براق صدر عالــم چــــون روان شد چو برقی تا بهفتــــم آسمــان شد
سواره تـــا ســـر کــرسی بـــرآمد که او صاحب بـــراق و منبـــر آمد
فلک زیـــر بــــراق او زمــــن بود وشاق درگهش روح الامیــــن بود
چنان کرد آفتاب شـــرح تحـــویل که بـــا ششصد هزاران پر جبرئیل
نه در گردش رسیـــدستی زمانـــی نه از وی یـــافت نــام و نه نشانی
(همان، ۱۳ / ۱۱)
زهی جبرئیل پیـــــک درگــــه تو همـــه کـــارش شد آمد در ره تو
چو میکائیل دیـــده پـــادشـــاهت شده اجــری کش خیـــل سپاهت
به جلادی تو بــــا تیـــغ در دست کمـــر در بستـــه عزرائیل پیوست
سرافیـــل امیـــن پیــش در تـــو شده یک نـــوبتی بر درگـــــه تو
ملائک چـــــاوشــــان آستـــانت کرام الکاتبیــــــن دو پـــاسبانت
دبیـــر درگـــــه تــــو آدم پیـــر بسی اسماء ذاتت کـــــرده تحریر
(همان، ۱۵)
گـــر انگشتی شود جبرئیل در پیش بسوزد همچو انگشتی پــر خویش
زنورت قــــدسیان پــــر بر گشایند بـــا انگشت بیک دیــــگر نمایند
(اسرار نامه، ۱۵)
درآمد جبرئیـــــل یک شبـــی از دور بــراقـــی بــــرق را آورد از نــــــور
که ای مهتر از این زنــدان گــــذر کن بــــدارالملک روحــــانی سفـــر کن
کـــه بسیار انبیــــا و مـــــرسلیناند بهر جــانب جهـــانی حور عیــــناند
چنان از پیشگه روشـــن شــد آن نور که روح القــــدوس بیــرون انـداز دور
چو روش شــــد زنـــور حق حـــوالی فغان بــــــرداشت روح القدس حـالی
تــو ای روح الامیـــن پیش جنــــابی که شد پیغمــبـــــــران را زهره آبی
تو ای روح الامیـن بنشین بــدرگــــاه مشو رنجــــــــه که لی وقت مع الله
تو شــــاگر منـی بنشین بســـــامان بپرس ازمن که احسان چیست وایمان
گـــذشت از بــــویت قــــــولاً ثقیلا تو بـــر در بـــاش اکنــــــون جرئلا
(همان، ۱۹)
چون به خلوت جشن ســــازد با خلیل گر بســــوزد در نگنجــــــد جبرئیل
عقـــل را در خلــــــوت او نیست راه علم نیــــز از وقت او آگتــــاه نیست
(منطق الطیر، ۲۴۷)
جذبه چیست از یک نظــــر ذره شدن بر پــــر جبرئیل بـــر ســـدره شدن
گفــت حســانــــرا زاحسان و کـــرم هست جبرئیــــل امیـــــن با تو بهم
(مصیبت نامه، ۵۰ / ۴۳)
کو بر جبرئیل رفت و فـــوق عــــرش با زفوق عـــرش آمــــد تا بفــــرش
اول آغــازی نهــــاد از جبـــرئیــــل صدقه می جست او چـون ابناء السبیل
(همان، ۶۶)
زروح القدس چـــون برتر گـــذشت او زهـــر چـش پیش آمــد درگذشت او
بقدر آنجا که مهتــر را محـــل بـــود زحل آنجــــا نسبت در وحـل بــــود
چنان نزدیک حق شد جانش از نــــور که از وی جبــــرئیل افتــــاد از دور
بصورت آنگه جبرئیــل امیـــن بــــود که یک پر زآسمــــانش بر زمیـن بود
چنان آنجــــا زمهـــتر دور بـــــد او که مهــتر را چو گنجشکـــی نمود او
چوگویم من درآن حضرت که چون بود که آن دم از وجـــود خـــود برون بود
(اسرار نامه، ۲۰)
زهی طه و یاسیــــــن نعت نــــامت زهی روح القـــدس کمتــــر غلامت
فلک با این همـــــه حشمـت که دارد زفرمــــانت گــــذشتن می نیـــارد
شب معـــراج از آنجــــا بـــر گذشته که عقل از مدح آن مــــدوش گشتـه
(الهی نامه، ۳۰۷)
۴-۵- جبرئیل در متون مقدّس
“از جبرئیل دو بار در عهد جدید سخن رفته است. یک بار در فصل ۱، آیهی ۱۹ انجیل لوقا؛ آنجا که زکریا را به ولایت یحیی بشارت میدهد و در جای دیگر در فصل ۱، آیهی ۲۶ انجیل لوقا باز هم در حکم پیامآور، حضرت مریم را به تولد عیسی مسیح بشارت میدهد” (سیار، عهد جدید، ۱۳۸۷: ص۳۲۶).
“در عهد عتیق، از جبرائیل هم سخن رفته است و در کتاب دانیال رؤیا را برای دانیال تفسیر میکند« من دانیال، چون این رؤیا را بدیدم، در پی فهم آن برآمدم. آنگاه برابر من کسی با رخسارهی آدمی ایستاد. آوای انسانی را بر والای (نام ورودی است) شنیدم که بانگ برآورد. جبرئیل، او را فهم این رؤیا عطا کن»” (سیار، کتابهایی از عهد عتیق، ۱۳۸۸: ص۶۷۹).
“همچنین جبرائیل، پیشگویی دانیال تفسیر میکند: «همچنان سخن میگفتم و دعا میخواندم و به گناهان خویش و گناهان قوم اسرائیل اعتراف میکردم، و برای کوه مقدس خدایم، استغاثهی خویش برابر یهوه خدای خود میآوردم، همچنان در حال دعا سخن میگفتم که جبرائیل، هم او که در آغاز در رؤیا دیدمش، هنگام هدیهی شامگاه از اوج آسمان بر من فرود آمد. او آمد و با من زبان به سخن گشود و گفت: دانیال! این منم، برون شدهام تا بیایم و تو را خرد آموزم، از آغاز استغاثهی تو کلامی صادر گشت و من آمدهام تا بر تو بازگویم؛ تو مرد محبوبی، در این سخن بیندیش و رؤیا را فهم کن»” (سیار، کتابهایی از عهد عتیق، ۱۳۸۸: ص۶۸۳).
۴-۶- عزرائیل
ملک الموت، قابض ارواح، نام فرشتهای که جان مردم را میگیرد ودر فارسی جان شکار و جان ستان و فرشته مرگ هم گفته میشود (عمید، ۱۳۶۵: ۳/ ۱۷۱۳) عزرائیل، عزریائیل (دهخدا، ذیل واژه) عزرائل، عزریل (ناظم الاطبا،ذیل واژه ) لفظی عبری و مرکب از «عزر» به معنی کمک و حمایت و«ئیل» در معنی خدا که در فرهنگ اسلامی و دیگرادیان سامی به همراه جبرئیل و اسرافیل و میکائیل، که هرکدام وظیفهای ویژه بر عهده دارند، یکی از چهار فرشته مقرب خدا ومأموریتش گرفتن جان آدمیان است؛ بدین لحاظ وی به بویحیی و قابض ارواح نیزگفته می شود» (یا حقی، ۱۳۶۸: ۵۸۲) کلمهی عزرائیل در قرآن مجید نیامده و به جای آن از فرشته مرگ با عنوان ملک الموت (سجده،۱۱)یاد شده است. او در آسمان دوم (خزائلی، ۱۳۷۱: ۵۹) چهارم یا هفتم (مصاحب، ۲/ ۱۷۳۲) « برتختی که زیرش درخت حیاط قراردارد نشسته و نام مؤمنان را در دفتری محاط در حلقه نور و نام کافران را، در دفتری محاط درتاریکی ثبت میکند.»
(طبری، ج۷، ۱۳۶۷)
راهنمای نگارش مقاله با موضوع راستی نسب - پایان نامه نهایی- فایل ۲۱