۲-۱۲-۲- مبانی نظری و فکری بنیادگراییاسلامی:
۲-۱۲-۲-۱- نهضت سلفیه، نهضتی است که برگشت به اصل و رفتار پیشینیان را سرمشق قرارمیدهد، مبانی نظری این نهضت بیشتر به اندیشه های ابن تیمیه و ابن الجوزیه (۷۵۱-۶۹۱ه.ق) از علمای حنبلی باز میگردد. البته پیش از ابن تیمیه کسانی بوده اند مانند احمدابن حنبل (۲۴۱ه.ق) که از رویت فساد و انحراف مسلمین از شیوه سلف صالح دچار پریشانی و اضطراب شده بودند و در آثارخود، مسلمانان را به اسلام نخستین فرامیخواندند. این نهضت سلفی به سختی طرفدار اندیشه خلوصی مذهب و پیراستن دین از بدعتهاست که علاوه بر تکیه بر قرآن و سنت، بر سیره و سلف صالح نیز استفاده می کند به همین علت به سلفیه معروف شده اند. آنها اعتقاد دارند که عقاید به همان شکل که از صحابه و تابعین رسیده، باید از کتب و سنت استخراج شود و با اجتهاد علما مخالفند.طریقه سلفیه نوعی تجدد در مذهب حنبلی و وهابی محسوب می شود. سلفیها معتقدند اگر مسلمانانمیخواهند به سیادت گذشته دست یابند و در دنیا و آخرت به سعادت برسند باید اصولزیر را راهنمایخود سازند: قرآن، سنت، سیره سلف صالح، ردتقلید، تمایز ضروری میانعبادات. از طرفی اهل حدیث نیز که دنبالهروخط احمدبنحنبل بوده با تکیه بر ظواهر کتاب و سنت با هر گونه گرایش های عقلی کلامی نو مخالف بودند و روش فکری آنهامتعلق به کسانی بود که حدود درک و فهم افراد مسلمان در مسایل علمی یا عمل را محدود به آن میکردندکه مردم زمان پیغمبر فهمیده و یا عمل کرده بودند.
اصحاب حدیث بهرای قیاس و استحساندر مسایلفقهیتوجهداشته اند، سخت مخالف عقل بودند و بر ظواهر قرآن اخبار و روایات و احادیث تکیه میکردند.
۲-۱۲-۲-۲- سیدجمال الدین اسدآبادی- از نظر محققان شعار سلفیه نخستدر مطبوعات مصر مطرحشد؛ آنگاه که مصر به اشغالانگلستاندرآمد و گروهیاز مصلحانمانند سیدجمالالدیناسدآبادی (۱۳۱۶ه.ق) و شیخ محمدعبده (۱۳۲۳ه.ق) در مقابل هجوم فرهنگ و تمدن غرب، تصور کردند که راه رهایی از چنگ اشغالگران این است که در مقابل گروهی که فریب فرهنگ غربی را خورده و بیشتر در آنها هضم شده بودند، مردم را به همان اسلام پیشینیان دعوت کنند. برای این که حرکت خود را با شعار زیبا همراه کنند شعار «سلفیه» را انتخاب کردند تا بگویند ما پیرو اسلام راستین قرون نخستین هستیم. ولی آنان از احیای این مکتب، هرگونه قصد تکفیر دیگران یا ایجاد شکاف در میان مسلمانان را نداشتند، بلکه از روی خوش بینی به صحابه و تابعان، این جریان را ترویج کردند.
۲-۱۲-۲-۳- وهابیت، بنیانگذار و پیشوای وهابیت، شیخ محمدبن عبدالوهاب نجدی (۱۲۰۱-۱۱۱۵ه.ق) بود که خود را سنی و پیرو مذهب احمدبن حنبل میداند. آنان پیروان خود را الموحدون (یکتاپرستان) و مذهب یا طریقه خود را محمدیت نامیده اند. اما اصلاح وهابیگری و وهابیت توسط مخالفین آنها بدان نسبت داده شده است. عقاید عمدهی این نهضت مبارزه برای انداختن همه بدعت هایی بود که به ویژه پس از سده ی سوم هجری در حوزه کشورهای اسلامی رسیده بود به نحوی که امت اسلامی بتوانند تنها به مرجعیت مذاهب چهارگانه فقهی و صحاح سته اهل سنت پایبند باشند. ریشه های فکری جریان وهابیت به اندیشه های احمدبنحنبل و ابن تیمیه، همچنین خوارج و اهل حدیث بر میگردد (آقایی و دبیری، ۱۳۹۳: ۶ و ۷ و ۸).
بنیادگرایی اسلامی به عنوان یک ایدئولوژی، دارای مؤلفه ها، گزارهها و بنیانهای فکری - سیاسی خاصی است که آن را از سایر ایدئولوژیهای رایج در قرن بیستم همچون لیبرالیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم و مانند آن جدا می کند. بنیادگرایی اسلامی به رغم تعدد و تنوعاش درعرصه نظر و عمل در دنیای اسلام، بنیانهای فکری و سیاسی داردکه عبارتنند از: جامعیت و شمولیت دیناسلام، پیوند میان دیانت و سیاست، لزوم بازگشت به اصول و مبنای دین اسلام، برقراری حکومت اسلامی و عملگرایی و داشتن برنامه و راهبرد عملی برای گذار از وضع نامطلوب غیراسلامی به وضع مطلوب اسلامی. یکی ازمفاهیمی که در اوایل قرن بیستم در ادبیات دینپژوهی و سیاسی به کارگرفته شد، بنیادگرایی مذهبی بود. این واژه اگرچه در اوایل، فقط برای فرقهی پروتستانهای انجیلی در آمریکا کاربرد داشت؛ اما در نیمه دوم قرن بیستم، همزمان با نضجگیری جریانهای دینی نو در اغلب مذاهب کاربردی گستردهتریافت. این جریان دینی که اغلب دارای جهتگیری سیاسی و دینی بودند، خواهان بازسازی جامعه بر اساس دین هستند و فزون بر آن بر قطعی بودن متون دینی تأکید فراوان داشته و ضرورت بازگشت به مبانی و اصول دین را توصیه می کنند. مفهوم بنیادگرایی اسلامی در این برهه، در حالی که جنبشها و گروه های اسلامگرا در سرتاسر جهان اسلام جان تازهای به خود گرفتند، با پیروزی انقلاب اسلامی به اوج خود رسید. این جریان با فروپاشی نظام دو قطبی و سقوط نظام کمونیستی شوروی به ویژه پس از حملات ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ به آمریکا، سرعت فراوانی یافت، زیرا عدهای همانند هانتینگتون و برناردلویس این مسأله را مطرح کردندکه منازعهی آینده جهان بین اسلام و غرب خواهد بود. دون ظام تمدن و فرهنگی که به خاطر اصول و ایدههای گوناگون و متضادشان، قادر به تحمل و هضم عناصر یکدیگر نمیباشند. در این چارچوب، اغلب از بنیادگرایی اسلامی به عنوان دشمن و تهدید غرب یادمیشود.
۲-۱۲-۳- عوامل و ریشه های بنیادگرایی اسلامی:
اکثر محققان ریشهها و عوامل بنیادگرایی اسلامی را به شرایط تاریخی دوره استعمارغربی باز میگردانند. هرایردکمجیان در این خصوص گفته است که بنیادگرایی اسلامی در پاسخ به شرایط بحرانی جهان اسلام در سه قرن اخیر شکل گرفته است. به نظر او سقوط پی درپی امپراتوری عثمانی در رویارویی با اروپا ضرورت مداوم بررسی مجدد اندیشههاو تفکرات اسلامی را مطرح ساخت. جامعه اسلامی یک پاسخ فرهنگی بومی به این شرایط داد که عبارت بود از بازگشت به اسلام و اصول بنیادین آن. پاسخ نخبگان سیاسی، روشنفکران و رهبران مذهبی به این تغییر روابط قدرت به دوصورت بود: غرب گرایان در برابر تحولات جدید بر پذیرش ارزشهای غربی و سکولاریسم تأکید داشتند. از پیامدهای مهم تجربه استعماری، ظهوردولت- ملت و نفوذگسترش ارزشهای سکولارغربی در جوامع اسلامی بود. روند افزایش آگاهیاسلامی که در واکنش به چنین شرایطی شکل گرفت، به نامهای متعدد از جمله احیاگری مذهبی، نوزایی، اصلاح طلبی، بنیادگرایی و غیره خوانده می شود. بنیادگرایی به عبارتی واکنشی به گسترش مدرنیته و ارزشهای سکولارغربی است. بنیادگرایی همچنین پاسخی است به احساسات عمیق بخشی از مسلمانان که قرنها توسط مسیحیان غربی مورد سرکوب واقع شده اند.
۲-۱۲-۴- اصول بنیادگرایی اسلامی:
از نیمه اول قرن بیستم، جنبشهای بنیادگرا در سراسر جهاناسلام روند رو به گسترشی داشته اند. این جنبش ها بسته به شرایط مکانی و زمانی دارای اشتراکات و اختلافاتی هستند. برای فهم بنیادگرایی اسلامی با بهره گرفتن از بحث لورنس دیویدسون به اصول مشترک بین جنبشهای مزبور به طور خلاصه پرداخته می شود: اول) این که اغلب جنبشهای بنیادگرا بر این نظر هستند که که جهاناسلام در یک حالت بی نظمی و اغتشاش در اثر زوال سیاسی و اخلاقی در طول قرنهابه سر میبرد. این زوال درست از زمانی شروع شد که ارزشها، اصول و تعالیم دین اسلام به فراموشی سپرده شد و یا مورد بی احترامی واقع شد. دوم اینکه این زوال منجر به تهاجم غرب به سرزمینهای اسلامی شده که یک حالت از خودبیگانگی را با تزریق ارزشهای سکولار مبتنی بر ماتریالیسم و ناسیونالیسم به جهان اسلام به وجودآورده است. سوم اینکه برای مبارزه با این زوال و تهاجم فرهنگی، مردم جهان اسلام باید دوباره اسلامی شوند. احیای اسلام و شریعت اسلامی راه حل بنیادگرایان برای حل معضلات کشورهای اسلامی است. چهارم این که تنها راه احیای اسلام، سیاسی کردن دوباره خود اسلام است. ویژگیهای مشترک جریانهای بنیادگرا از نگاهی دیگر عبارتنند از تأکید بر عدم جدایی دین از سیاست، تأکید بر قرآن و سنت پیامبر، صحابه و نیزخلفای راشدین، فراتر رفتن از ارکان پنجگانه اسلام (شهادتین، نماز، زکات، حج و روزه) و تأکید بر اصل جهاد به معنای تلاش برای ساختن جامعه ایدهآل و استمرار حاکمیت الهی به عنوان رکن ششم اسلام و تأکید بر برقراری عدالت اجتماعی. (عباس زاده فتح آبادی ، ۱۳۸۸: ۱۱۰ و۱۱۱ و ۱۱۲ و ۱۱۳).
۲-۱۲-۵- ویژگی ایدئولوژی بنیادگرایانه:
پدیده بنیادگرایانه، هر گونه محتوای مذهبی که داشته باشد، متضمن نوعی بازگشت به پایه ها و بنیادهای خالصانه ایمان است. اما، نهضت بازگشت به ریشه های «پاک» عقیده، همیشه به معنی تقلید چشم بسته از شیوه های و کاپیتالیسم، قرار گرفته است. اما، این تأثیرات و نفوذ بیگانه، از نظر ایدئولوگهای اسلام گرا، که به آنها اصالت اسلام می دهند، عموماً شناخته شده نیست. ایدئولوژیهای جنبشهای اسلامگرای معاصر از نظر محتوا و اهداف، شباهتهای اساسی با یکدیگر دارند. در اینجا هدف عمده تنها ارائه ویژگیهای عمومی اندیشه و عقیده بنیادگرایانهای است که جنبشهای اسلامگرای سنی جهان عرب غالباً در آن مشترک هستند. این ویژگیها، غالباً با بهره گرفتن از تعالیم حسن البناء، سیدقطب، مودودی، سعیدحوا، عبدالسلام فرج، و جهیمان عتیبی به دست آمده است، زندگی عصر پیامبر نیست. درواقع، بعضی ازجنبشهای بنیادگرایانه امروزی سعی دارند برای استحکام و تقویت قابلیت دوام خود به مفهوم مدرن آن، به درجات مختلف، شیوه ها و ارزشهای جدیدی خلق کنند.
۲-۱۲-۵-۱- دین ودولت:
اسلام یک نظام وجودی کلی است، که خصوصیت عالمگیر دارد و در همه زمانها و مکانها قابل اجرااست.
در اسلام برخلاف مسیحیت، جدایی دین و دولت مفهومی ندارد. حکمرانان جزو ذات اسلام است: قرآن قانون ارائه میدهد و دولت آن را به مرحله اجرا در می آورد.
۲-۱۲-۵-۲- قرآن و سنت:
بنیادهای اسلام عبارتنند از: قرآن، سنت رسول، سیرهی پیامبر و صحابهاش و نیز خلفای راشدین. اسلام حقیقت نهایی و پایان وحی است. نخستین وظایف مسلمانان معتقد به حقیقت نهایی، عبادت خداوند و دعوت به اسلام است و در این راه خدا با آنها است.
۲-۱۲-۵-۳- صراط مستقیم:
هدف دعوت به تجدید حیات معنوی، بازگشت به صراط مستقیم است که مسلمانان نخستین را برانگیخت. تامسلمانان به پاکی و اصالت اسلاف خود نگروند، راه نجاتی نخواهدبود. بنابراین، نخستین جامعهای که توسط [حضرت ] محمد (ص) و صحابهاش بر پاشد، یک الگوی عالی و نمونه است.
۲-۱۲-۵-۴- رکن ششم:
یک مسلمان خوب باید از اطاعت از اصول پنجگانه اسلام فراتر برود و برای ساختن جامعه ایده آل، یک زندگی عملی در پیش بگیرد و دست به فعالیت بزند. طبق نظرحسن البناء و پیروانش، استقرار ظم اسلامی وظیفه ای است دینی که امکان دارد متضمن مهمی از بنیادگرایی اسلامی و پیکارجویانه است. از آنجا که در جهاد امکان شهادت هست، مسلمانان باید آماده فداکردن خود باشند، چرا که پیروزی را تنها با هنرمرگ (فن الموت) میتوان به دست آورد. جهاد نیز باشد. توسل به جهاد برتر و مهمتر از تلاش فکری و اجتهاد است، چرا که در آن مبارزه بدنی، جنگ، مرگ و شهادت مطرح است. در نتیجه، مبارزه قهرآمیز و خشونت بار با وضع موجود بخش مهمی از بنیادگرایی اسلامی و پیکارجویانه است. از آنجا که در جهاد امکان شهادت هست، مسلمانان باید آماده فداکردن خود باشند، چرا که پیروزی را تنها با هنرمرگ (فن الموت) میتوان به دست آورد.
۲-۱۲-۵-۵- امت جهانی:
هدف نهایی مسلمانان خوب باید استقرارحاکمیت الله بر تمامی بشریت باشد. بنابراین، تمامی زمین، موطن اسلامی است. برای برقراری حاکمیت خداوند و قانون (شریعت) او، باید فرمانروایان دنیایی، چه اسلامی و چه غیراسلامی را، از طریق جهاد از قدرت به زیر کشید.
توسل به جهاد نباید جنبه تدافعی داشته باشد، بلکه باید به منظور فتح موانع موجود در راه تبلیغ اسلام در جهان به پاکسازی و حفظ جهاناسلامی دست زد.
۲-۱۲-۵-۶ -عدالت اجتماعی:
اسلام، زندگی انسان را یک وحدت معنوی و مادی قلمداد می کند. به این ترتیب عدالت اجتماعی و اقتصادی به وسیله رفتار اخلاقی معین می شود. تمام اموال متعلق به جامعه و درنهایت متعلق به خدا است، انسان تنها از ثروت بهره میبرد و از طریق کار به آن میرسد. اسلام مالکیت خصوصی را به رسمیت میشناسد اما آن را مطابق رفاه عمومی جامعه محدود میسازد.
۲-۱۲-۵-۷- فرمانروایی مشروع:
بر اساس قرآن، حکومت شورایی عمل خواهد کرد و دولت به اجرای شریعت ملزم خواهدشد. قدرت اجرایی ، مقید به تعالیم اسلام و ارادهی مردم است. فرمانروا باید واجد شرایط زیر باشد: مسلمان، مرد، بالغ، عاقل، عادل، مؤمن، پرهیزگار، آگاه به فقه اسلامی، و داشتن توانایی رهبری.
۲-۱۲-۵-۸- جامعه پاک دین:
امت اسلامی باید بر اساس عقاید سلفیه و پیروی از پیام پیامبر و زندگی نمونه او، از لحاظ دینی یک جامعه پاک باشد. برای استقرار مجدد این جامعه با فضیلت، باید افراد پرهیزگاری وجود داشته باشند که از زندگی [حضرت] محمد و صحابه او الگو بگیرند.
۲-۱۲-۴-۸ - وحدت نظریه و عمل:
پیامبر، اسلام و اجرای آن را شخصاً به هم میآمیخت. بنابراین، راه اسلام نه راه تصوف، بلکه راه اقدام و عمل است. ایدئولوژی باید به یک برنامه منسجم عملی (منهاج) تبدیل شود. این تعهد به فعالگرایی دائمی، تطبیق شریعت با اوضاع و احوال جدید را از طریق اجتهاد علیه نهاد مذهبی و قدرت دولت ممکن میسازد.
۲-۱۳- پیشگامان و چهره های شاخص بنیادگرایی اسلامی:
عقیدهی بنیادگرایانه در مذهب اهل سنت، به وسیله گروهی متفکران فعال طرح شدکه آثار مهمی در تئوری و عمل سیاسی، که اساس و بنیاد تجدید حیات طلبی اسلامی قرن بیست به حساب می آید، از خود به جای گذاشتند. پیشگامان تفکراسلامی معاصر، بسیاری از مقامات بزرگ و کوچک هستند که ما در این جا تعدادی از آنهارا به منظور بررسی برگزیده ایم.
۲-۱۳-۱- احمدبن حنبل (۱۶۴-۲۴۱ه):
وی به عنوان نخستین قهرمان راست دینی (اسلام ارتدوکسی) مهمترین پیشرو و منادی بنیادگرایی سنی کنونی است.
ترکیب تعابیر و تفاسیرفقهی ابن حنبل و تمایل او به تحمل تعقیب و آزارحکومت و نیز شخصیت پیکارجویش، او را به سمبول و نمونه بنیادگرای فعال و نظریه پردازی که تا به امروز مکرراً نمونههای آن دیده شده اند، تبدیل کرد. در حالی که مکتب فقه حنبلی به دلیل سختگیریهایش کمترین تعداد طرفدار را در میان مسلمانان امروز دارد، اما همین خصیصه (سخت گیری) مکتب حنبلی را ضرورتاً به صورت تکیه گاه اساسی بنیادگرایان سنی درآورده است (دکمجیان،۱۳۹۰: ۷۷ و ۷۸ و ۸۵ و ۸۶ و ۸۷ و ۸۸ و ۸۹ و ۹۰ و ۹۱).
در قرن اول تاسوم هجری، اهل سنت از نظر فقهی به دو گروه اهل رأی و اهل حدیث تقسیم میشدند. اهل حدیث آن دسته از علمای دینی بودند که در استنباط احکام اسلامی به عقل اهمیتی نمیدادند و به ادعای خود، فقط به کتاب و سنت نبوی بسنده میکردند اما اهل رأی علاوه بر دو منبع مذکور عقل را نیز به عنوان دلیل برای اثبات احکام تلقی میکردند. احمدبن حنبل از جمله فقهای اهل حدیث است که با استدلال عقلی به شدت مخالف است. مهمترین ویژگیهای احمدبن حنبل عبارت بودند از :تمسک شدید به شیوه سلفیه و مخالفت شدید با رأی و استدلال عقلی. در آن زمان مسلمانان از نظر کلامی به دو گروه اشعری که استفاده از شیوه های عقلی در مباحث کلامی را حرام میدانستند و معتزلی که در مباحث کلامی از شیوه های عقلی، منطقی و فلسفی استفاده میکردند تقسیم میشدند. احمدبن حنبل بر این اساس اشعری مذهب بود اما وی قدم شدیدتری برداشت و نفس بحث از علم کلام را حرام دانست با این استدلال که در این علم در مورد ذات و صفات و…خداوند بحث می شود و این گونه مسایل از حیطه درک آدمی خارج بوده و سبب گمراهی می شود. این دیدگاه ها که بعدها در عالم اسلامی استمرار یافتند مدعی بودند بر مسلمانان فرض است که به ظاهر قرآن و سنت نبوی در همان حد فهم عامه مردم متعبد باشند و هر گونه سؤالی را بدعت میدانستند. اخباریون که در قرنهای دهم تا چهاردهم در عالم تشیع پیدا شدند دنباله رو افکار اشاعره بودند.
۲-۱۳-۲- احمدبن تیمیه (۶۳-۱۳۲۸م)
ابوالعباس احمدبن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه در میان پیروان احمدبن حنبل مهمترین احیاء کننده روش او میباشد. تمامی محققانی که در بارهی وهابیت مطالعه کردند متفق هستند که در جایگاه ریشهیابی افکار وهابیت، هیچ کس را نمی توان یافت که به اندازه ابن تیمیه اهمیت داشته باشد و محمدبن عبدالوهاب جز برخی تندرویها چیزی بر عقاید ابن تیمیه نیفزوده است. به این ترتیب میتوان وهابیت را مذهب حنابله مطابق تفسیر ابن تیمیه دانست. ابن تیمیه مردی سرسخت در عقایدخود، تندخونسبت به مخالفان فکری، متعصب خصوصاً نسبت به شیعیان، ماجراجو، جنجالی و خودباور بود به طوری که جز آراء و نظریات خودش، هیچ نظر دیگری را قبول نداشت.
علاوه بر ویژگی های روانی و شخصیتی مذکور، دیدگاه های کلامی و فقهی ابن تیمیه یک زیربنای اساسی دارد. ابن تیمیه عقل را سبب ضلالت و گمراهی میداند و فقط به ظواهر الفاظ قرآن و حدیث نبوی و فتاوای صحابه اکتفا می کند، به همین دلیل، عقاید و فتاوای او در عالم اسلامی بیسابقه یا نادر بوده است (نجفی فیروزجایی،۱۳۸۲:۲۳۳ و ۲۳۴ و ۲۳۵). او هیچ قدرتی را به جز قرآن، سنت و رویههای جامعه اسلامی نخستین به رسمیت نمیشناخت، و بشدت با بدعت، ستایش مقدسمآبانه، و زیارت زائران از مکانهای مذهبی، مخالفت میورزید. علاوه بر این، ابن تیمیه خواستار اعلام جهاد علیه مغولان، اسماعیلیان، علویان و دروزها و نیز اعمال محدودیت و قید و بند نسبت به غیر مسلمانان بود. وی به تفسیر تحت اللفظی و دقیق اشارات قرآنی به پرهیزگاری، اعتقاد داشت و خود را مجتهد در مذهب میدانست و به این خاطر از قید و بند تقلید و حتی رعایت اجماع در نظرات فقهیاش آزاد بود. وی بر خلاف بعضی گروه های اسلامگرای امروزی، تکفیر را تنها به عنوان آخرین حربه، میپذیرفت (دکمجیان،۱۳۹۰: ۷۹ و ۸۱) .ابن تیمیه، در صحنههای سیاسی- نظامی همان قدر فعال بود که در ردّیه نویسیهای گسترده بر ضدمخالفان. او که عالمی حنبلی مذهب بود، توأمان فعالیتهای علمی- فقهی را باستیزهگریهای سیاسی، قلمی و نظامی در خود جمع کرده بود. ابن تیمیه را پایه گذار نهضت سلفی هم نامیده اند، به این دلیل که وی در آموزه های خود برای ترمیم آنچه انحطاط مسلمین میدانست، بازگشت به صدراسلام و زدودن اضافات شعائری، کلامی، فلسفی و…را در طول تاریخ از واجبات تلقی میکرد؛ پس نهضت سلفی، نهضتی است که برگشت به اصل و رفتارپیشینیان را سرمشق قرارمیدهند. وی را به دلیل آموزههای سلفی از آباء فرقه وهابی که در حال حاضر در عربستان سعودی قدرت را در دست دارد میدانند. مسایل اصلیای که ابن تیمیه خود را ناگزیر به پرداختن به آنها میدانست عبارت بودند از: اصلاح دین و پردازش نظریهای مذهبی- سیاسی، با توجه به حذف نهاد خلافت بر اساس هجوم مغولان. بدین ترتیب وی حل مشکلات جامعه اسلامی را در بازگشت به گذشته و وضعیت سلف میدانست (قادری، ۱۳۸۸: ۱۰۴ و ۱۰۵ و ۱۰۸). ابن تیمیه، نخستین کسی است که پس از خاموشی دعوت سلفی گری به احیای آن پرداخت. البته از واژه سلف صالح بهره نمیگیرد، ولی در اکثر موارد، رأی خود را به سلف و اهل سنت و جماعت نسبت میدهد و واژه سلف در کتاب او به نام منهاج السنه بیش از دیگر واژه ها به چشم میخورد. وی تاسال ۶۹۹ رأی خاصی نداشت، ولی از آغاز قرن هشتم با نگارش رساله العقیدهالواسطیه شکاف عظیمی میان اهل حدیث پدید آورد، زیرا وی خدا را با صفاتی معرفی کردکه جمهور مسلمانان بر خلاف آن هستند، و این عقاید مخالف را میتوان چنین برشمرد: خدا را جسمانی دانست؛ برای خدا جهت و علو در نظر گرفت؛ برای خدا حرکت و صعود و نزول فرض کرد و فنا وپایان پذیری آتش دوزخ را مطرح کرد. انتشار این عقاید، در میان مسلمانان شام و مصر، خشم دانشمندان غیوراسلامی را بر ضدا و برانگیخت، تا این که چند بار در محکمه شرع، محکوم و زندانی شد و سرانجام، در همان زندان، درگذشت (سبحانی،۱۳۹۲: ۱۰۴ و ۱۸ و ۱۹).
۲-۱۳-۳- محمدبن عبدالوهاب:
مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزندعبدالوهاب نجدی است که این نسبت از نام پدر او عبدالوهاب گرفته شده است. وی در سال ۱۱۱۵ هجری قمری در شهر عیینه از شهرهای نجد تولد یافت. پدرش در آن شهر قاضی بود. شیخ از کودکی به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید پرداخت و فقه حنبلی را نزد پدرخود آموخت. وی از آغازجوانی بسیاری از اعمال مذهبی مردم نجد را زشت میشمرد. در سفری که به زیارت خانه خدا رفت بعد از انجام مناسک به مدینه رهسپار شد، در آنجا توسل مردم را به پیامبر در نزد قبرآن حضرت انکار کرد. سپس به نجد مراجعت نمود و از آنجا به بصره رفت به این قصد که از بصره به شام رود، مدتی در بصره ماند و با بسیاری از اعمال مردم بصره وی را از شهر خود بیرون راندند (نجفی فیروزجایی،۱۳۸۲: ۲۳۶). وی پیرو مذهب حنبلی بود. عقاید ابن تیمیه و شاگردانش ابن قیم جوزیه و ابن الهادی را سرمشق خود قرار داد، و در این راه از آنها نیزگام را فراترنهاد، تا جایی که عموم مسلمین را کافر و مشرک دانست و کلیه بلاد اسلامی و حتی مکه و مدینه را که هنوز به دست وهابیها نیفتاده بود دارالحرب و دارالکفرنامید، و جنگ با مسلمانان و اشغال آن اماکن مقدسه و تخریب تمامی شعائراسلامی را بر پیروان خود واجب شمرد. پنداشت زیارت قبر پیغمبر (ص) و توسل به او و سایر انبیاء و صالحان و زیارت قبور آنها شرک است، و ین که مخاطب ساختن پیغمبر و سایر انبیاء و اولیاء و صالحان به هنگام توسل به آن وجود مقدس شرک است، و چنان مطلب را بر عوام الناس مشتبه ساخت که سخنان او را باور کردند، و او هم کتابها برای آنها تألیف کرد، و با خواندن آنها معتقد شدند که بیشتر اهل توحید و مسلمانان خداپرست کافرمیباشند (قزوینی ،۱۳۶۸:۲۱ و ۲۲).
۲-۱۳-۴- سیدجمال الدین اسدآبادی:
سیدجمال الدین اسدآبادی (۱۸۳۸-۱۸۹۷م) یکی از پیش قراولان بیداری اسلامی در جهان تسنن شناخته می شود. وی با سفر به کشورهای مختلف اسلامی و اروپایی، هم به شرایط آگاه شد و تفاوتها را شناخت و هم با اندیشهها و نقاط ضعف و قوت ملتهای گوناگون آشنا شد.
این مهاجرتهای گسترده و پی در پی از روح بیقرار سید جمال برمیخاست و برای یافتن درمان درد ملل شرق میکوشید و اینها بیانگر روحیهی اسلامی وی بود. سیدجمال به فراست دریافته بود که مهم ترین مشکل جهان اسلام خطر استعمار، به ویژه انگلستان، است و مهمترین راه دفع این خطردعوت مسلمانان به اتحاد و وحدت کلمه است. از این رو، تمام نیرو و نبوغ خود را صرف بیداری و آگاهی مسلمانان کرد و فارغ از تعلقات معمول و بدون انتساب خویش به سرزمین و ملتی خاص بود. به کشورهای مختلف سفر کرد و از انواع روشها و تلاشها، برای رسیدن به مقصود، استفاده کرد. از مجموع سخنان سیدجمال، دلایلی از جمله: استبداد حکام، جهالت و بی خبری تودهی مسلمان و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن، نفوذ عقاید خرافی در اندیشهی مسلمانان و دورافتادن آنها از اسلام نخستین، جدایی و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی و غیرمذهبی مانند قومیت گرایی، نفوذ استعمارغربی، فرقه سازی و فرقه گرایی، جدایی دین از سیاست و تبدیل خلافت به سلطنت و ترک فضایل اخلاقی و رسوخ اوصاف رذیله به عنوان علل انحطاط مسلمین به دست می آید (یوسفی ،۱۳۹۰:۹۲ و ۹۳ و ۹۴ و ۹۵) .سید چاره دردهایی که تشخیص داده بود در این امور میدانست: مبارزه با خود کامگی مستبدان، بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات و پیرایهها و سازوبرگهایی که به اسلام در طول تاریخ بسته شده است. (بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین از نظر سید به معنی بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیرهی سلف صالح است. سید در بازگشت به اسلام تنها بازگشت به قرآن را مطرح نکرده است، زیرا او به خوبی میدانست که خود قرآن رجوع به سنت را لازم شمرده است). ایمان و اعتقاد به مکتب، مبارزه با استعمارخارجی اعم از استعمار سیاسی که در مسایل داخلی کشورهای اسلامی دخالت میکرد، و استعماراقتصادی که منجر به کسب امتیازات ظالمانه و غارت کردن منابع مالی و اقتصادی جهان اسلام میشد، و استعمارفرهنگی که به نوعی فرهنگ زدایی از نظرفرهنگ اسلامی میپرداخت و آنها را به آنچه خود داشته و دارند بیاعتقاد میکرد و برعکس، فرهنگ غربی را یگانه فرهنگ انسانی و سعادتبخش معرفی میکرد تا آنجا که برخی روشنفکران مسلمان را معتقد ساخت که اگر شرقی میخواهدمتمدن شود باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود، خطش خط فرنگی، آدابش، مراسمش، تشریفاتش، ادبیاتش، عقایدش، فلسفهاش، هنرش، اخلاقش همه فرنگی شود. اتحاد اسلام دمیدن روح پرخاشگری و مبارزه و جهاد به کالبد نیمه جان جامعه اسلامی. (مطهری ،۱۳۹۲:۲۴ و ۲۵ و ۲۷ و ۲۸ و ۳۰و ۳۱ و ۳۲).
۲-۱۳-۵ - حسن البناء(۴۹-۱۹۰۶م):
به نظر وی جوامع کنونی اسلامی از اسلام فاصله گرفتهاند و همین امر موجب عقب ماندگی آنها شده است.
وی بر بازگشت به اصول و موازین اسلامی و بازسازی زندگی جدید بر پایه اصول اسلامی تأکید داشت (عباس زاده فتح آبادی ،۱۳۸۸:۱۱۹). وی در جلسات خطابه خود میکوشیدکه جنبه های ضد استعماری دین را بیش ازپیش تشریح کند و خفتگان و خود باختگان را به خود آورد. او با نظریه علمانیان که دین را از سیاست جدا میدانستند مخالفت میکرد. وی از آغاز فعالیتهای خود سه مرحله را برای تحقق هدفهای خویش در نظرمیگرفت: الف) مرحله تبلیغ، تفهیم، تفاهم ب) مرحله جذب، انتخاب و سازماندهی حامیان ج) مرحله عمل (موسوی ،۱۳۹۱:۵۳).
دانلود فایل ها در مورد شناخت علل و عوامل مؤثر بر شکل گیری طالبان پاکستان؛- ...