاکیدی که در فلسفهی اخلاق خود بر ارادهی انسانی داشت بر جنبش رمانتیسم تأثیرگذار بود. در سالهای متاخرتر نیز متفکرینی نظیر نیچه وشوپنهاور تاکید بر ارادهی انسانی ونقش خلاق وآفرینشگر آن وهمچنین تاکید بر فقدان ساختاری غیرقابل تغییر برای چیزها را به اوج خود رساندند. فیلسوفانی نظیر افلاطون وفلوطین نیز به جهت بینش معنوی خود وعناصر رازآمیز وفراعقلیای که در فلسفهی آنها بود مورد توجه رمانتیستها بودند. به خصوص ستایشی که افلاطون در رسالهی مهمانی از عشق بهعمل آورده بود مورد توجه رمانتیستها قرار داشت. نووالیس از چهرههای شاخص رمانتیک در نامهای به شلگل مینویسد: نمیدانم از فلوطین عزیز خویش حرفی به تو زدهام یا نه. به عقیدهی من که برتر از فیخته و کانت است (جعفری ،۱۳۷۸).
۲-۱-۱۱-۱۲ ماتریالیسم
اساس وحقیقت هستی ماده است. وپدیده هایی مانند: روح، تفکر، شعور نیز شکلی از ماده تلقی میشود مارکس وانگلیس پایهگذاران اصلی مادهگرایی دیالکتیکی بودند انسان از دیدگاه آنها موجودی زیستی- اجتماعی بدون اراده واسیر جبرهای گوناگون به ویژه جبر تاریخ است. در شناختشناسی آنها حقیقت مطلق وجود ندارد زیرا حقیقت محصول علم است وواقعیتها که موضوع علوماند، پیوسته در حال تغییر وتکاملاند. محتوای شناخت وآگاهی در این دیدگاه به وسیله نیازهای اقتصادی معین میشوند در این نظریه شناخت به دو قسمت احساس ومفهوم تقسیم میشود در این مکتب همانطور که آگاهی وشناخت مبتنی بر تجربه میباشد ارزش نیز حاصل شناخت تجربی است و انسان آن را برحسب نیازمندیهای اقتصادی خود میآموزد تغییر در ارزشها ناشی از تغییر در زیربنای اقتصادی جامعه است تحقق ارزشهای زیباشناسی و هنر را هم در پیکارهای طبقاتی جستجو می کنند ومعتقدند که بهترین هنر آن است که در راه تحقق جامعه سوسیالیستی مفید واقع شود (مشکی باف، ۱۳۸۹).
تربیت بر مبنای زیستی وتاریخ استوار است ومیگویند در تربیت شاگردان باید مراحل رشد آنها را با مراحل تکامل گذشته بشریت تطبیق داد. هدف تربیت در این مکتب رشد کامل انسان است که مشخصه آن پیدایش قابلیت برانگیختگی در جهت رشد وکمال، کسب اطلاعات ومعلومات وچند پیشه بار آمدن شاگردان است. تربیت مبتنی براین ارزشها چهار ویژگی عمده دارد:۱- تربیت در خدمت حکومت وسیاست ۲- تلفیق کار وآموزش ۳- هدایت ورهبری مطلق وبی چون وچرا ۴- تربیت بر محور جامعه وانسان «این چهار ویژگی به همدیگر ارتباط کامل دارند» وقابل تفکیک نیستند ومحتوا شامل: ریاضیات، فیزیک، زمینشناسی، زیستشناسی، تاریخ و سایر علومانسانی، حرفهآموزی ،موسیقی، هنر، ادبیات است. روش های تدریس آنها مبتنی بر نظریههای یادگیری رفتارگرایان و روش های تجربی است. در این مکتب معلم از اقتدار زیادی برخوردار است واز این نظر یک مکتب معلم محور است (مشکی باف، ۱۳۸۹).
۲-۱-۱۱-۱۳ اومانیسم
اصطلاح اومانیسم را در فارسی با واژههایی مانند انسانگرایی، انسانمداری، مکتب اصالت انسان و انساندوستی معادل قرارمیدهند. تعریف این مکتب: اندیشیدن وعمل کردن با آگاهی وتأکید بر حیثیّت انسانی وکوشیدن برای دستیابی به انسانیت اصیل است. در واقع، این معنای از اومانیسم است که یکی از مبانی وزیرساختهای دنیای جدید به شمار میآید ودر بسیاری از فلسفهها وافکار ومکاتب پس از رنسانس تا به امروز وجود داشته است. هر چند که ظهور وبروز آن در برخی مکاتب فلسفی وسیاسی، نظیر پراگماتیسم، اگزیستانسیالیسم، پرسونالیسم، مارکسیسم و لیبرالیسم بیشتر بوده است.به طور کلی، اومانیسم در تاریخ غرب، با دو قرائت یا در دو گرایش کلی بروز کردهاست؛ یکی، گرایش فردگرا ودیگری گرایش جمعگرا (بیات، ۱۳۸۱).
پیشینه اومانیسم به یونان باستان باز میگردد که خدایان صفات وحتی صورت انسانی داشتند واندام انسان مهمترین مساله در هنر نقاشی ومجسمهسازی بود (قنبری، ۱۳۸۳). عناصر ومؤلفههایی چون «بیهمتایی فردانسانی»، «خرد» و«روش علمی» هسته مرکزی وکانونی اومانیسم را تشکیل میدهند (بیات،۱۳۸۱).
مهمترین اصول فکری اومانیسم آنها شامل: ۱- محوریت انسان در مقابل محوریت خداوند ۲- تاکید بر آزادی واختیار انسان ۳- عقل برترانسان ۴- قلمرو انسان طبیعت است ۵- مدارا است (قنبری،۱۳۸۳).
بیشتر افراد نظر مثبتی نسبت به«اومانیسم» یا بشرانگاری دارند. این انگاره مفاهیمی چون نوعدوستی، صلح وبرادری را به ذهن بسیاری متبادر میکند. اما معنای فلسفی اومانیسم فراتر از این است. اومانیسم طرز تفکری است که مفاهیم بشری را در مرکز توجه وتنها هدف خود قرار میدهد. به عبارت دیگر بشر را به رویگردانی از خالق خویش واهمیت دادن به خود وجودی وهویتی فرا میخواند. لغت اومانیسم را در یک فرهنگ لغت ساده چنین مییابید: «نظام فکری مبتنی بر ارزشها، خصایص واخلاقیاتی که پنداشته میشود فارغ از هر گونه قدرت ماوراء الطبیعی، درون انسان وجود داشته باشند» (صانع پور، ۱۳۸۱).
در مورد تأثیر این تفکر بر اندیشههای فلسفی باید گفت اغلب فلسفههای پس از رنسانس به نحوی تحت نفوذ نگرش اومانیستی قرار گرفتهاند. اساسا، این نوع نگرش، از مهمترین شاخصههای فلسفه دوره جدید به شمار میآید. همچنان که گذشت، اومانیسم دوره رنسانس، اومانیسم فلسفی نبود؛ اما در دوره جدید با ظهور فیلسوفانی چون دکارت، اسپینوزا، لاک، بارکلی، هیوم و نیز رواج دو جریان عمده فلسفی؛ یعنی جریان عقلگرایی و تجربهگرایی، بهتدریج مفاهیم فلسفی خود را باز مییافت (صانع پور، ۱۳۸۱).
«کرلیس لامنت» از سخنپردازان برجسته اومانیسم میباشد. وی در کتاب فلسفه اومانیسم مینویسد: اومانیسم معتقد است که طبیعت سراسر از حقیقت ساخته شده، که ماده وانرژی اساس جهان است وماوراء الطبیعه وجود ندارد. غیرواقعی بودن ماوراء الطبیعه به این معناست که اولاً در سطح بشری، انسانها دارای روح غیرمادی وجاودان نیستند وثانیاً در سطح جهانی، عالم صاحب خدای غیرمادی وفناناپذیر نیست (صانع پور، ۱۳۷۸).
اومانیستها ادعا میکنند جدایی از عقاید مذهبی باعث شادی مردم وآسایش آنان میشود، اما خلاف این ثابت شده است. شش سال پس از انتشار بیانیه اول، جنگ جهانی دوم به وقوع پیوست؛ فاجعهای که به موجب ایدئولوژی فاشیستی مادهگرا بر جهان تحمیل شد. ایدئولوژی اومانیستی کمونیسم، خشونت و بیرحمی بیمانند خود را ابتدا برای مردم شوروی، بعد چین، کامبوج، ویتنام، کوبا و کشورهای مختلف آفریقا وآمریکای لاتین به ارمغان آورد. در مجموع ۱۲۰ میلیون نفر زیر سلطه رژیمها وسازمانهای کمونیستی جان خود را از دست دادند. مشهود است که نوع غربی اومانیسم (نظام سرمایهداری) نیز در به بار نشاندن صلح وخوشنودی برای جوامع خود آنها ودیگر مناطق جهان ناموفق بوده است (صانع پور، ۱۳۸۱).
۲-۱-۱۱-۱۴ پستمدرنیسم
در چند دهه اخیر، دیدگاه فلسفی واجتماعی نوینی در آثار متفکران مطرح شده است که از آن به پستمدرنیسم یادکردهاند. این دیدگاه، همچنانکه در قلمروهای مختلفی چون فلسفه، سیاست، هنر، فرهنگ، وعلوم اجتماعی مسائل ومباحث تازهای را برانگیخته، در عرصه تعلیم وتربیت نیز پرسشها و نگرشهای جدیدی را به میانآورده است (باقری، ۱۳۷۵). پستمدرنیسم ، اعم از این که جزیی از مدرنیسم ویا به عنوان یک پدیدهی متفاوت ونوین در نظرگرفته شود، در عرصه های فلسفه وفلسفه تعلیم وتربیت، اندیشهای نسبتاً تازه است. این طرز تفکر، هر چند مولود فکری فیلسوفان نیست، اما در اثر تلاشهای آنان زاییده وگسترده شدهاست. اندیشه های عملگرایان، وجودگرایان، پدیدارشناسان، فیلسوفان زبانی ونظریه پردازان انتقادی، زمینهساز بسیاری از اصول فکری پستمدرنیستها است (اوزمن و کراور، ۱۳۷۳).
«از میان تعبیرهای گوناگون از واژه « post» گاه به معنی «پس از» و«فراتر از» به کار می رود وگاه به معنی «رویارو» وحتی «ضد». در تعبیر نخست نیز گاه به معنی «زمانی» به کار میرود وگاه به تعبیر«مفهومی ومنطقی» یعنی برای رساندن تحول دوران مدرن. در این معنی، پستمدرنیسم چیزی نیست جز بازنگری نقادانه مدرنیسم به خود»(نقیب زاده،۱۳۸۷: ۳۷۳).
«ژانفرانسوالیوتار» از اندیشمندان فرانسوی از بنیانگذارن اصلی پستمدرنیسم است، او ویژگی برجسته پستمدرنیسم را گریز از هر گونه اعتقاد به کلیت ویا کلگرایی میداند که در مدرنیسم مفروض بود (باقری، ۱۳۸۶).
پستمدرنیستها بیان میکنند که تعلیم وتربیت جریانی سیاسی است برای اینکه دستاندرکار حفظ چارچوب فرهنگ گذشته است که با حکومتی معین، ارزشهای معین در زمینههای معین همراه است. تعلیم وتربیت بزرگترین محافظ نظام فرهنگی گذشته با تمام ابعاد آن است. برنامهریزیدرسی در این دیدگاه نمیتواند فعالیتی خنثی تلقی شود، بلکه جریانی سیاسی است زیرا برنامهریزان درسی در تدارک ترفندهایی هستند که بتوانند میراث نظام گذشته را به منزله فرهنگ مسلط، به بهترین شیوه وعمیقترین نوع ممکن به نسل آینده انتقال دهند. یک وجه از این امر آن است که برنامه ریزی، مدرسه را به عنوان پایگاهی برای نظام اقتصادی جامعه لحاظ کند، به این معنا که ببینیم چگونه میتوان مهارتهای مورد نیاز در اقتصاد جامعه را جزو مواددرسی قرار داد.تسلط فرهنگ تکنولوژی بر نظام آموزش وپرورش، یکی از ابعاد نقادیهای معاصر نسبت به تعلیم وتربیت در میان متفکران، ازجمله پستمدرنیستها را تشکیل میدهد.بازاری کردن تعلیم وتربیت، اصطلاحی ناظر به افتادن سایه سرمایهداری بر سر تعلیم وتربیت وتبدیل کردن آن به نوعی تجارت است (پیترز، مارشال وپارا، ۱۹۹۳).
زبان برای پستمدرنیسمها خیلی مهم است وتقریباً جایگزین عقل میشود. یعنی اندیشه وحتی ذهنیت انسان را باید برحسب زبان توضیح داد. زبان در این مکتب تنها وسیله ارتباطی نیست، بلکه همه چیز است. که این مطالب را قبلا ویتگنشتاین مطرح کردهبود و«بازی زبانی» نام داشت اما پستمدرنسیمها آن را عمیقتر نمودند. علاوه براین آنها از اثباتگرایی مدرنیسم به کثرتگرایی روی آوردند.
در یک جمعبندی کلی میتوان ویژگی مهم پستمدرنیسم را بحرانیابی مدرنیسم لحاظ کرد. یعنی ویژگیهای پستمدرن، ناظر به بیان نقاط بحران وگرههای بحران در مدرنیسم است. پستمدرنیسم جریانی است که در کشورهای پیشرفته غربی مطرح است ودر میان روشنفکران ومتفکران نفوذ چشمگیری یافته است، اما چون پرتو مدرنیسم در نقاط مختلف جهان پراکندهشده وهمه دنیا کم یا زیاد، عمیق یاسطحی، آغشته به مدرنیسم شده، در نتیجه برای همه ما، دستکم فکرکردن درباره این جریان تاریخی ضروری به نظر میرسد (باقری، ۱۳۷۵).
اندیشه پستمدرن با نفی هر گونه ساختار نظاممند ومنطقی حاکم بر امور و نفی گفتمان و تصورات مفروض پیشین (رضایی، ۱۳۸۸) در نظام آموزش وپرورش تحولاتی عظیم ببارآورد.
در این مکتب برنامه درسی وکار معلم تا آن جایی که بتواند دانشآموز را از عنصر «دیگری» مطلع میکند. بنابراین تعلیم وتربیت مطلوب آنها تعلیم وتربیتی است که در آن صداهای دیگر هم شنیده میشود ودر برخی جوامع، گرایش به تنوع فرهنگی دیدهمیشود (باقری، ۱۳۸۶).
محور اصلی جریان یادگیری در پستمدرن گفتگو است که همه وقت ومیان همه روی میدهد. این کار براساس شناخت زبان، ماهیت وکارکردهای آن انجام میشود. دانش در جهت تحکیم قدرت حرکت میکند. اگر از این دیدگاه نگاه کنیم، متنهای درسی، مکان هندسی دانش وقدرتاند. یعنی مواد درسی وبرنامهریزی درسی پایههای نظام سیاسی معینّی را محکم میکند وریشههای آن را در نسل جدید استوار میگرداند (آهنچیان، ۱۳۸۲).
حذف نوکلئوتید
اول
۲
تکرار نوکلئوتید
اول
۷
مقایسه توالی نوکلئوتیدی ژنوتیپها و شاهد با این نرم افزار انواع دیگری از موتاسیونهای نوکلئوتیدی را در قطعه تکثیری پرایمر CBL4-1 نشان داده که در جدول ۳- ۲۸ ارائه گردیده است. نتایج این جدول نشان میدهد که مجموع بازهای متعلق به این قطعه تکثیری در همه ژنوتیپها ۳۳۰۸۷ باز بوده است که ۱۲۲۹ نوکلئوتید از آن در معرض تغییرات موتاسیونی قرار گرفتهاند. این تعداد موتاسیون در ۱۷۳ موقعیت مکانی از این قطعه ژنی رخ داده و ۱۹۳ موتاسیون از نوع هموزیگوس و در منطقه کد کننده ژن بوده اند.
جدول ۳- ۲۸ تعداد و انواع موتاسیونهای نوکلئوتیدی در قطعه تکثیری پرایمر CBL4-1
تعداد بازهای موتانت
تعداد مکانهای ژنی
حامل موتاسیون
تعداد موتاسیون هموزیگوس
در منطقه کد کننده ژن
تعداد کل بازهای تجزیه
شده در ۹۶ ژنوتیپ
۱۲۲۹ باز
۱۷۳ مکان
۱۹۳ موتانت
۳۳۰۸۷ باز
۳-۱۰-۱-۲ نقشه هضم آنزیمی قطعه تکثیری پرایمر CBL4-1
نقشه هضم آنزیمی سه کانتیگ از قطعه تکثیری پرایمر CBL4-1در شکلهای ۳- ۳۰ الی ۳- ۳۲ نشان داده شده است.
کانتیگ اول:
شکل ۳- ۳۰ نقشه هضم آنزیمی قطعه تکثیری پرایمر CBL4-1 در کانتیگ اول
به کمک نرم افزار CodonCode Aligner در کانتیگ اول از قطعه تکثیری پرایمر CBL4-1 با توجه به توالی نوکلئوتیدی آن، یک محل برش برای هر یک از آنزیم های SacI (در محل نوکلئوتید شماره ۳۱۰) و BamHI (در محل نوکلئوتید شماره ۳۸۷) یافت شده است. پس از بررسی موتاسیونهایی که توسط این نرم افزار در قطعه مربوط شناسائی گردید، مشخص شد که ۹ ژنوتیپ در محل برش آنزیم BamHI یعنی نوکلئوتید شماره ۳۸۷ دچار موتاسیون هموزیگوت شده اند. مطابق نتایج این آنالیز که در جدول ۳- ۲۹ ارائه گردیده است در دو ژنوتیپ باز گوآنین به سیتوزین تبدیل شده، در دو ژنوتیپ باز گوآنین به آدنین تغییر یافته و در پنج ژنوتیپ دیگر باز گوآنین با تیمین جابجا شده است.
جدول ۳- ۲۹ مشخصات موتاسیونهای نوکلئوتیدی در محل هضم آنزیم های برشی در قطعه تکثیری پرایمر CBL4-1 در کانتیگ اول
نام آنزیم
نوع موتاسیون
تعداد ژنوتیپهای حامل این موتاسیون
محل برش آنزیمی
(شماره باز)
توضیح وضعیت موتاسیون
- ارتباطات کتبی
- ارتباطات الکترونیک
۲-۱۰ اهمیت موضوع ارتباطات سازمانی
. جهان کنونی جهانی است پر از تغییرات شتابان. دگرگونیهای بسیاری در ارکان جامعه صورت گرفته و پیشرفتهای سریع علوم و تکنولوژی انسان را با وضعیتی روبرو ساخته که کمتر شباهتی با گذشته دارد. یکی از علومیکه تحولات بسیاری داشته علم مدیریت است که پا به عرصه نوینی از حیات خود گذاشته و در پاسخ به چالشهای محیطی به جستجوی روشهای تازه پرداخته است. یکی از تحولات اساسی که در مدیریت ایجاد شده است تحول در نحوه نگرش به سازمان است. تا چند دهه گذشته سازمانها به عنوان ابزارهایی برای ایجاد هماهنگی بین افراد و کنترل افراد در راستای دستیابی به اهداف بودند ولی امروزه سازمانها با نگرش وسیع تر در نظر گرفته میشوند و به مفاهیمیچون فرهنگ و ارتباطات سازمانی توجه ویژه ای میشود. تقریباً در دو دهه گذشته بسیاری از دانشمندان و محققان مدیریت به بررسی نقش ارتباطات در عملکرد سازمانها پرداخته و تحقیقات و مطالعات فراوانی نیز در این زمینه انجام گرفته است. ارتباطات سازمانی یک موضوع پیچیده و نقش آن در عملکرد سازمان بسیار حائز اهمیت است. توجه به ارتباطات سازمانی منحصر به مراکز علمینیست، بلکه سازمانهای تجاری و تولیدی نیز از آن به عنوان کلید موفقیت یاد نمودهاند.
ارتباط برای هماهنگی فعالیتهای گروهی، اجرای وظایف رهبری و انجام وظایف مدیریتی لازم است، بنابراین مدیرانی که مدیریت خود را با توجه به مفاهیم ارتباطات سازمانی اعمال نمایند به وضوح از موفقیت بیشتری برخوردار خواهند گردید. در مدیریت اموری چون ارتباطات انسانی، عوامل موثر بر ارتباطات، گروههای رسمیو غیررسمی، روشهای بهبود ارتباطات و رفع موانع ارتباطی در سازمان حائز اهمیت است ( ری[۹۷] ، ۱۹۹۰) .
موضوع ارتباطات در سازمان از چنان اهمیتی برخوردار است که میتوان گفت اولین و مهمترین وظیفه مدیر این است که سیستم ارتباطات را در سازمان توسعه دهد. اطلاعات لازم باید قبل از این که تصمیمیاتخاذ شود مورد توجه قرار گیرد، بنابراین چنانچه هدف سازمان دستیابی به حداکثر بهر هوری باشد، سیستم ارتباطات باید به گونهای باشد که در همه حال اطلاعات مربوطه در اختیار اعضای کمیته قرار گیرد.
عمل سازماندهی و مدیریت مستلزم برقراری ارتباط موثر است به گونه ای که کارکنان از اهداف سازمان و نقش خود آگاه شوند. عمل رهبری هم بدون وجود ارتباطات مطلوب موفق نخواهد بود. به این ترتیب مدیران وظایف خود را فقط در صورت برقرار کردن ارتباطات موثر میتوانند انجام دهند و بنابراین ارتباطات، اساس کار مدیران را تشکیل میدهد (کانینگ و دیونگ[۹۸] ، ۲۰۰۷) .
ارتباطات برای مدیریت به دلایل زیر مهم است: اولا ارتباطات فرآیندی است که مدیران با بهره گرفتن از آن وظایف برنامه ریزی، سازماندهی، رهبری، هماهنگی و کنترل را به انجام میرسانند. ثانیا ارتباطات فعالیتی است که مدیران قسمت اعظم وقت خود را به آن تخصیص میدهند. ارتباطات نه تنها وظیفه مدیر را تسهیل میکند، بلکه وسیله ای است که سازمان را با محیط خارج مرتبط میسازد. به عبارت دیگر باید گفت که از طریق ارتباطات، هر سازمانی به صورت یک سیستم باز در میآید و با محیط خارج ارتباط برقرار میکند. ارتباطات را به عنوان خونی به حساب میآورند که در رگ حیات سازمان جریان دارد و نبودن اطلاعات باعث بروز اختلال در قلب سازمان خواهد شد. خلاصه این که بدون ارتباطات موثر انجام وظایف سازمان و ادامه حیات آن امکان پذیر نخواهد بود.
هنری مینتز برگ عامل ارتباطات را به عنوان یکی از مهم ترین عوامل در ایفای نقش مدیران بیان میکند. با استقرار کانال ارتباطی صحیح بین مدیر و کارکنان پنج هدف زیر تحقق مییابد:
- رهنمودهای مشخصی برای انجام موفقیت آمیز وظایف به کارکنان ارائه میشود.
- کارکنان از عملیات و رویههای سازمان مطلع میشوند.
- به کارکنان آموزش داده میشود که چرا شغل آنها در مجموعه سازمان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
- کارکنان در مورد عملکرد و اینکه کارشان را چگونه انجام دهند و چگونه پیشرفت حاصل کنند بازخود لازم را به دست میآورند.
- اطلاعات لازم به منظور وقوف بر هدفهای سازمانی در اختیار کارکنان قرار میگیرد.
از آنچه گذشت چنین استنباط میشود که تمامیوظایفی که مدیر انجام میدهد به ارتباطات موثر بستگی دارد.
۲-۱۱ انواع ارتباطات در سازمان
انواع ارتباطات سازمانی عبارتند از: الف. ارتباط عمودی ب. ارتباط افقی ج. ارتباط مورب
الف. ارتباط عمودی: شامل ارتباط رو به پایین و ارتباط رو به بالا است. هدف ارتباطات رو به پایین، هدایت، آموزش، درخواست اطلاعات، ابلاغ دستورات مقام مافوق به زیردستان میباشد. هدف اصلی ارتباطات رو به بالا این است که اطلاعاتی درباره سطوح پایین تر سازمان به مقامات بالاتر سازمان برساند که شامل ارائه گزارش، پیشنهاد، ادای توضیحات و یا درخواستهای مختلف است. در ارتباط رو به بالا هر گاه زیر دست دریابد که سرپرست نسبت به پاره ای اطلاعات واکنش منفی از خود بروز میدهد، آن گاه در ارسال آن اطلاعات امساک کرده و یا آنها را تعدیل میکند. در ارتباط رو به پایین هر گاه مدیران از دادن اطلاعات واقعی و کافی به کارکنان خودداری کنند، کارکنان اعتماد خود نسبت به آنها از دست داده و نمیتوانند پاسخهای صحیحی به پیامهای ارتباطی آنها بدهند و این امر باعث ایجاد تنشهایی در سازمان میشود. نتایج تحقیقی که درباره اهمیت ارتباطات عمودی در سازمان انجام شده نشان میدهد که دوسوم ارتباطات مدیران با کارکنان ارتباطات عمودی است.
ب. ارتباط افقی: معمولا شبکه ارتباطی افقی دارای الگویی از جریان کارها در یک سازمان است که بین اعضای یک گروه، این گروه و گروههای دیگر و بین اعضای دوایر مختلف برقرار میشود. هدف ارتباطات افقی ایجاد هماهنگی و حل مسائل از طریق کانال مستقیم در سازمان است.
ج. ارتباط مورب: ارتباط مورب هنگامی صورت میگیرد که افراد در سطوح مختلف که رابطه گزارشدهی مستقیم ندارند، با یکدیگر ارتباط برقرار کنند ( نلیسن و سلم[۹۹] ، ۲۰۰۸).
در تقسیم بندی دیگر برای انواع ارتباطات سازمانی موارد زیر در نظر گرفته میشود: ارتباطات عمودی، ارتباطات رسمیو ارتباطات غیر رسمی. ارتباط رسمیدر گروههای کوچک رسمی، شامل شبکههای همه جانبه، چرخی و زنجیره ای است. در ارتباط همه جانبه همه اعضا میتوانند آزادانه با هم در ارتباط باشند. در شبکه چرخی، رهبر به عنوان کانون و مرکز این ارتباط، فعالیت میکند. در شبکه زنجیره ای یک زنجیر فرماندهی رسمیوجود دارد. وجود هر یک از این سه شبکه به هدف گروه بستگی دارد( پیدریت[۱۰۰] ، ۲۰۰۰).
افراد به محض ورود به سازمان بنا بر علل مختلف از جمله علایق، سلیقههای مشترک، همفکریها و… با هم رابطه برقرار میکنند و شبکه ارتباطی غیر رسمیرا تشکیل میدهند. ارتباطات غیر رسمیدر سازمان گاهی اوقات آن قدر توسعه مییابد که ارتباطات رسمیدر آن محو میشود. در صورتی که ارتباطات رسمیبا اهداف سازمان در تعارض باشند، در راه نیل به این اهداف، اختلال ایجاد میکنند و در سازمان تنش به وجود میآورند. هر گاه مدیر این گونه روابط را در راستای اهداف سازمان ببیند باید از آنها بهره گیرد و هر گاه آنها را بازدارنده ببیند باید در توقف این روابط بکوشد تا بتواند تنش زدایی کند.
ممکن است شبکه ارتباطی غیر رسمیبه این دلیل ایجاد شود که شبکههای رسمیتوجهی به نیازهای اطلاعاتی اعضای سازمان نمیکنند. بنابراین شبکههای غیر رسمیدر ارضای نیازهای مربوط به اطلاعات اضافی سراسر سازمان مفید تلقی میشود. یکی از اصول اساسی ارتباطات غیر رسمیشایعه میباشد. با وجود این که اطلاعات ناشی از شایعه در اتخاذ تصمیم صحیح چندان مورد استفاده نیست ولی اعضای سازمان آن را برای ارسال و دریافت پیامهای مربوط به محیط داخلی شان مورد استفاده قرار میدهند.
در یک دسته بندی دیگر ، ارتباطات سازمانی به دو بخش تفکیک شده است که عبارتند از ( تانگ و گائو ، ۲۰۱۲) :
- ارتباطات درون واحدی
- ارتباطات بین واحدی
در این تحقیق از همین طبقه بندی استفاده شده است . البته در این تحقیق تنها به بررسی ارتباطات درون واحدی پرداخته می شود و موضوع ارتباطات بین واحدی مورد بحث و بررسی قرار نمی گیرد . در ادامه در خصوص ارتباطات درون واحدی بیشتر صحبت می شود.
۲-۱۲ ارتباطات درون واحدی و مولفه های آن
ارتباطات درون واحدی به آن بخش از ارتباطات سازمانی اطلاق می شود که درون یک واحد سازمانی و بین همکاران با یکدیگر یا با روسای بخش شکل می گیرد و در صدد است تا هماهنگی میان اعضای واحد را به منظور انجام بهتر وظایف ، ارتقا بخشد ( کریستینا و فریک[۱۰۱] ، ۲۰۰۳) . از منظر دیگر ، ارتباطات درون واحدی همان ارتباطات سازمانی می باشد با این تفاوت که فرستنده دو گیرنده پیام در یک واحد مثلا واحد فروش فعالیت می کنند . بنابراین در ارتباطات درون واحدی ، زیر مجموعه ای از ارتباطات سازمانی است که در سطح کوچکی از سازمان جریان دارد ( هیوزمن[۱۰۲] ، ۱۹۸۲) . اگر چه ارتباطات درون واحدی ، در بخش های کوچک تری از سازمان وجود دارد ، اما در کل ، سطح ارتباطات درون واحدی بسیار بیشتر از ارتباطات بین واحدی می باشد ( تانگ و گائو[۱۰۳]، ۲۰۱۲) .
در این تحقیق به منظور تبیین مولفه های ارتباطات درون واحدی از مدل تانگ و گائو (۲۰۱۲) استفاده شده است که si مولفه را برای ارتباطات درون واحدی مشخص ساخته است. این مولفه ها عبارتند از :
- هماهنگی[۱۰۴] : منظور از هماهنگی این است که تا چه اندازه اعضای یک واحد برای رسیدن به هدف مشخص ، به صورت هماهنگ فعالیت می کنند. این هماهنگی تا حد زیادی به ارتباطات رئیس واحد با کلیه پرسنل واحد بستگی دارد . هر چه این ارتباطات از کیفیت بالاتری برخوردار باشد ، هماهنگی اعضا با یکدیگر و با رئیس بخش بیشتر خواهد بود.
- مشارکت[۱۰۵] : به معنای آن دسته از ارتباطت درون واحدی است که مابین اعضا و سرپرستان و مدیران بخش صورت می گیرد به نحوی که در آن ، کارکنان با سرپرستان ارتباط برقرار می سازند و مثلا نحوه انجام کارها را سوال می کنند.
- سطح ارتباطات[۱۰۶] : این مولفه به این موضوع اشاره دارد که سطح ارتباطات و انتقال داده در درون واحد به چه اندازه است. آیا کمّیت ارتباطات درون واحدی مناسب است؟ و این که آیا همه اعضا میتوانند آزادانه اظهار نظر کنند ؟به طور کلی این آیتم حاکی از این است که تا چه اندازه مدیران بخش، از توسعه ارتباطات بین اعضا استقبال می کنند.
بخش سوم : معرفی صنعت بیمه
۲-۱۳ صنعت بیمه[۱۰۷]
از آنجاییکه موضوع مورد بحث در این تحقیق در مورد شرکت های بیمه ای میباشد ، لازم است در این قسمت مختصری در مورد صنعت بیمه صحبت نماییم.
۲-۱۳-۱ مقدمه
سابقه فعالیت بیمه در کشور به صورت غیر رسمی بیش از یک قرن است .نخستین بار در سال ۱۲۸۹خورشیدی دو شرکت بیمه خارجی به تاسیس نمایندگی در ایران اقدام کردند .اولین قانونی که در ایران درخصوص شرکت های بیمه به تصویب رسید قانون مربوط به ثبت شرکت ها مصوب دوم آذر ۱۳۱۰ است که در ماده ۸ آن شرکت های بیمه اعم از ایرانی و خارجی را تابع نظام نامه ای دانست که از طرف وزارت عدلیه تنظیم می شود .تاسیس شرکت سهامی بیمه ایران در ۱۵ آبان ۱۳۱۴ وتصویب قانون بیمه در هفتم اردیبهشت ۱۳۱۶ را باید نقطه آغاز تحولات بازار بیمه کشور دانست . با تصویب این قانون حدود ۱۰ شرکت بیمه خارجی شعب و نمایندگی های خود در ایران را ثبت کردند . درسال ۱۳۲۹ نخستین شرکت بیمه خصوصی ایرانی به نام “بیمه شرق ” تاسیس شد و پس از آن در دهه های بعد تعداد دیگری از شرکت های بیمه خصوصی ایرانی و یا با سرمایه گذاری مشترک ایرانی و خارجی در ایران آغاز به فعالیت کردند.نظارت و بیمه گری توامان شرکت سهامی بیمه ایران در بازار بیمه موجب شد که سیاست گذاران به دنبال تفکیک تصدی از سیاست گذاری و نظارت در بازار بیمه باشند و با تاسیس بیمه مرکزی تحولات صنعت بیمه شتاب بیشتری گرفت ( به نقل از سایت رسمی بیمه مرکزی ایران[۱۰۸]).
۲-۱۳-۲ بیمه در جهان امروز
در دو قرن اخیر فعالیتهای بیمه ای در سرتاسر جهان توسعه یافته است. در کشورهای صنعتی بیمه نقش مهمی را در ثبات وضع اقتصادی بازی میکند و در کشورهای جهان سوم نیز مزایای اجتماعی و اقتصادی بیمه شناخته شده و عملیات بیمه ای به تدریج گسترش یافته است. بیمه حوادث با انواع مختلف آن در دو قرن اخیر متداول شده است. از جمله بیمه حوادث شخصی که زندگی فرد را در صورت نقص عضو و از کار افتادگی ناشی از حادثه تأمین میکند و یا در صورت فوت ناشی از حادثه سرمایه ای در اختیار خانواده او می گذارد. در یک قرن اخیر سازمانهای بیمه اجتماعی که توسط دولتها و یا زیر نظر آنها اداره میشوند نقش قابل ملاحظه ای در توسعه بیمه بازنشستگی، بیمه عمر و حادثه شخصی کارگران و کارمندان و سایر حقوق بگیران به عهده گرفته اند . در ابتدا پیدایش بیمه های اجتماعی موجب رکود نسبی این نوع بیمه ها شد ولی به تدریج تعارض بین بیمه های اجتماعی و بیمه های بازرگانی منتقی گردید زیرا آشنایی با یک نوع بیمه موجب توجه افراد به سایر انواع آن شد. با اختراع اتومبیل یک نوع جدید بیمه در حد وسیعی متداول شد. بیمه خسارات وارد بر اتومبیل بیمه شده و همچنین بیمه خسارات وارد به اشخاص ثالث که در معرض تصادف هستند در هر نقطه ای از جهان وجود دارد و به این ترتیب بیمه مسئولیت در مقابل اشخاص ثالث رواج پیدا کرد و بیمه مسئولیتهای ناشی از اموال و فعالیتهای حرفه ای افراد معمول شد و حتی مسئولیت ناشی از نواقص تولیدات صنعتی و غذایی و دارویی متداول گردید. از جمله انواع جدید بیمه، بیمه های تمام خطر مهندسی است که نقش قابل ملاحظهای در توسعه صنعتی و اجرای طرحهای عمرانی کشورها دارد. در این بیمه کلیه خسارات وارد به کارفرما و مقاطعه کار حین ساخت بناهای بزرگ، سدها و جاده ها و اجرای طرحهای لوله کشی، انتقال نیروی برق و همچنین نصب کارخانه ها و نیروگاهها اعم از آبی و حرارتی و یا اتمی مورد تأمین قرار میگیرد. بیمه های مربوط به وسایل نقلیه هوایی از جمله بیمه بدنه هواپیما و هلیکوپتر، بیمه مسئولیتهای ناشی از مسافرت هوایی، بیمه سرنشین، بیمه مسئولیت فرودگاهها از جمله بیمه هایی است که در قرن اخیر اهمیت قابل ملاحظه ای یافته است. با توسعه زندگی ماشینی و تمرکز جمعیت در شهرها و تراکم داراییها و تأسیسات از یک طرف بیمه های اموال مانند بیمه آتش سوزی و انفجار و نظایر آن توسعه یافت و از طرف دیگر مسئولیت افراد در مقابل اشخاص دیگر به مناسبت خساراتی که در اثر فعالیتها و وسایل و تأسیسات خود به دیگران وارد میکنند رو به افزایش گذاشت و بیمه انواع مختلف مسئولیت متداول شد. بدیهی است قوانین و رویه دادگاهها در تعیین و تشخیص مسئولیت و صدور حکم جبران خسارت اثر زیادی در رواج بیمه مسئولیت در هر کشور دارد. در کشورهای صنعتی حق بیمه انواع مختلف بیمه مسئولیت رقم قابل ملاحظه ای از درآمد شرکتهای بیمه را تشکیل میدهد
( به نقل از سایت رسمی بیمه مرکزی ایران[۱۰۹])
۲-۱۳-۳ جایگاه صنعت بیمه بعد از انقلاب اسلامی ایران
مؤسسات بیمه کشور تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با ترکیبی از یک شرکت دولتی، دوازده شرکت خصوصی و دو مؤسسه بیمه خارجی به صورت نمایندگی در سطح کشور فعالیت میکردند. در چهارم تیر ۱۳۵۸ بنابر تصمیم شورای انقلاب دوازده شرکت خصوصی، ملی اعلام شدند و پروانه فعالیت دو نمایندگی خارجی نیز لغو گردید. بدین ترتیب براساس مقررات قانون ملی شدن مؤسسات بیمه و مؤسسات اعتباری، تصدی امر بیمه و اداره دوازده شرکت بیمه ملی شده به دولت واگذار شد و با تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ که طی آن نظام اقتصادی کشور به سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی تقسیم گردید، صنعت بیمه در جوار شماری از صنایع مهم به صورت مالکیت عمومی در بخش دولتی در اختیار دولت قرار گرفت. شایان ذکر است که متعاقباً ده شرکت بیمه ملی شده به لحاظ فعالیت نامطلوب در یکدیگر ادغام شدند و شرکت بیمه دانا که از آن پس منحصراً میبایست در بخش بیمه های اشخاص فعالیت میکرد تأسیس گردید. در حال حاضر چهار شرکت بیمه ایران، آسیا، البرز و دانا به امر بیمه گری اشتغال دارند. اخیراً ماده واحدهای به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید که به موجب آن بیمه دانا نیز همانند سایر شرکتهای بیمه در هر دو بخش بیمه های اموال و اشخاص فعالیت خواهد کرد. شرکت بیمه صادرات و سرمایه گذاری نیز با مشارکت بیمه مرکزی ایران، شرکتهای بیمه و بانکها در سال ۱۳۷۳ تأسیس و در زمینه بیمه های اعتباری و تضمینی در چارچوب اساسنامه مصوب فعالیت می نماید( به نقل از سایت تخصصی صنعت بیمه ایران[۱۱۰]).
۲-۱۳-۴ ترکیب شرکت های بیمه ای در ایران
دشوار بود، و به همین جهت با مخالفت این جوامع روبه رو شد. نصرالله پورجوادی در این باره می نویسد:
«در فرهنگ و تمدّن اسلامی، همچنان که علوم اولیّه و فلاسفهی یونان پس از ورود به حوزه تفکّر و قلمرو اسلام، توسط اندیشمندان مسلمان مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و نسبت این علوم با سنّت و عُرف و شریعت به بحث گذاشته شد و پس از مباحثات طولانی پیرامون این علوم، استفاده از آنها را با پیش فرضهای مشخّص مجاز دانستند، فعالیتهای هنری ـ فرهنگی نیز در تمدّن اسلامی با میزان احکام دین و شریعت سنجیده شد و به هنری اجازه فعّالیت در حوزه دینی داده شد که در محدوده احکام دینی و بر محور ارزشهای دینی شکل یافته باشد؛ به بیان واضحتر اینکه هنرها در معارضه با احکام قرار نداشته باشند.»
( پورجوادی، ۱۳۷۴: ۵۳.)
۴-۲- نگاه قرآن کریم به شعر و شاعری
شعر، جزء صنایع لفظی و هنرهای زیبای کلامی به شمار مى آید و یکى از کهن ترین پدیده هاى ادب و فرهنگ بشری است. در میان تمام ملّت ها رواج داشته و دارد و یکی از ابزارهای مؤثر هنری برای رسیدن به اهداف مختلف بوده است. عبدالحسین زرّین کوب در کتاب نقد ادبی می نویسد: « سحرآمیز بودن شعر آن را به ابزارى نیرومند، برای تهییج عواطف و بسیج نیروها، بدل کرده است. پادشاهان، کاهنان، ساحران و حتّی پیامبران نیز به نقش تأثیرگذار شعر توجه داشته اند و از آن بهره برده اند.( زرین کوب، ۱۳۷۵: ج۱: ۵۸ ـ ۵۶)
در آغاز ورود اسلام و همزمان با نزول تدریجی آیات قرآن کریم، شعر هویّت غیردینی و غیرشرعی داشت. شعرای عصر جاهلیّت، در اوصاف بُتها و خدایان و تفاخر قبیلهای شعر میسرودند. در نخستین پگاه دعوت پیامبر از مشرکان و کفّار برای پذیرش اسلام، مشرکان مکّه نسبتهایی از قبیل جنون و ساحری و شاعر بودن به پیغمبر دادند. در رد این اتّهام موضع قرآن کاملاً صریح بود. خداوند با نازل کردن آیاتی از قرآن مجید مسئله شاعر بودن پیغمبر را انکار کرد و فرمود: وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعرَ وَمَا یَنبَغِی لَهُ ( قرآن کریم، ۳۶ : ۶۹) و شاعر بودن را شایسته و در شأن پیغمبر ندانست. در آیه دیگر بار دیگر این مسئله را مورد تأکید قرار میدهد:« وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً مَّا تُؤْمِنُونَ» (قرآن کریم، ۲۶: ۲۲۴ ) .
مرتضی مطهری در کتاب حماسه حسینی می نویسد:« مسأله شعر را وقتی انسان مطالعه میکند مسائل عجیبی را میبیند، پیامبر هم با شعر مبارزه کرده و هم شعر را ترویج کرده».
(مطهری، ۱۳۸۸: ج۲: ۳۲۱ )
در تمام قرآن کریم در شش آیه موضوع شعر مطرح شده است. در این بین آیات سوره شعراء بیشترین بحث را به خود اختصاص داده است. واژه «شعرا» یک بار، واژه « شعر» نیز یک بار و چهار بار واژه «شاعر» آمده است. در همه این موارد مقصود نفی شاعر بودن پیامبر (ص) است. در آیات پایانی سوره شعرا میخوانیم:
«و َالشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ* أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ* وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ...»(قرآن کریم: ۲۶ -۲۲۴ تا ۲۲۶) شعرا (کسانی هستند که )گمراهان از آن پیروی می کنند، آیا ندیدی که آنها در هر وادی سرگردانند و آنها سخنانی میگویند که عمل نمیکنند.
برخی از مفسرین میگویند منظور از«الشُعراءُ یَتِبعهمُ الغاوون»، شاعران مشرک هستند. علّامه طباطبائی در تفسیر المیزان مینویسد:«.. و لکن بیشتر مفسّرین میگویند این آیه پاسخ از تهمتی است که مشرکین به رسول خدا (ص) میزدند. او را شاعر میخواندند.»
( طباطبائی، ۱۳۶۳: ج۱۵: ۲۶۹)
ناصر مکارم شیرازی نیز مینویسد:«این آیه به پاسخ یکی دیگر از تهمتهای کفّار به پیامبر اسلام (ص) است که او را شاعر میخواندند.» ( مکارم شیرازی، ۱۳۸۱: ج ۳: ۴۰۴۰)
درواقع آیه میگوید پیامبرشاعر نیست که گمراهان از او تبعیّت کنند و یاران پیامبر اصلاً گمراه نیستند چون خط مشی پیامبر از خط شعر جدا است، زیرا شعرا در عالم خیال و پندار حرکت میکنند ولی او درعالم مملو ازحقیقت و واقع بینی برای نظام بخشیدن به جهان انسانی.
در سوره مبارکه «یس» میخوانیم:« وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ * لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ». نه ما او را شعرآموختیم و نه شاعری شایسته مقام اوست. این کتاب ذکر وقرآن روشن است تا هر که زنده دل است او را با آیاتش پند دهد و برکافران و عدهی عذاب حتم لازم گردید. ( قرآن: ۳۶- ۶۹ و۷۰)
خداوند در این آیه نیز تأکید میکند که پیامبر شاعر نیست و این آیات قرآن با شعر تفاوتهای آشکار دارد. و سخن، سخن خداوند است.
در سوره الحاقه میفرماید:« إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِیلا مَا تُؤْمِنُونَ » (قرآن کریم، ۶۹: ۴۱ و۴۰) این قرآن گفتار رسول بزرگواری است وسخن شاعری نیست، اندکی به آن ایمان میآورند.
در سوره مبارکه انبیاء میفرماید: « بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ …» (قرآن کریم، ۲۱: ۵) مردم گفتند: آن چه محمد آورده ( وحی نیست ) بلکه خوابهای آشفته است به خدا افترا بسته، نه بلکه او یک شاعر است.
در سوره صافات در این مورد خداوند میفرماید:« وَیَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِکُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ » ( قرآن کریم ،۲۷ : ۳۶)و پیوسته می گفتند آیا ما خدایان و بتهای خود را به خاطر شاعر و دیوانهای رها کنیم.
در سوره مبارکه طوردراین خصوص آمده است: « أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ « ( قرآن کریم، ۵۲ : ۳۰) بلکه آن ها میگویند او شاعری است که ما انتظار مرگ اورا میکشیم.
دقّت در مجموعه آیات نشان میدهد که این آیات به هیچ وجه در مقام مزیِت شعر و محکومیت شعرا نیست. بلکه قرآن براین نکته تأکید دارد که ماهیّت قرآن ماهیّت شعری نیست و نه پیامبر شایسته شاعری. اما این که چرا شعر و شاعری شایسته پیامبر نیست، مرتضی مطهری مینویسد:
«۱ - معمولاً سرچشمهی شعر، تخیل و پندار است در حالی که وحی از مبدأ هستی سرچشمه میگیرد و برمحور واقعیتها میگردد.
۲- شعر ازعواطف متغیرانسانی میجوشد و دائماً درحال دگرگونی است ولی وحی بیانگر حقایق ثابت آسمانی است.
۳- لطف شعر در بسیاری از موارد در اغراق گوییها است تا آن جا که گفتهاند: «احسن الشعراکذبه» بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است درحالی که وحی جز صداقت نیست.
۴- شعر مجموعه-ای از شوقها و تخیّلات است که از زمین به سوی آسمان پرواز می-کند ولکن وحی مجموعه حقایقی است که از آسمان به زمین نازل میگردد.»
( مطّهری، ۱۳۸۷ :۲۴۲)
این آیات به روشنی یک نکته را مورد دقّت قرار میدهند و آن نوعی تمایُز و فرق گذاشتن میان دو شأن «پیغمبری» و «شاعری» و یا میان دو نوع گفته و بیان است. گفته و بیان اوّلی، شاعری است و گفته و بیان دوم، پیغمبری است و در مورد هر دو، ارزیابی و داوری صورت گرفته است. پورجوادی در این خصوص مینویسد:
«آنچه پیغمبر میگوید حق است و راست، و آنچه را که شاعر میگوید و یا سخن شعراست، حق نیست. ناگفته پیدا است که در این ارزیابی و داوری «سخن شعر» مورد نکوهش قرار گرفته و در مقابل، «سخن پیغمبر» و سخن حق را تمجید کرده است.
در نگاه دوم، اسلام به جای قرار دادن شعر در مقابل سخن حق و تمایُز میان آنها، دو دسته شعر و دو نوع شاعری را بررسی و نقد کرده است. این بررسی به دو دسته از شاعران تعلّق میگیرد و از رهگذر اعتقاد اسلامی پیرامون هر دو گروه، داوری صورت گرفته است. دسته نخست که مورد سرزنش و نکوهش آیات قرآن کریم واقع شدهاند، کسانیاند که اوصاف آنها در آیات پایانی سوره شعراء بیان شده است:« و َالشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ* أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ* وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ...». (پورجوادی، ۱۳۷۴: ۴۵).
حسین رزمجو نیزدر این باره میگوید:«در این آیات، شاعران در دو دسته قرار میگیرند: «دستهای که راهشان راه گمراهان و منحرفان قلمداد شده است و دسته دوم کسانیاند که ایمان دارند و جزو موحّدان هستند. این تقسیم بندی و صف بندی همچنان که در مورد شاعران انجام گرفته است، در مورد خود شعر هم قابل اجرا است. بدین صورت که شعر دسته اوّل، شعر غیردینی و شیطانی و شعر دسته دوم شعر دینی و رحمانی و اسلامی است. بنابراین از منظر قرآن کریم، شعرایی مورد تأیید قرار گرفتهاند که ایمان دارند و عمل صالح انجام دهند و بیشتر به ذکر و عبادت میپردازند.» ( رزمجو، ۱۳۷۴: ج۲: ۱۸۱)
با کمی تأمل در آیات قرآن کریم میتوان چنین استنباط کرد که منظور از اوصاف دسته دوم (کسانی که عمل صالح انجام دهند… ) تنها انجام عمل صالح و یا عبادت زیاد نیست، بلکه یادآوری یک نوع تعهد است که در پرتو همین اعمال شکل میگیرد و در آفرینش و نگاه آفریدگار شعر تأثیر دارد. از سویی دیگر اشاره به ارزش مداری و شعر ارزشی و غیرارزشی دارد. قرآن کریم با ذکر همین اوصاف در مورد دسته ای از شاعران، در واقع شعر را تأیید کرده است و به شعر اجازه میدهد تا به عنوان هنر مطلوب جزو عناصر فرهنگی اسلامی باشد و بدین ترتیب هنر شعر را از فضاهای مسموم و آلوده به عرصهای اجتماعی و انسانی کشاند و از این هنر در خدمت تبلیغ اسلام و فرهنگ دینی بهرهگیری کرد.
تعداد کثیری از صاحب نظران در مسایل شریعت، به طور کلّی بر این باورند که شعر باتوجه به آیات و نصوص قرآن کریم، دارای کراهت است. از جمله این افراد میتوان از شیخ طوسی نام برد. زرّینکوب در این باره مینویسد:
« شیخ طوسى به رغم آن که در اصل مشروعیّت با مشهور همراه است، در مکروه بودن شعر به طور کل نظرى ویژه خود دارد. ایشان، شعر را به طور مطلق مکروه برشمرده و فرموده: از عموم روایات و آیه (الشعراء یتّبعهم الغاوون) استفاده میشود که شعر حق به طور مطلق، مکروه است. در کتاب« الخلاف» نیز به این مسئله اشاره کرده و میگوید: (نَحنُ نحمله على عمومه و لانخصّه إلاّ بالدلیل.) در بحث شهادات مبسوط هم گفته است: (الشعر ما لم یکن فیه هجو و لا فحش ولا تشبیب بامرئه لا یعرفها ولاکذب، مباح على کراهیه فیه عندنا)تا زمانى که شعرى مشتمل بر فحش و هجو و تشبیب و دروغ نباشد، جایز است، امّا از نظر ما کراهت دارد.
برخى از اهل سنت نیز شعر را به طور مطلق، مکروه دانستهاند و به وجوهى تمسّک کردهاند».
(زرّین کوب، ۱۳۷۵: ج۱: ۱۰۸)
برخی از علما و دانشمندان اهل تسنّن نیز به کراهت داشتن شعر باور دارند و در آثار خود به آن اشاره کردهاند. نصرالله پورجوادی به نظر برخی از این علما اشاره میکند ومیآورد:
۱- ابن مسعود مى گوید:« الشعر مزامیر الشیطان.» ( المبسوط، ج۸: ۲۲۵ -۲۲۷)
۲- سخن مسروق که پس از تمثل به یک بیت، سکوت کرد و ادامه نداد، وقتى به او گفتند چرا ساکت شدى؟ جواب داد: (اخاف أن أجدَ فی صحیفتی شعراً): مىترسم در نامه عملم شعرى نوشته شود. (همان:۲۲۹)
۳- روایت ابى امامه که شعر را قرآن شیطان معرفى کرده است.
(فتح البارى فى شرح صحیح البخارى، ج۱۰: ۵۴۰)
۴- بزرگان گفتهاند: (الشعر أعلى درجه الوضیع وأدنى درجه الرفیع): شعرسرایى و شعرخوانى بالاترین درجه فرومایگان وپایینترین درجه بلندپایگان است.
(همان: ۲۳۱)
۵- از شافعى نقل شده:« ولولا الشعرُ بالعلماء یَزرى لکنتُ الیومَ اشعرَ من لبید» اگر علماء شعر گفتن را عیب برنمى شمردند و استهزاء نمى کردند، تحقیقاً من امروز از لبید، شاعر معروف عصر جاهلى شاعرتر بودم. (تعلیقات نقض، ج۲: ۹۸۸)
علاوه بر آن، منقصت و نکوهش شعر از نظر برخى افراد، چنان مسلم و قطعى فرض شده است که براى کوبیدن مخالفان خود از آن استفاده کردهاند و آنها را متهم به شعر محورى نمودهاند. براى نمونه: فردى ناصبى مذهب در توهین و تهمت به مذهب تشیع مىنویسد«در میان فرقههاى اسلامى، مذهبى واهیتر و مقالتى رکیکتر از مذهب رافضى نیست که بناى مذهبشان بر شعرکها و مغازىها باشد» برخى از متکلمان بزرگ شیعه نیز این نسبت را توهینى آشکار دانسته و در جواب آن چنین گفتهاند: (امام صادق(ع) فرموده : هنگام روزهدارى شعر نخوانید، چون موجب نقصان روزه میگردد اگرچه شعر حقّی باشد، پس معلوم میشود که بناى مذهب شیعه بر شعر نیست. پس شعر از دیدگاه شیعه مکروه است.
( نقض، ج۲: ۹۸۸، تعلیقه۱۰۱)
داستان محقّق حلّی، که شرایع الاسلام وی فرقان فقه جعفری شناخته میشود، مؤید قول کراهت مطلق شعر است. ایشان میگوید:« در دوران جوانى گاهى شعر میسرودم و چند بیت از آن را برای پدرم میفرستادم. پدرم پس از ملاحظه آنها در جواب من نوشت:
«پسرم! اگر در شعرسرایى نیکو پیشرفت کردهاى، در تربیت نفست زیان نمودهای. آیا نمیدانى که شعر کار کسانى است که پوشش عفت را کنده و به حرفهاى بودن ملبس شدهاند. شاعر ملعون است، اگرچه درست گفته باشد و مورد سرزنش است، اگرچه سخن شگفت انگیز گفته باشد. گمان میکنم که شیطان تو را به شعر گفتن فریب داده است.»
( خاتمه مستدرک الوسائل، حاجى نورى، ج۳ :۴۷۲ )
« عموم روایاتى که بر منقصت شعر و کراهت آن دلالت میکنند، درباره زیادهروى و افراط در شعر و شاعرى است که باعث روى گردانى یا کم توجهى به قرآن میشود، نه این که هرگونه شعری را مکروه و مذموم برشمرند. ادلّهی تأییدکننده قول شیخ طوسى نیز ارزش ندارد و نمیتوان بدانها تمسّک کرد، زیرا مقصود صاحب کتاب نقض، جوابی بر تهمت زده شده به شیعه است و شعر را به طور کلی مذموم نمیسازد. وجوه اهل سنت هم غیر معتبر است. مراد پدر بزرگوار محقق حلی از نهی فرزندش از سرودن شعر نیز چیزی جز توجه دادن بیشتر فرزندش به فقه و پرهیز از مسائل جانبی و سرگرم کننده نبوده است. به هر حال، از سخنان آن فقیه سترگ، کراهیت کلی شعر استفاده نمیشود.» (پورجوادی، ۱۳۷۴: ۱۵۲)
چنان که خواهیم دید ودر فصل پنجم این رساله به طور مبسوط به آن خواهیم پرداخت، چنین افکار تند وتیزی راجع به شعر و شاعری درذهن و زبان شاعران بزرگ ایران در ادوار مورد مطالعه، تأثیر شگرفی از خود بر جای نهاده است. شاعران نامداری چون عطّار، ناصر خسرو، سنایی و چندین شاعر دیگر بارها خود را شاعر ندانسته و از شاعر بودن خود اظهار پشیمانی و توبه کردهاند و از خداوند میخواهند که آنان را به نام شاعر از دنیا نبرد و در روز بازپسین آنان را به بادافره این گناه عقوبت نکند.
۴-۳- سیمای شعر در روایات و احادیث
احادیث و روایاتی که از پامبر (ص) و سایر ائمه معصوم (ع) نقل شده خود به دو گروه قابل تقسیم هستند. برخی از روایات و احادیث نظر به کراهت شعر دارند و برخی نیز شعر را مورد تأیید و تشویق قرار دادهاند.