بسیاری از سازمانها این جمله را به کار میبرند که «کارکنان مهمترین دارائی آنها میباشند» لیکن عده قلیلی از مدیران عالی اینگونه سازمانها، حقیقتاً به این جمله معتقدند. هال روز نبلوث در کتابش با عنوان «مشتری در رتبه دوم قرار دارد» بیان میکند سازمانها ابتدائاً باید بر کارکنان شان تأکید و تمرکز داشته باشند.
وی بیان میکند «تنها وقتی که افراد احساس کنند که در چشم فرد دیگری اول هستند، میتوانند صادقانه این احساس را با دیگران تسهیم کنند». (سیدجوادین و کیماسی،۱۳۸۴)
در بسیاری از اوقات، کارکنان بخشی از خدمات هستند. بدلیل ویژگی تفکیک ناپذیری خدمات، ما تمایل داریم که ارائه کننده خدمت را از خدمت ارائه شده جدا ندانیم.
یک کارمند واحد، ممکن است چندین نقش را ایفا کند. مثلاً بعنوان بخشی از سیستم توزیع، مشاور و راهنما و بازاریاب عمل کند در واقع کارکنانی که در تماس با مشتریان هستند توأماً باید هم به اهداف عملیاتی و هم بازاریابی توجه داشته باشند.
از یک طرف کارکنان باید خدمت را تولید و ارائه کنند و در حقیقت تولید کننده باشند و از طرف دیگر آنها مسئولیت بازاریابی را نیز برعهده دارند. همچنین کارکنان ممکن است از نگاه مشتریان به عنوان شواهد فیزیکی (که خود یکی از عناصر آمیخته بازاریابی خدمات است) به شمار روند. به طور خلاصه میتوان گفت، کارکنان نقش سهگانهای در ارائه خدمت ایفا میکنند. (نمودار شماره (۲-۵))
آنها بعنوان متخصصان عملیاتی، بازاریاب و بخشی از خدمت ایفای نقش میکنند. این چندگانگی یا کثرت نقش ممکن است به تضاد نقش بین کارکنان منجر شود. درنتیجه سازمانهایی که خدمت گستردهای دارند تمایل به مدیریت محکمتر و سختگیرانهتری نسبت به سازمانهایی که اینگونه مسئولیت آنها برای بهبود کیفیت و بهرهوری را مشکل میسازد.( , ۱۹۹۹ Lovelock & Lauren)
متخصص عملیاتی
کارکنان
بخشی از خدمت
بازاریاب
نمودار شماره (۲-۵) نقشهای سه گانه کارکنان خدماتی
بنابراین سرمایهگذاری در نیروی انسانی جهت افزایش کیفیت خدمات برابر سرمایهگذاری مستقیم در بهبود محصولات کارخانهای میباشد.
از آنجا که کارکنان بیانگر سازمان هستند و مستقیماً میتوانند رضایتمندی مشتری را تحت تأثیر قرار دهند آنها نقشهای بازاریابی را ایفا مینمایند. همچنین آنها به فیزیک محصول جسم میبخشند و از دیدگاه تبلیغاتی، بیلبوردهای متحرک سازمان به شمار میروند.
از کارکنان سطوح عملیاتی (جلو باجه ) بعنوان مرز گستران یاد میشود چرا که آنها در مرز سازمان فعالیت میکنند. مرزگستران، عامل اتصال مشتری خارجی و محیط با عملیاتهای داخلی سازمان هستند.
کارکنان جلو باجه (سطوح عملیاتی) نقش مهمی در درک، پالایش و تفسیر اطلاعات و منابع از سازمان و نهادهای بیرونیاش دارد. بنابراین در اولین گام باید کارکنان مناسب را برای ارائه خدمت انتخاب نمود.
( ۱۹۹۶ ، Zeithaml & Mary )
بعلاوه فقدان یا استفاده کم از عوامل محسوس در ارائه خدمات، ارزش و اهمیت کارکنان درگیر در ارائه خدمات را افزایش میدهد. در واقع کارکنان جلو باجه به واسطه تعاملات شان با مشتریان، سهم عمدهای در تعیین سطح کیفیت خدمات ارائه شده، ایفا میکنند.
بنابراین بخشی از تلاشها در جهت بهبود کیفیت خدمات باید بر کارکنان جلو باجه تأکید داشته باشد. براساس مفهوم بازاریابی داخلی، کارکنان جلو باجه بازار هدف استراتژی بازاریابی داخلی میباشند تا از این طریق کیفیت ارائه خدمت به مشتریان بهبود یابد. ( ۱۹۹۶،Boshoff & Tait )
بخش سوم : مشتری مداری و رضایت
۲-۳-۱- مفاهیم و تعاریف مشتری مداری
مطالعه سیر تحول تئوریها و مکاتب مدیریت نشان میدهد، گرایش به سمت مشتری و افزایش کیفیت، تنوع و سرعت در ارائه پس از دهه ۱۹۹۰ در دستور کار سازمانها قرار گرفته است. تمرکز بر مشتری از مفاهیمی است که در دهه ۹۰ به عنوان یک عامل اساسی برای دستیابی به مزیت رقابتی پایدار مطرح شده است. (دیواندری،۱۳۸۰)
سازمانهای موفق در دنیا درباره کسب رقابت تنها به لفاظی و تبلیغات نمیپردازند، بلکه با تأکید بر عملگرایی برای دستیابی به رضایت کامل مشتریان به سعی و تلاش میپردازند. (خداداد حسینی و قلیچلی،۱۳۸۰)
ظرف دهه گذشته، بروز دگرگونی بارز در تفکر مدیریتی، ناشی از درک این نکته بود که مؤسسات اغلب از توجه به مشتریان و بازارهایی که به ارائه محصولات و خدمات خود در آنها میپردازند غافلند.
چنین توجهی مستلزم آن است که سازمان، تلاشهای خود را در جهت برآورده ساختن نیازها و خواستههای مشتری هماهنگ کند. امروزه این تغییر در دیدگاه مدیریت در مورد مشتری، تحت تأثیر مواردی چون شرایط رقابتی تجارت جهانی دستاوردهای تکنولوژیک که موجب کوتاهتر شدن و تسریع چرخه تولید شده است و نیز این نکته که بسیاری از سازمانها در ارائه عملکرد برتر با مشکلاتی رودر رو هستند، حرکتی به جلو یافت.
علاوه بر آن، گروه مصرفکنندگان نسبت به گذشته مشکلتر، آگاهتر و در مجموع متوقعتر هستند. به عقیده پیتر دراکر رضایت مشتری، تعریف و توصیف موجهی است که در مورد هدف یک مؤسسه تجاری میتوان ارائه نمود.
در بیان مفاهیم «مشتری مداری» و «بازارگرایی» تفاوتهای اندکی وجود دارد.
گفته میشود که مشتریمداری، به طور کلی در ارتباط با اجرای امور است و از آنجا که فرهنگ یک سازمان به معنای نحوه اجرای امور توسط آن سازمان میباشد، مشتریمداری باید بر کلیه فعالیتهای یک سازمان سایه بیفکند.
در محیطهای تجاری که رقابت در آنها شدید است مشتریان قدرت انتخاب دارند و راه های مختلفی در جلوی آنهاست که با بهره گرفتن از آنها میتوانند به ارضای خواستهها و نیازهای خود بپردازند. در این شرایط، سازمانها نسبت به نیازهای رو به تغییر مشتریان حساسیت بیشتری از خود نشان میدهند و سعی میکنند به گونهای بهتر از رقبا این خواستهها را برآورده سازند.
پس موسسهای که مشتریمدار نباشد احتمال دارد به واسطه وجود رقابت شدید، مشتریان خود را از دست بدهد و این نکته موجب میشود که عامل مشتریمداری یکی از عوامل مهم تعیینکننده عملکرد سازمانها در بازارهایی باشد که رقابت آنها شدید است. (دیواندری،۱۳۸۰)
موفق شدن در ارائه خدمات به مشتری، مستلزم داشتن تعهد کامل به مشتری است. کارکنان باید فلسفه خدمت به مشتری را به طور دائم تقویت کرده و برای بهبود مستمر آن کوشش کنند. بدین طریق است که سازمان میتواند مشتریان خود را حفظ کند.
چنانچه مدیران، ارزشهای مشتریگرایی را به زور به کارکنان تحمیل کنند و کارکنان نیز اهمیت این ارزشها را در بهبود کیفیت زندگی کاریشان درک نکنند، میتوان اذعان داشت که دیگر ارزشهای مشتریگرایی معنا و مفهومی نخواهد داشت.
موفقیت یک سازمان به برقراری روابط بلندمدت با مشتریان بستگی دارد. برای این منظور، سازمان باید مشتریان خود را از مزایای منحصر به فرد محصولات خویش آگاه کند و پاسخگوی نیازهای مشتریان مختلف خود باشد و فقط به نیازهای گروه خاصی از مشتریان توجه نکند.
ایجاد روابط مناسب کارکنان با مشتریان موجب وفاداری آنها به سازمان خواهد شد. چنانچه یک مشتری کاملاً وفادار شود، نسبت به سازمان تعهد پیدا خواهد کرد. از طرف دیگر یک مشتری راضی و وفادار یک مبلغ بدون هزینه نیز خواهد بود.
از دیدگاه کل، کارگان و پالمر استراتژیهای برقراری روابط با مشتریان عبارتند از: (خداداد حسینی و قلیچلی،۱۳۸۰)
-
- مشتریان و سازمان نسبت به تمایلات متقابل برای انجام معاملات آگاهی لازم را کسب کنند.
-
- هنگام اولین برخورد مشتری و سازمان، سازمان باید اطلاعاتی درباره مشتری جمعآوری، ثبت و ضبط کند. چرا که این اطلاعات در ارزیابی نیازهای آینده مشتریان مفید خواهد بود.
-
- برقراری رابطه با مشتریان مستلزم ارائه خدمات مستمر است.
-
- ارائه مشوقهای مالی و غیرمالی به مشتریان به عنوان پاداش برای حفظ روابطشان با سازمان.
۲-۳-۲- چارچوبی برای ارزیابی میزان مشتریمداری
اگرچه برای مشتریمداری تعاریف گوناگونی عنوان شده است اما اصل بنیادین همه آنها، قراردادن مشتری در کانون توجه استراتژیکی سازمان است.
به منظور ارزیابی میزان مشتریمدار بودن یک سازمان میتوان از چارچوبی که توسط سانی نانکو ارائه شده است، استفاده نمود. این چهارچوب همچنان که در شکل (۲-۳) پیداست دارای چهار بعد اصلی: تعریف، حساسیت، سنجش و اجرا میباشد.
این چهار عامل، مبنای لازم را برای تجزیه وتحلیل میزان مشتریمداری موجود در بافتهای مختلف سازمان فراهم میکند. در حقیقت عملکرد مشتریمدار یک سازمان، به نوع تعریفی که در رابطه با درک سازمان از مشتریانش ماهیت حساسیتی که در ایجاد خدمات نشان میدهد؛ نوع تکنیک سنجش که مورد استفاده قرار میدهد و مکانیزمهای اجرایی که اعمال میکند بستگی دارد. (دیواندری،۱۳۸۰)
مشتریمداری