۲٫در آیه شریفه اراده تکوینی خداوند مقصود می باشد نه اراده ی تشریعی او. زیرا اگر اراده تشریعی منظور باشد معنی آیه این گونه می شود که خداوند برای شما اهل بیت احکامی را تشریع کرده که با امتثال آنها به گوهر قدسی طهارت دست یابید و این معنا دو اشکال مسلم دارد:
نخست اینکه با حصر و اختصاص آیه ی شریفه منافات داشته و مزیت و موهبتی اختصاصی را برای اهل البیت اثبات نمی کند. زیرا معنی آیه شریفه در حد آیه«ما یُرِیدُ اللهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَج وَلکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ»[۴۳۸] می گردد که طبق آن خداوند با جعل و تشریع احکام ، طهارت روحی و تقوی و مصونیت درونی را برای عموم مکلفان خواسته است و تحقق این معنا در مراتب نسبی و تشکیکی آن از طریق امتثال اوامر و تشریعات الهی برای هر شخص میسر خواهدشد.
دوم اینکه بدون تردید هیچ گونه ویژگی در جعل وتشریع احکام برای اهل بیت نبوده و احکام مخصوصی برای آنان تشریع نشده است که این آیه در مقام اخبار از آن باشد.
برای گریز از دو محذور فوق باید اراده ی الهی در آیه ی تطهیر را اراده ی تکوینی معنی کرد تا در نتیجه موهبتی اختصاصی برای خاندان پیامبر(صلّی الله علیه وآله) اثبات شود.
-
- طبق برهان فلسفی اراده ی تکوینی خداوند هرگز تخلف پذیر نمی باشد . به این معنا که در نظام علیت ، اراده ذات باری علت تامه یا آخرین جزء علت تامه بوده و چون علت تامه محقق شود لا محاله معلول هم تحقق یابد و به تعبیر لطیف قرآن کریم: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»[۴۳۹]
بنابراین اراده ی تکوینی خداوند در بردن پلیدی و به طهارت رساندن اهل البیت با تحقق این معنا در آن بزرگواران مقارن می شود.
۴٫کلمه رجس صفتی از ماده رجاست که به معنی پلیدی و قذارت و هر چیزی که طبع آدمی از آن نفرت می یابد می باشد. بدون تردید مقصود از این کلمه در آیه شریفه پلیدی و آلودگی نهانی و باطنی است که بر اثر عقیده و عمل زشت در دل جای می گیرد. به طور مثال در آیه «و اجتنبوا الرّجس من الاوثان»[۴۴۰] پلیدی ناشی از پرستش بتان و در آیه «وأما الَّذین فی قلوبهم مرضٌ فزادتهم رجساً إلی رجسهم»[۴۴۱] پلیدی ناشی از بیماریهای اخلاقی منظور می باشد.
-
- ” ال” در “الرجس” در معنی جنس بکار رفته در نتیجه از بین رفتن همه اشکال و صورتهای رجس و پلیدی منظور می باشد نه گونه خاصی از آن . زیرا آنچنان که گذشت ، آیه شریفه مزیتی انحصاری را برای اهل بیت ثابت می کند و زدودن گونه خاصی از پلیدی مزیت منحصر به فردی نبوده و برای همه بندگان صالح این امکان وجود دارد که از راه ممارست رفتارهای پسندیده و کوشش خالصانه برخی از پلیدیها را از درون خود ریشه کن کنند.
-
- عبارت “و یطهرکم تطهیرا ” در پایان آیه و پس از"اراده ذهاب رجس” تأکید دیگری بر مقام رفیع و شأن ارجمند و موهبت الهی منحصر به فرد اهل بیت می باشد.
با توجه به موارد فوق مفهوم آیه اینگونه می گردد:
منحصراً اراده ی تکوینی خداوند بر این تعلق یافته که همه ی اشکال پلیدی را به طور مطلق از شما اهل البیت بیرون برده و شما را به حقیقت پاک گرداند . و این همان عصمتی است که در گفتمان امامت از آن سخن به میان می آید.[۴۴۲]
اما اهل البیت چه کسانی اند؟
مهم ترین بحثی که در ذیل آیه مجال طرح می یابد تعیین مصادیق اهل بیت می باشد چرا که آیه ، موضوع و متعلق خود را تعیین نکرده و باید به کمک قراین و شواهد روایی آن را تعیین نمود . بدین جهت می گوییم:
در مجموعه های روایی و تفاسیر اهل سنت به احادیث فراوانی برمی خوریم که مصادیق اهل بیت پیامبراکرم(علیهم السلام) را تعیین و آن را در ذوات خمسه طیبه تعیّن می بخشد.
از جمله این احادیث باید به حدیث شریف کساء اشاره کرد که در شأن نزول آیه تطهیر وارد شده است . تعدد طرق و راویان این حدیث به حدی است که می توان نسبت بدان ادعای تواتر نمود. چنان که جلال الدین سیوطی، در الدّر المنثور[۴۴۳] در ذیل آیه تطهیر بیست روایت و ابن جریر در تفسیر طبری[۴۴۴] پانزده روایت را با اسناد گوناگون آورده اند که مقصود از اهل بیت خمسه طیبه می باشند. چکیده مضمون احادیث کساء اینکه:
صحابه ای همچون عایشه[۴۴۵] و ام سلمه[۴۴۶] و ابوسعید خدری[۴۴۷] و انس بن مالک[۴۴۸] و دیگران روایت کرده اند که به هنگام نزول آیه تطهیر، پیامبر(صلّی الله علیه وآله) علی و فاطمه و حسن و حسین را در عبایی جای داده و دست به دعا برداشت که: «أللهمّ هؤلاءِ اهل بیتی و خاصَّتی أذهِب عنهم الرِّجسَ و طهِّرهم تطهیراً» : بار خدایا ! اینان اهل بیت و خویشان منند ، پلیدی را از آنان دور کن و ایشان را پاک گردان. در این هنگام آیه تطهیر نازل شد. در این واقعه چندین قرینه وجود دارد که اهل بیت را در شمار معینی محصور می سازد:
نخست اینکه: پیامبر فقط این چند تن را نزد خود خوانده عبا بر سرشان کشیده و برایشان دعا کرد.
دوم اینکه: در روایت ام سلمه آمده او که دوست داشت به این جمع بپیوندد از پیامبر پرسید: آیا من هم از اهل بیتم ؟ پیامبر در پاسخ با عبارت « إنَّک إلی خیر: تو به سوی خیری » مانع از پیوستن او به جمع اهل بیت شد.
سوم اینکه: بر اساس روایاتی چند پیامبر اکرم(ص) ماه ها پس از نزول آیه ی تطهیر به هنگام نماز بر درب سرای علی و فاطمه حاضر شده و آنان را برای نماز ندا می داد و آیه تطهیر را تلاوت می کرد. [۴۴۹] و با این تکرار می کوشید همگان را متوجه مقصود خود ساخته و هر گونه تردید و شبهه را در شناخت مصادیق اهل بیت از بین ببرد.
چهارم اینکه: در صحیح مسلم به نقل از سعد بن ابی وقاص روایت شده که چون پیامبر(ص) آهنگ مباهله با مسیحیان نجران را نمود علی و فاطمه و حسن و حسین را با خود آورده و فرمود: « اللهمَّ هؤلاءِ أهلی» : بار الها! اینان اهل بیت من می باشند. [۴۵۰]
به هر حال این موارد جملگی تمهید هایی است از سوی پیامبراکرم(ص)برای شناساندن اهل بیت خود و اینکه طهارت و پاکی مستفاد از آیه تطهیر تنها به این گروه برگزیده اختصاص یافته است.
ج) آیه ابتلاء:
«وَإِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»[۴۵۱] : ای پیامبر(ص) ، یادآور آنگاه که پروردگار ابراهیم او را به آزمون هایی مبتلا ساخت و او آن آزمون ها را به اتمام رسانید. خداوند به او فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از ذریه من نیز از امامت بهره ای خواهند داشت؟ خداوند به او فرمود: عهد من شامل حال ظالمان نمی شود.
در این آیه چند نکته بیان می شود:
ـ خداوند ابراهیم(ع) را دچار امتحانهایی کرده و او از عهده ی همه آنها برمی آید.
ـ در پی موفقیت در آزمون ، خداوند او را به مقام امامت و پیشوایی مردم نصب می کند در حالیکه پیش از آن پیامبر بوده است.
ـ ابراهیم این مقام را برای فرزندان خود هم درخواست می کند.
ـ خداوند پاسخ می دهد که امامت که عهد من است به ستمکاران نمی رسد.
نحوه استدلال آیه بر عصمت امام همراه با نظرات مخالفین:
استدلال به این آیه شریفه بر عصمت امام بر چند مطلب متوقف می باشد:
۱- امامتی که در این آیه منظور است منصبی غیر از نبوت و رسالت و برتر از آن می باشد. چرا که نبوت به معنی به دوش کشیدن بار وحی و رسالت و ابلاغ آن به مردم بوده و به مقتضای آیه شریفه و شواهد دیگر ابراهیم(علیه السلام) در اواخر عمر خود و پس از آزموده شدن به امتحان های دشوار الهی به مقام امامت نصب می شود . درحالی که پیش از آن قطعاً نبی و رسول بوده است معلوم می شود امامت ، رهبری الهی است که هر پیامبری بدان نایل نمی شود.
برخی از مفسران اهل سنت، همچون فخرالدین رازی، شیخ محمد عبده و مصطفی المراغی و ابن تیمیه امامت حضرت ابراهیم(ع)، در آیه مورد بحث را به نبوت تفسیرکرده اند.[۴۵۲]
با بررسی دقیق آیه به نظر می رسد تفسیر ابن تیمیه و دیگر علماء اهل سنت از مفهوم امامت نادرست باشد؛ زیرا بدون شک، همه یا برخی از آزمون هایی که حضرت ابراهیم(ع) پشت سر گذاشت و بدان جهت شایسته رسیدن به مقام امامت گردید، در دوران نبوت و پیامبری او رخ داده است. در این صورت، تفسیر امامت به نبوت از قبیل “تحصیل حاصل” بوده و نادرست است. گذشته از این، حضرت ابراهیم(ع) مقام امامت را برای فرزندان خود نیز درخواست کرد. چنین درخواستی آن گاه معقول است که وی در آن زمان دارای فرزند باشد یا امیدِ داشتن فرزند در آینده را داشته باشد. در حالی که از آیات قرآن به دست می آید که ابراهیم(ع) تا دوران کهن سالی فرزند نداشت و حتی وقتی فرشتگان به او مژده فرزند دادند، شگفت زده شد:«قال أبشرتمونی علی أن مسّنی الکبر فبم تبشرون»[۴۵۳] : گفت: آیا مرا به داشتن فرزند بشارت می دهید در حالی که سالخورده شده ام؟ به چه چیز بشارت می دهید؟
در جایی دیگر نیز یاد آور شده است که ابراهیم(ع) در دوران پیری دارای فرزند شد و خدا را بر چنین نعمتی سپاس گفت: «الحمدلله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق…»: [۴۵۴] سپاس خدایی را که در دوران سال خوردگی اسماعیل و اسحاق را به من عطا فرمود… .
با توجه به نکات یاد شده، تفسیر امامت ابراهیم(ع) ـ در آیه مورد بحث ـ به نبوت، پذیرفته نیست.
به اعتقاد علامه طباطبایی، امامت ابراهیم(ع) در آیه مورد بحث به معنای هدایت گریِ باطنی است. این هدایت از سنخ راهنمایی و نشان دادن راه نیست، بلکه از مقوله رسانیدن به مقصود و مطلوب است. ایشان در این خصوص می گوید: «قصه امامت ابراهیم در اواخر عمر او و بعد از بشارت به اسحاق و اسماعیل بوده، ملائکه وقتى این بشارت را آوردند که آمده بودند قوم لوط را هلاک کنند، در سر راه خود سرى به ابراهیم (ع) زدهاند و ابراهیم در آن موقع پیغمبرى بود مرسل، پس معلوم می شود که ایشان قبل از امامت داراى نبوت بوده، در نتیجه امامتش غیر نبوتش بوده است. و منشأ این تفسیر و تفاسیر دیگر نظیر آن، این است که الفاظى که در قرآن شریف هست در انظار مردم مبتذل و بى ارج شده، چون در اثر مرور زمان زیاد بر زبانها جارى شده، خیال کردهاند که معناى همه را می دانند، و همین خیال باعث شده بر سر آنها ایستادگى و دقت نکنند.
یکى از آن الفاظ لفظ امامت است که گفتیم مفسرین آن را همه جا و بطور مطلق بمعناى نبوت و تقدم و مطاع بودن معنا کردهاند، در حالى که چنین نیست و اشکالش را فهمیدى!
بعضى دیگر از مفسرین آن را به معناى خلافت و یا وصایت و یا ریاست در امور دین و دنیا گرفتهاند- و هیچ یک از اینها نبوده- براى اینکه معناى نبوت این است که شخصى از جانب خدا اخبارى را تحمل کند و بگیرد، و معناى رسالت هم اینست که بار تبلیغ آن گرفتهها را تحمل کند.
و تقدم و مطاع بودن نمی تواند معناى امامت باشد، چون مطاع بودن شخص به این معنا است که اوامر و نظریههاى او را اطاعت کنند، و این از لوازم نبوت و رسالت است.» [۴۵۵]
۲- در فرهنگ قرآن ظلم عبارت است از هر گونه کجی و انحراف در عقیده و رفتار فردی و اجتماعی و خروج از جاده اعتدال و مسیر طاعت الهی و محدود به ستم های اجتماعی و تعرض به حقوق دیگران نمی شود.
۳- آنگاه که ابراهیم منصب امامت را برای فرزندان و نسل بعد از خود درخواست کرد پاسخ شنید که عهد خداوند ظالمان را درنیابد . این بدان جهت بود که امام اسوه و سرمشق آدمیان و پیشوای مطاع در میان مردم و تصرف کننده ی در مال ها و جانهای آنها بوده و لازم است خود او همواره سیر مستقیم داشته و هرگز دچار لغزش و انحراف نشود . چرا که انسان ستمکار شکننده ی عهد و میثاق خداوندی ، قابل اعتماد نبوده و نمی تواند سرمشق دیگران واقع شود.
۴- ممکن است این اشکال مطرح شود که اگر فردی در مقطعی از زندگانی خود دچار لغزش و گناه شده و سپس توبه کند و به راه راست آید دیگر روا نباشد به او عنوان ظالم اطلاق شود . بنابراین چنین فردی مصداق « ظالمین » که در آیه اشاره شده نبوده و می تواند از صلاحیت جایگاه امامت برخوردار شود.
ابن تیمیه حتی پا را از این فراتر نهاده و معتقد است کسی که از ظلم توبه می نماید از کسی که در وادی ظلم نیافتاده افضل است. لذا شایستگی امامت را دارد. وی می گوید: «ومن المعروف أنه قد یکون التائب من الظلم أفضل ممن لم یقع فیه. ومن اعتقد أن کل من لم یکفر ولم یقتل ولم یذنب أفضل من کل من آمن بعد کفره واهتدى بعد ضلاله، وتاب بعد ذنوبه، فهو مخالف لما علم بالاضطرار من دین الإسلام، فمن المعلوم أن السابقین أفضل من أولادهم، وهل یشبه أبناء المهاجرین والأنصار بآبائهم عاقل»[۴۵۶]
در پاسخ می توان گفت: اینکه حکم دایر مدار موضوع است ضابطه و معیار کلی و همیشگی نبوده و گرچه در عرصه تکلیف و اطاعت و عصیان این ضابطه و معیار عموماً جاری بوده ولی بنابر قراین موجود در آیه ، مقام امامت آنچنان جایگاه رفیع و خطیری است که یک لحظه ارتکاب ظلم و عصیان ، فرد را از صلاحیت تصدی آن می اندازد . در این باره مؤلف تفسیر المیزان استظهار لطیفی از این آیه کریمه داشته می نویسد : نسبت مردم با ظلم از چهار صورت بیرون نیست:
ـ اشخاصی در تمام عمر خود ظالم می باشند.