- عبدالجّبار جرّاحی ، که به انصاری از روی جامع ترمذی حدیث تدریس می کرد .
- طاقی سجستانی ، شیخ حساس باذکاوتی که عبدالله را در جوانی تعلیم می داد و به او می گفت : « ای عبدالله ، سبحان الله که چه نوری در قلب تو نهاده است . » عبدالله تا نوزده سالگی به تحصیل قرآن و حدیث ادامه داد و همچنان خود را با مدارج مختلف مسلک صوفیانه آشنا و آشنا تر ساخت»(روان فرهادی،۱۳۸۵ :۷).
در مقدّمه ی کتاب طبقات الصّوفیّه انصاری آمده است: «عبدالله در چهارده سالگی بدان پایه رسید که بر منبر آمد و مجلس گفت. قدرت حافظه او بدان حد بود که بیش از هفتاد هزار و به روایتی صد هزار بیت تازی از شعرای متقدم و متاخر عرب از برداشت . باری وی در کودکی و نوجوانی موفّق شد از محضر استادان بزرگی که در هرات می زیستند بهره مند شود نام بعضی از آنان چون قاضی با منصورازدی هروی، ابوالفضل جارودی، خواجه امام یحیی عمّار، عبدالله طاقی و بشری سجزی هروی در طبقات و مقامات و نفحات از گفته پیر هرات آمده است و عده دیگر را مورخان و معاصران او نام برده اند» ( خرمشاهی،۱۳۸۶ : ۱۱).
۳-۲-۵ ) دوره جوانی ( به سوی کمال )
«خواجه عبدالله از جوانی در شمار یکی از بزرگترین محدّثان و مفسّران روزگار خویش در آمد تا جایی که ابوطاهر حافظ درباره اش گفته بود عبدالله تا وقتی زنده است ممکن نیست که کسی بتواند بر رسول ( ص ) دروغی ببندد و نیز به همین سبب ، عبدالهادی که از ائمه همدان بود او را یکی از عبادله ( عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر ) می شمرد» ( همان : ۱۲ ).
«در بیست سالگی مرشد او ، طاقی ، در گذشت و عبدالله به منظور تحصیل بیشتر حدیث و دیدار با مشایخ سرشناس صوفی ، از قبیل ابومنصور منصور احمد المفسّر ابوسعید صیرفی و ابوالحسن احمد سلیطی راهی نیشابور شد . او از برخورد با آنان که متاثر از فلسفه اشعری بودند احتراز می کرد . طی سال بعد در جلسات علمای حدیث در هرات کاملافعال بود و در بیست و دو سالگی مدیر خانقاه شیخ عمو در هرات شد . در اثنای اقامتش در نیشابور در خانقاه ابن باکو با صوفی بنام ابوسعید ابوالخیر ملاقات کرد ، ابوسعید با او درباره شیخ صوفی ، خرقانی سخن گفت . انصاری سپس با کاروانی که او را باز به عراق می برد ، به ری رفت . مع ذلک ، بار دیگر نبود امنیت کاروان را به بازگشت به خراسان مجبور ساخت . وی به هنگام اقامت در دامغان با صوفی معروف دیگری به نام محمّد قصّاب آملی دیدار کرد و در مراجعت به وطن خرقانی، آن شخصیت شگفت انگیز را، دید و این دیداری بود که زندگی وی را دگرگون کرد . خرقانی شیخ سالخورده و صوفی بی سوادی بود که اسرار دل انصاری را می خواند و حتّی پرسشهای ناگفته و عرضه نشده او را پاسخ می داد. تا جایی که انصاری می گفت « اگر خرقانی را نمی دیدم ، هرگز حقیقت را نشناخته بودم ».
انصاری پس از بازگشت به هرات و اقامت در خانقاه شیخ عمو مجالست با صوفیان نو بازان ، تصمیم گرفت دیگر در اجتماعات صوفیّه که به سماع مشغول می شوند شرکت نکند . او ترجیح می داد خود را وقف تصوّف همراه با اعتدال و هشیاری ( صحو ) ، و نه دیوانگی و هیجان زدگی، کند .
بعد از وفات استاد حدیث خود ابویعقوب ، عهده دار تدریس شد . و به دربار سلطان مسعود در هرات احضار شد . در همان سال ها بود که پدرش در بلخ وفات یافت و در ۴۳۰/۱۰۳۹، انصاری از سوی اشاعره به تعلیم عقیده انسان انگاری خدا ( تشبیه ) متّهم شده بود باز به درباره فرا خوانده شد . سلطان از درستی تعلیمات انصاری اطمینان حاصل کرد. و شیخ مورد احترام واقع شد . و حدود سال ۴۳۱/۱۰۴۰، در سن ۳۸ سالگی کتاب اربعین فی دلائل التوحید را نوشت» ( روان فرهادی ، ۱۳۸۵ :۷-۹).
۳-۲-۶) سال های رنج و مشقت
خواجه عبدالله در سال ۴۳۲/۱۰۴۴ ، به اشاره جمعی از علمای دین ممنوع التدریس گردید و حدود ۲ سال در شهر شکیوان ، نزدیک پوشنج ، به حال تبعید به سر برد . وی در سال ۴۳۵/۱۰۴۴ در ۳۸ سالگی به هرات بازگشت و تدریس تفسیر قرآن را از سر گرفت ؛ و با شکوائیه جمعی دیگر از علما ، دوباره از هرات تبعید شد و به مدّت ۵ ماه در پوشبخ زندانی کشید . و پس از آن باز به هرات رفت ؛ و تفسیر قرآن را از سر گرفت. در این مدّت ، اوقات زیادی را در آموزش تفسیر سوره دوم قرآن ، آیات ۱۶۰ تا ۱۶۵ ، راجع به کسانی « در عشق خود به خدا شیفته ترینند » ، صرف کرد . و پس از گذشت شیخ عمو ، انصاری در نهایت فقر در خانه خود زندگی می کرد . از آنجا که وی به هنگام تدریس جامه ای آراسته به تن می کرد در ستانش از تنگد ستی وی بی خبر بودند»(روان فرهادی۹:۱۳۸۵) .
در مقدّمه ی طبقات الصّوفیّه آمده است : « کار او هر روز در هرات بالامی گرفت : به املای حدیث می پرداخت ، در خانقاه شیخ عمو تذکیر می کرد و در جایگاه استاد خویش امام یحیی عمار مجلس می گفت، مریدان و حاضران را موعظه و ارشاد می کرد، مخالفان و مبتدعان را بی باکانه مورد حمله قرار می داد. و با سخت گیری هایش عرصه را بر آنان تنگ می کرد. کم کم مخالفت نهانی و بد گویی از شیخ الاسلام جای خویش را به توطئه و اتهامات ناروا و اراده کشتن او داد. نتیجه این توطئه ها و قصدها گاهی به تبعید و زمانی به نفی بلد و وقتی به منع اواز مجلس گفتن می انجامید» ( خرمشاهی ، ۱۳۸۶ : ۱۵ ).
۳-۲-۷ ) سال های موفقّیت و پیشرفت
«تا سال ۴۴۵/۱۰۵۳، در سن ۴۷ ، شهرت انصاری سرتاسر امپراطوریهای سلجوقی و عباسی را فرا گرفت . ابوالحسن با خزری و ابوالقاسم البارع زوزنی به ملاقات او شتافتند . دوستان انصاری از فقر او در خانه آگاه شدند و هدایایی به وی پیشکش کردند. در سال ۴۴۷/۱۰۵۵، یکی از قاضیان حنبلی، ابوالعلاسعیدبن سیّار محلّی در جامع هرات به انصاری پیشنهاد کرد تا در آنجا تفسیر قرآن بیاموزد و وعظ کند. انصاری در ۵ سالگی، در سال های ۴۴۸-۴۴۹ / ۱۰۵۶-۱۰۵۷، رساله ی صد میدان را ، که کتاب درسی یاد یار در تصوّفبه فارسی دری بوده، بر یکی از شاگردان دانش املاء کرد. در خلال این سال ها بعضی از معاندانش عریضه ناموفّقی به پادشاه سلجوقی نوشتند که تدریس او ممنوع شود . ولی با حمایت یاران و شاگردانش وضعیت اقتصادی او بهتر شد. او می گفت: « خداوند هیچگاه برای نیم روزی، مرا در پی مال دنیا ندیده است… دوستان خود چیزهای بسیاری به من می دهند که در روزگاران پیش تر به آن ها رغبت داشتم، اما، اگر همه ملک سلیمان بود، اکنون دیگر برای من بی معناست» ( روان فرهادی ، ۱۳۸۵: ۱۰ ).
۳-۲-۸ ) نزاع با بدعت گزاران :
در سال ۴۵۶/ ۱۰۶۴ که انصاری حدود ۵۸ سال داشت که دشمنان کوشیدند تا مجلس بحث و جدلی با او در حضور آلپ ارسلان و وزیر او نظام الملک بر پای دارند ، اما انصاری از بحث درباره هر چیزی که مبتنی بر قرآن و سنّت نبود امتناع داشت . و دو سال بعد ، دشمنان موفق شدند دستور طرد او را از وزیر بگیرند . انصاری کوتاه زمانی به بلخ تبعید شد و سپس اجازه یافت به هرات باز گردد . وزیر سرانجام در سیاسی خود تجدید نظر کرد و سیاستی در حمایت از محدثان اتخّاذ نمود. ( انصاری ، پس از آنکه حریفی به نام د بوسی در حضور وزیر پرسشهای بی ادبانه ای از او درباره فلسفه اشعری کرد و وی احساس اهانت نمود و مجلس را ترک گفت، از پذیرفتن خلعت و زیر تن زد). تا پیش از سال ۴۶۰/۱۰۶۸ ، انصاری به وعظ و تذکیر در جامع هرات و تدریس تفسیر قرآن و نیز به ارشاد سالکان مبتدی در خانقاه ادامه داد. در سال بعد ، معاندان او کوشش موفّقی کردند که وی را در حضور سلطان به تشبیه [ خدا به انسان ] متهم کنند و بعدا در همان سال خلعتی از بغداد از جانب خلیفه القائم ( به پیشنهاد نظام الملک ) برای انصاری فرستاده شد ( روان فرهادی ، ۱۳۸۵ : ۱۱ ).
۳-۲-۹ ) واپسین سال های زندگی خواجه
«انصاری در شصت و شش سالگی سخت بیمار شد و بینایی او پیوسته کاستی می گرفت . ولی او همچنان به تدریس احادیث ، تفسیر قرآن و تصوّف اشتغال داشت تا سال هفتاد و چهار سالگی که کاملا نابینا شد . وی پس از نابینا شدن نیز به تقریر تفسیر قرآن و تعالیم صوفیانه ادامه داد . بعضی از شاگردان جوانش ، از قبیل عبدالاوّل سجزی ، عبدالمالک کروخی و محمّد صیدلانی تقریرات او را به کتابت در می آوردند . در طول این دوره منشی او حسین کتبی ، عهده دار امور روزمره وی شد . در سال ۴۵۷/۱۰۸۲ ، انصاری منازل السائرین را ، که کتاب درسی معروفی به عربی در تصوّف است ، برای شاگردان جوان خویش املاء کرد و در طول همین سال ، خلیفه المقتدی به رسم احترام خلعتی برای انصاری فرستاد و لقب شیخ الاسلامی به وی ارزانی داشت . در رمضان ۴۷۸ / دسامبر ۱۰۸۵ ، انصاری عالم متکلمی را که به هرات آمده بود سخت به باد انتقاد گرفت . مریدان وی خانه این عالم را به آتش کشیدند و او را زدند . در نتیجه ، انصاری و یارانش نفی بلد شدند و دستور یافتند که به بلخ بروند . یک سال بعد انصاری پیروزمندانه به هرات بازگشت و مورد استقبال قرار گرفت و باز تدریس تفسیر قرآن را دنبال کرد و سرانجام در سن ۸۲ سالگی در گاز رگاه هرات جان سپرد و او را در مجاورت خانقاه شیخ عمو دفن کردند . از آن زمان تاکنون ، تربت انصاری زیارتگاه عهده ای برای زائران بوده است» ( روان فرهادی ، ۱۳۸۵ : ۱۱-۱۲ ).
«در دایره المعارف اسلام هم تاریخ وفات وی ۴۸۱ هجری(۸۸۱۰ م) ذکر شده است . و خود پیر هرات وقتی دیگر گفته بود : « اگر خداوند مرا در بهاران به سوی خویش خواند ، نطع بیاید آن روز از خوف باران » ( البغدادی : ۱۳۵۱ م ۸۴ ) و خداوند گمان اورا در این مورد راست کرد و روز جمعه بیست و دوم ذی الحجه سال ۴۸۱ ه : ق دو هفته پیش از نوروز رخت به سرای دیگر کشید و روز شنبه با وجود باران و آب فراوان او را در گازرگاه ، همان جاکه در بهاران به تماشای گل و لاله می رفت به خاک سپردند» ( زرین کوب : ۱۳۸۸ ، ۸۰ ).
۳-۳ ) آثار و تألیفات خواجه عبدالله
«عبدالله انصاری هروی نویسنده ای بزرگ به شمار می رود ، ولی با وجود این تقریباً ، هیچ گاه چیزی ننوشت . بیشتر آثار او که در دسترس ماست مبتنی بر یاد داشت های طلاب و نوآموزان مجلس درس اوست . یاد داشتهایی که انصاری آن ها را به ندرت بازبینی یا تنقیح می کرد ( از جمله منازل السائرین را ) . در پاره ای موارد اثری ( مانند کشف الاسرار ، تفسیر یا شرح قرآن ) به دست عالمی بسط و تفصیل یافته است ؛ در موارد دیگر کتابی ( مانند طبقات الصّوفیّه ) به صورت یاد داشتهای درسی خام و ناپرداخته ای باقی مانده است . انصاری بیشتر معلّمی بود که سخن می گفت تا مؤلّفی که می نوشت آموزشهای او در دوران طلبگی و بعدها به هنگام تدریس حدیث ، که به برکت حافظه شگرفش تقویت شده بود این قدرت را به وی می داد که همچون کتابی صحبت کند» ( روان فرهادی، ۱۳۸۵: ۲۰ ).
« همه آثار انصاری از سرنوشت یکسانی برخوردار نبوده اند . در میان علمای عرب ، و آن هایی که از عربی به عنوان تنها وسیله مطالعه تصوّف استفاده می کنند . انصاری فقط به واسطه ی منازل السائرین و با نام هروی) هراتی ) شناخته شده است. سرژ دولویه دو بورکوی تحلیل فشرده ای از تمام تفاسیر عمده عربی که سده ۷ق/۱۳م تا زمان ما به دست مولفانی چون عبدالمعطی الاسکندری، عبدالرزاق القاشانی ، شمس الدّین نستری وابن قیّم الجوزیه، تاٌلیف شده انجام داده است. تنها یک تفسیر مهم به قلم شمس الدّین تبادگانی مربوط به سده ( ۹ق/۱۵م ) به فارسی است. در میان ملل فارسی زبان، و آن هایی که فارسی می دانند، محققان طبقات و کشف الاسرار را که همه در دهه های اخیر به چاپ رسیده می خواننده. مع ذلک هزاران خواننده عادی فقط مناجات را می خوانند ، انصاری ، مانند زمان خود ، همچنان از شهرتی عام برخوردار است. طی سده های اخیر ، شهرت ، محبوبیّت همگانی او به صورت واقعیاتی مسلم و محرز در آمده است. هوا داران او ، که بسیاری از آن ها نیمه بی سوادند، و هرگز نام دیگر آثار انصاری را نشنیده اند ، می توانند مناجاتهای جذبه آمیز فارسی وی را از حفظ بخوانند . در حالیکه این آثار برای محققان عرب ، که انصاری را تنها به عنوان یک شیخ صوفی پارسا می شناسند ، ناشناخته است»( روان فرهادی، ۱۳۸۵ ، ۲۲).
ذبیح الله صفا در جلد اوّل کتاب تاریخ ادبیّات ایران چنین آورده است: « شهرت وی از بابت اشعار قلیلی نیست که از وی مانده بلکه از باب رسالات و کتب مشهوری است که پدید آورده است و از او در دست داریم . از میان این آثار یکی ترجمه و تحریر طبقات الصّوفیّه سلمی است به لهجه هروی که ماٌخذ کار جامی در تاٌلیفات نفحات الانس گردید. و دیگر تفسیری که بر قرآن نوشته بود و همانست که اساس کار ابوالفضل میبدی در تاٌلیف تفسیر معروفش بنام کشف الاسرار و عده الابرار قرار گرفت: و دیگری رسالات او که از همه آثار دیگرش مشهورتر و عبارتست از رسائلی که به نیز موزون نوشته است مانند مناجات نامه ، نصایح . زادالعارفین ، کنز الساکنین ، قلندر نامه ، محبّت نامه ، هفت حصار ، رساله ی دل و جان ، رساله ی واردات و الهی نامه» ( صفا، ۱۳۷۸: ۳۸۹ ).
«شرق شناس ریتر در شماره ۸ فیلولوجیکاه پانزده کتاب و رساله از پیر هرات را به شرح زیر آورده است : ۱ – الاربعین فی الصفات ۲ – منازل السائرین با معرّفی یازده شرح ازین کتاب ۳- طبقات الصّوفیّه ۴- مناجات ۵- نصیحت تکام الملک ۶- صر میدان ۷ – واردات ۸- کنزالسّالکین یازاد العارفین ۹- پرده حجاب ۱۰- سوال دل از جان ۱۱ – قلندر نامه ۱۲- محبّت نامه ۱۳- انیس المریدین ۱۴ – اسرار نامه ۱۵- مختصرفی آداب الصّوفیّه» (خرمشاهی، ۱۳۸۶: ۱۳۹).
با توجه به آنچه گذشت می توان آثار فارسی و عربی پیر هرات را به ترتیت الفبایی به صورت زیر نوشت :
۱-الهی نامه(مناجات نامه) ۲- اربعون فی التّوحید ۳ – اربعون فی السنّته ۴- اسرار نامه ۵- انوار التحقیق ۶- انیس المریدین ۷- پرده حجاب ۸ – تفسیر قرآن به پارسی یا کشف الاسرار و عده الابرار ۹- تفکّر الفهیمه ۱۰- حکایات مشایخ و نکات عرفانی یا آنچه که به نام رسائل خواجه عبدالله انصاری به وسیله آقای محمّد شیروانی چاپ شده است۱۱- رساله ی ذکر ۱۲- ذمّ الکلام ۱۳- سؤال دل از جان ۱۴- صد میدان ۱۵ – طبقات الصّوفیّه ۱۶- علل المقامات ۱۷ – فصل در سخنان حکمت و پندو موعظه و مناجات ۱۸ –الفاروق فیالصفات ۱۹- قلندر نامه ۲۰- کتاب القدریه ۲۱- کتاب القواعد ۲۲- کلمات ۲۳ – کنزالساکنین ۲۴- محبّت نامه ۲۵- مختصرفی آداب الصّوفیّه ۲۶- المعارف ۲۷- مقالات ۲۸- مقولات ۲۹- مناجات ۳۰- منازل السائرین ۳۱- مناقب امام احمدحنبل ۳۲- مناقب اهل آثار ۳۳- نصیحت ۳۴ - واردات ۳۵- هفت حصار ۳۶- هفت مقاله
۳-۴ ) مشرب فکری خواجه عبدالله
«دوره زندگی خواجه دوره اعتلای فرهنگ و تمدّن خود را می پیمود . بلخ و هرات و غزنه کانون فکری اندیشمندان به حساب می آمد . خراسان تحت حکومت سامانیان ، غزنویان پدر و پسر و بعد سلجوقیان بود . شیوخ صوفی از بلاد عراق عرب و ماوراءالنهر به شهرهای پررونق آن روی می آورند و از کتابخانه مهم آن استفاده می کردند . در این مکتب صوفیان چون ابونصر سرّاج نویسنده کتاب « الّمع فی التصوّف » ، ابوبکر محمّدکلاباذی صاحب کتاب «التعرّف» و ابوعبدالرّحمن سلمی مولّف کتاب «طبقات الصّوفیّه » و امام ابوالقاسم قشیری صاحب کتاب « رساله ی القشیریه » درخشنده بودند و هر یک به سهم خود گنجینه ی عرفان اسلامی را غنی تر ساخته بودند . لذا اساس مکتب تصوّف خراسان تجمیع طریقت ، شریعت و مبارزه با انحراف و بدعت بود . خواجه روشن ضمیر که پرورش یافته این مکتب و وفادار به اصول آن بود مهم ترین خدمتی که در این راستا کرد مدون ساختن منازل طریقت و مقامات سلوک عرفانی بود . او در درجه بندی مقامات تربیت های تازه ای آورد و در این تربیت کیفیّات باطنی و اشراقی را انحصار نکرد بلکه اخلاق و آداب زندگی متعارف را نیز در آن دخالت داد تا هر فرد صوفی در عین پیوند با زندگی ، سیر معنوی داشته باشد و طریقت را با شریعت همراه سازد . از این رو برای رهروان طریقت رعایت آداب ظاهری را لازم می شمرد . در این باره در دیباچه رساله ی «مختصر فی آداب الصّوفیّه » که به فارسی روان املا شد ، گوید : « بدان که اهل تصوّف را آداب بسیار است در نشستن و برخاستن و خفتن و جامه پوشیدن و خوردن و آشامیدن و به دعوت رفتن و سماع کردن و در حذر و سفر بودن و در جمله حالات » (شریعت، ۱۲:۱۳۸۹).
۳-۵ ) مذهب و تعصّب دینی خواجه عبدالله انصاری
زندگی نامه نویس ها خواجه عبدالله انصاری را از اجلّه ی علما و محدثین و از اکابر صوفیّه و عرفان می دانند. و مذهبش را حنبلی و مایل به تجسیم و تشبیه و در عقیده خود راسخ و متعصّب می دانند تا جایی که علمای عصر خصوصاً حکما و متکلمین از دست خشونت و تعصّب او همواره در رنج و تعب بوده اند و چندین کرّت قصد هلاک او را نموده اند. در کتاب « تاریخ و ادبیّات ایران دکتر ذبیح الله صفا آمده است «خواجه عبدالله در فقه از روش احمدبن حنبل پیروی می کرد ». (صفا ، ۳۴۴:۱۳۷۸) زرّین کوب در کتاب نقش برآب آورده است. « خواجه عبدالله در هرات شیخ الاسلام نامیده می شد و حنبلی مذهب و در شریعت متعصّب بود ». (زرین کوب، ۵۸۸:۱۳۶۸).
«در قرن پنجم کاربرد امور ادبی و علمی به موضوعات دینی گسترش یافت و متصوّفه در این راه سهمی مهم داشتند. ظهور عارفانی چون مستملی بخاری و هجویری و خواجه عبدالله – با آنکه مذهب حنبلی داشت – سبب گردید که معارف صوفیانه به فارسی تدوین شود» (غلامرضایی،۱۳۸۸ : ۳۸).
«یکی از متصوّفه بنام خراسان ، خواجه عبدالله انصاری ( متوفای ۴۸۱ ) است که حنبلی مذهب بود و ضمن داشتن مسلک عرفانی در امر به معروف و نهی از منکر نیز سخت گیر بود . وی تحت تأثیر پدر و از دوران کودکی به زهد گرایید و ضمن تحصیل و تعلیم به عبادت مشغول بود . با بعضی از مشایخ دیدار کرد ؛ و بخش مهمی از عمرش را به وعظ و تدریس گذراند» ( زرّین کوب، ۱۳۵۷ : ۸۰ ).
خواجه عبدالله در مخالفت با متکلّمان به آیه ی « و انّ الشیاطین لیوحون الی اوّلیائهم و ان یقولوا تسمع لقولهم » استفاده کرده و گناه آن را عبارت دانسته است از « رها کردن نص های کتاب و سنّت و دست به علم فلاسفه زدن و از ظاهر با تکلف باطن شدن و از اجتهاد به استحسان عقول و هوای خود شدن » ( حبیبی،۱۸:۱۳۶۲).
در کتاب صدمیدان آمده است :« که خواجه عبدالله در اصول از مذهب امام احمدبن حنبل و در فروع از امام شافعی پیروی می نمود ( انصاری،۱۳۶۸ : ۸ ).
«خواجه عبدالله راه اصول به حق را در پیروی از ظواهر مذهب حنبلی می دانست و در مقام شیخ الاسلامی در امر به معروف و نهی از منکر سخت گیری ها و مبالغه ها می کرد تا جایی که حتّی از سوزاندن کتاب های صاحبان علوم عقلی و نقلی دریغ نمی کرد . چون این خبر به هرات رسید که کتب حکمت و ستاره شناسی را بسوختند « عبدالله از شنیدن آن خرسند شد » ( بورکوی، ۱۳۶۰ :۸۱ ).
«بدیهی است که ابن حنبل از نظر انصاری یک الگو بود . قصیده نونیه ای که انصاری در مدح ابن حنبل به عربی سروده ، در میان حنابله سخت مشهور بود – بیت زیر قسمتی از این قصیده است : زنده و مرده ، یک حنبلی ام این است وصیت من به شما ، ای برادران ! آیین حنبلی انصاری بر این اساس استوار است که قرآن و سنّت پیامبر منابع بنیادین علوم دینی است . تصوّف انصاری نیز بر همین اصل مبتنی است ، زیرا او تصوّف را جزء مکمّلی از اسلام می شمرد» ( روان فرهادی، ۱۳۸۵ :۱۳).
۳-۶) عوامل رواج تصوّف
«ظهور عارفان بزرگ و فعالیّت آنان در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم باعث ظهور جمعی از متصوّفه ی معروف شد که تربیت شدگان اینان اند به جز افرادی چون ابوسعید ابو الخیر و قشیری و هجویری و خواجه عبدالله که از آنان نام برده ایم در رواج یا تحوّلتصوّف سهم دارند» ( صفا،۱۳۷۸ج۲۱۸:۲).
«یکی از عوامل رواج و تصوّف و همگانی شدن تدریجی آن ، حوادث تاریخی و تبعات ناشی از آن است . شدت گرفتن حوادث تاریخ و فقر و قحطی و سختی هایی که از سوی حاکمان و کارگزاران آنان بر مردم تحمیل می شده است و بی پناهی مردم در اینگونه امور از یک سو و نوع تعلیمات متصوّفه که مبتنی بر توکل و رضا و پذیرش تقدیر و امثال این از سوی دیگر یکی از عومل توسعه تصوّف است زیرا تعالیم آنان در مردم نوعی آرامش ایجاد می کند» ( همان ، ج ۳ :۱۷۳ ).
«علت دیگر رواج تصوّف در میان مردم اختلافات و نزاع های فرقه ای است که اگر چه پس از وفات پیامبر اسلام به تدریج بروز کرد دست کم در خراسان تا پایان قرن چهارم – اواخر دوره ی سامانی – تبعات کمتری داشت . اما باظهور محمود غزنوی و دخالتهای امثال او و دینی شدن جامعه و قدرت یافتن فقیهان فرقه های گوناگون آرام آرام بر اثر تحریک عدّه ای از کوتاه بینان ، اختلافات به میان عوام نیز راه یافت و پیروان دو فرقه آن چنان با یکدیگر کینه و نفرت می یافتند که یکدیگر را تحمل نمی توانستند کرد . مشایخ متصوّفه ، کوشیدند تا خود را از این گونه درگیری ها دور بدارند» ( غلامرضایی، ۱۳۸۸ : ۴۰ ).
«یکی دیگر از علل رواج تصوّف در میان عامه مردم ناامیدی و سرخوردگی آنان از فقیهان و دانشمندان دینی بود که از یک سوی خود را گرفتار آداب و رسوم ظاهری و ظاهر بینی کرده بودند و از سوی دیگر در کسب دنیاوی ها و ارتباط با اهل قدرت و ثروت می کوشیدند» ( زرین کوب، ۱۳۵۶ : ۳۰ ).
«علت دیگر رواج تصوّف و توجه آنان به باطن است. از انجا که حکم شریعت بر ظاهر است بعضی از متشرعّان، بیش از اندازه وبر ظاهر تاکید می کردند و خود را پایبند رسم می ساختند. این شیوه دو آفت به دنبال داشت : یکی غفلت از درون و باطن و دیگری ریا کاری و تزویر . بسیاری از متصوّفه با تاکید باطن و تطبیق ظاهر و باطن بر یکدیگر، به شیوه ای رفتار می کردند که عدّه ای از اهل دل و باریک بینان را به سوی خود می کشیدند… بی شک شیوه تبلیغ و زبان صوفیانه در ترویج تصوّف، تأثیر به سزایی داشته است عارفان اهل ذوق بر خلاف زبان استدلال و موضوعات خشک و دشوار فیلسوفان و متکلمان و فقیهان، با زبان دلنشین و رفتاری دلپسند رفتار می کردند ( غلامرضایی ، ۱۳۸۸ : ۴۲ ).
«طبیعی است کسانی که به این گونه اختلافات می اندیشند و در نوع ایرادهایی که فرقه ها به یکدیگر می گرفتند تاٌمّل می کردند و پوچ بودن بسیاری از آن ها را می یافتند . یا در گیری های فرقه ای را مزاحم زندگی روزانه می دیدند و در نهایت طالب نوع آرامش و صلح و صفا می شدند ، از متصوّفه پیروی می کردند و در پناه تعلیمات آنان خود را از اینگونه اختلافات به سویی می کشیدند» ( همان :۴۱ ).
۳-۷ ) سفرهای خواجه عبدالله
«محیط هرات در دوران تحصیل خواجه عبدالله از نظر استادان علوم اسلامی مانند تفسیر ، حدیث و فقه چندان غنی بود که خواجه کمتر از هرات خارج شد . وی که از طریق خانقاه شیخ عمو با بسیاری از خانقاه ها و مشایخ آشنایی یافته بود،در سال ۴۱۷ ه . ق برای استماع حدیث و دیدار مشایخ و مصاحبت با علمای نیشابور نخستین سفر خود را به آن شهر آغاز کرد . سفر دوم او در سال ۴۲۳ به قصد زیارت به خانه ی خدا صورت گرفت و در همین سفر به بغداد رفت و بنا به گفته ی ذهبی در سیر اعلام النبلاء « در این شهر با ابومحمّد خلال دیدار کرد . و از وی استماع حدیث کرد » امّا به دلیل ناامنی جاده های بین عراق و حجاز ، کاروان با رسیدن به بغداد مجبور به بازگشت به سوی خراسان گردید و شاید سفرش به بسطام و طوس در بازگشت از این سفر انجام شده باشد . کمی بعد از رسیدن خواجه به هرات بار دیگر آغاز موسم حج بود و عبدالله بار دیگر به قصد گزاردن حج برای سومین بار وارد نیشابور گردید و به خانقاه ابن باکویه شیرازی فرود آمد و پس از توقف در آنجا راهی ری گردید . این بار نیز به سبب ناامنی راه ها و قافله ها ناگزیر به بازگشت به سوی خراسان شد و در ری با ابوحاتم خاموش دیدار کرد و در دامغان نیز با محمّد قصّاب دامغانی دیدار نمود و هم در این بازگشت از ری و دامغان بود که به دیدار و صحبت خرقانی نائل آمد و در بازگشت به نیشابور به خانقاه ابن باکویه رفت و پس از آن به ری عزیمت نمود تا آنجا که از منابع موجود برمی آید پس از این هرگز به اختیار خویش از هرات بیرون نرفت بلکه به ناچار و به دلیل توطئه مخالفان و اتهامّات ناروای مبتدعان چندین بار از هرات تبعید گردید» (خرمشاهی ، ۱۳۸۶ :۱۳-۱۴)
۳-۸ ) نثر خواجه عبدالله
غلامرضایی به نقل از فروزانفر آورده است:«در نثر خواجه عبدالله – در بسیاری موارد – سوزی مخصوص هست که باعث تاثّر خواننده می شود . به همین علّت و به سبب لطف معنی و شور حقیقی که در آن ها هست ، پاره از جمله های او در فارسی معروف شده است . و بعضی جمله های او را مولفان متصوّفه در آثار خود نقل کرده اند» (غلامرضایی،۹۲:۱۳۸۸).
«مجموعه ی رساله هایی که به خواجه عبدالله منسوب است ، نثری ساده دارد اما در پاره ای موارد استناد فراوان به آیات و احادیث و پیوند آن ها با جملات فارسی و آوردن پاره ای از آیه یا حدیث در قرینه سجع علاقه فراوان او را به این نوع کاربردها نشان می دهد . این ویژگی و فراوانی سجع در آثار او از یک سو نشان تربیّت و تهذیب مدرسی وادبی اوست و از سوی دیگر برخاسته از شیوه واعظانه او و از آنجا که وی واعظی چربدست بوده ، بیانگر اهمیّت سجع در کلام واعظان نیز هست» (زرّین کوب،۱۳۵۷ : ۷۹-۸۰).
«عبارات فارسی پیرهرات قالباً مسجّع است و گاهی بندهای مسجّعات او بویژه در مناجاتها در وزن و مقفّی بدل می شود . شور ، و جد و حال آمیخته با نوعی وزن که در مناجاتهای پیرهرات وجود دارد از قدیم باز دل مشتاقان را صید کرده است تا آنجا که شهرت او را در میان فارسی زبانان از خاص و عام به دلیل این مناجاتها داشته شده است» ( انصاری ، ۱۳۸۶ : ۲۵ ).
«نثر موزون شیوه ای از نثر است که می توان آن را حد فاصل بین نثر مرسل و نثر مصنوع دانست که ویژگی اصلی آن به کاربردن سجع های ساده و شبیه به قافیه می باشد . قدیمی ترین نمونه آن در منقولات ابوسعید ابوالخیر و جلابی هجویری ملاحظه می شود و پس از آن در غالب آثار خواجه عبدالله به وضوح قابل مشاهده است .
وقتی این روش به خواجه عبدالله رسید کمالی تمام یافت و در غالب موارد به کار رفت چنانچه باید آثار این پیر را سرآمد همه نثرهای موزون صوفیانه شمرد» (صفا،۳۷۶:۱۳۷۸).
تلاش او نه تنها در آرایش نثر و بهره گیری از سجع و قرینه و توازن و جناس و کاربرد صنایع دیگر دیده می شود و بلکه در آمیزش نثر و شعر چه در حوزه صورت و چه در پهنه معنا و طرح و قالبهای ادبی متناسب با معنی ها و مضامین مشاهده می شود و از دلایل توفیق خواجه عبدالله در نثر می توان به آگاهی و سلطه او بر لفظ ، معنی آشنایی به تفسیرو حدیث و علوم دینی و دانش هایی ژرف ادبی ، طبع و ذوق و حافظه قوی و زهد و تجربه های عرفانی اشاره نمود . وی نخستین نویسنده ای است که نثر فارسی را در بیان مقام شعری با تمام مشخصات و تکلفات آن به کار می برد و در استفاده از آیات و احادیث با مراعات دقایق خاص فنی و توجه به جنبه های زیبایی و آرایشی کلام دقت نظر دارد.
۳-۹ ) استادان خواجه عبدالله