۲- پ) مدوامت به ذکر
عامل مؤثر دیگر براى زدودن آثار «غفلت»، استمرار و دوام ذکر است.از جمله کاربردهاى کلمه ذکر، کاربرد آن در مقابل «غفلت» است. این کاربرد در قرآن نیز ذکر شده است.مرحوم علامه طباطبایى(رحمه الله)در ذیل آیه ۱۵۲ سوره بقره، چنین مىفرمایند:
«باید دانست که «ذکر» گاهى در مقابل «غفلت» گفته مىشود، مانند: آیه «وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا… » و آن عبارت از این است که انسان توجه به علم خود نداشته باشد. یعنى علم به چیزى دارد، ولى خودش متوجه نیست که علم به آن دارد، بنابراین «ذکر» به معناى علم به علم داشتن است….».[۲۹۷]
آنچه موجب تکامل است،همان یادوتوجه به خداست.کهبه سببآن، روح،رشدمی کند.اگر ما بخواهیم از غفلت هایى که منشأ سقوط مى شوند، نجات پیدا کنیم و به عاملى که در مقابل، موجب تکامل است برسیم، باید یاد خدا را در وجودمان تقویت کنیم.
۳- پ) عبرت ازگذشته ها( غافلین)
درقرآن آمده است:«فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُون؛[۲۹۸]اینک امروز بدنت را از آب بیرون مىاندازیم،تا براى آیندگانت آیت و عبرتى باشى، هر چند که بسیارى از مردم از آیتهاى ما غافلند».
باید تاریخ را با دقت بررسى کرد. ایوان مدائن ها که آینه عبرتند، کاخ کسراها که ویرانه هایش با زبان بى زبانى با ما سخن مى گویند و اهرام مصر که از فراعنه و سرنوشت آنها خبر مى دهد و خلاصه این که باید در جاى جاى این جهان، از آثار باقى مانده پیشینیان دیدن کنیم و درس عبرت بگیریم.
قبور درهم شکسته نیرومندان دیروز و اسیران خاک امروز و یا پیرمردان و پیرزنانى را در نظر بگیریم که نه قدرت راه رفتن دارند و نه توان نشستن و نه حوصله سخن گفتن و به یاد آوریم که همه اینها روزى جوان و نیرومند و با نشاط بودند؛ اما گذشت روزگار آنان را به چنین سرنوشتى گرفتار ساخته است و بدانیم که ما هم، همین راه را در پیش داریم.به یقین هر چه درباره این موضوعات و تحوّل روزگار و جابجا شدن حکومتها و قدرتها و ثروتها و عزّتها بیشتر بیاندیشیم، کمتر گرفتار «غفلت» خواهیم شد.[۲۹۹]
۴- پ) تفکر و اندیشه
راه دیگر پیشگیرى و درمان «غفلت» تفکر و اندیشه است. هر گاه انسان به کارهاى خوب و آثار مثبت آن و همچنین به کارهاى بد و نتایج سوء آن بیاندیشد، امواج ظلمانى «غفلت» از روح و جانش دور مى شود. برای این که پرده های بی خبری و ناآگاهی، چشم و گوش و دل انسان را نپوشانده و اورا کوروکروگنگ نکندوانسان بتواندبا تفکر، خود را از خطر عظیم غفلت برهاند و دور سازدخداوند مهربان با کلام نورانی و حیات بخش خود در قالب آیه ها و سوره های مختلف و با تعابیر گوناگون که خود قرآن بالاترین ذکر و مایه ی یاد آوری است، می خواهداو را به تعقل و اندیشیدن وادار کندتا مبادا این بی توجهی و بی خبری ها اورا هلاک گرداند.
خداونددرقرآن کریم می فرماید:
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُون*أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ [۳۰۰]؛آنها تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مىدانند، و از آخرت (و پایان کار) بی خبرند*آیا آنها در دل خود نیاندیشیدند که خداوند آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو است، جز به حق و براى زمان معینى نیافریده، ولى بسیارى از مردم (رستاخیز و) لقاى پروردگارشان را منکرند.
آنها تنها از زندگى دنیا آگاهند، و تازه از این زندگى نیز به ظاهرى قناعت کردهاند، مجموعهاى از سرگرمی ها و لذات زودگذر و خوابها و خیالها برداشت آنها را از زندگى دنیا تشکیل مىدهد، غرور و غفلتى که در این برداشت نهفته است، بر کسى پوشیده نیست.اگر آنها باطن و درون این زندگى دنیا را نیز مىدانستند براى شناخت آخرت کافى بود؛ چرا که دقت کافى در این زندگى زودگذر نشان مىدهد که حلقهاى است از یک سلسله طولانى، و مرحلهاى است از یک مسیر بزرگ، همان گونه که دقت در زندگى دوران جنینى نشان مىدهد که هدف نهایى خود این زندگى نیست، بلکه این یک مرحله مقدماتى براى زندگى گستردهاى است.آرى آنها تنها ظاهرى از این زندگى را مىبینند و از محتوا و مفاهیم و مکنون آن غافلند.
جالب این که با تکرار ضمیر” هم” به این حقیقت اشاره مىکند که علت این غفلت و بی خبرى خود آنها هستند، درست مثل این که کسى به ما بگوید: مرا از این امر تو غافل کردى، و در جواب بگوئیم: تو خودت غافل شدى، یعنى سبب غفلت خودت بودى.
سپس درآیه بعد چنین می فرماید: اگر آنها درست بیاندیشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه کنند به خوبى از این دو امر آگاه مىشوند که اولاً جهان بر اساس حق آفریده شده، و نظاماتى بر آن حاکم است که دلیل بر وجود عقل و قدرت کامل در خالق این جهان است. ثانیاً این جهان رو به زوال و فنا مىرود و از آنجا که خالق حکیم ممکن نیست بیهوده آن را آفریده باشد دلیل بر این است که جهان دیگرى که سراى بقا است بعد از این جهان مىباشد، و گرنه آفرینش این جهان مفهوم نداشت، و این خلقت طویل و عریض تنها براى این چهار روز زندگى دنیا بى معنى بود، و از اینجا به وجود آخرت پى مىبرند.[۳۰۱]
فکر مرگ و پایان زندگى از جمله افکارى است که در زدودن زنگار «غفلت» از آینه روح آدمى بسیار مؤثر است؛ به ویژه به هنگام عبور از آرامگاه مردگان. این فکر و اندیشه به یقین جلوى سرچشمه هاى اصلى «غفلت»را که هواپرستى و خودخواهى و فزون طلبى است، مى گیرد.
۵- پ) خودآگاهی
یکی از راه های دوری از غفلت این است که به هویت انسانى خود «توجه» کنیم؛ باید «خود غفلتى» را به «خود آگاهى» تبدیل کنیم. که لازمه خودآگاهى و توجّه به هویت انسانى، توجه به سه مطلب است: ۱٫ مبدأ من کجا است و از کجا و چگونه به وجود آمده ام؟ ۲٫ سرانجام من چیست و به کجا خواهم رسید؟ ۳٫ مسیر بین این مبدأ تا مقصد را چگونه باید طى کنم؟
براى درآمدن از غفلت نسبت به هر چیزى، اولین مرحله این است که انسان نسبت به خودِ «صورت مسأله» توجه پیدا کند. بدیهى است که تا ما نسبت به اصل یک موضوعْ تصورى نداشته باشیم، سؤالى هم پیرامون آن نخواهیم داشت. بسیارى از مسایل در حوزه هاى مختلف علوم وجود دارد که ما آنها را نمىدانیم و دلیل آن هم این است که اصلاً خبر نداریم چنین موضوعات و مسایلى هم وجود دارند. به عبارت دیگر، گاهى «مى دانیم» که فلان مسأله را «نمى دانیم»؛ در این جا نسبت به صورت مسأله توجه داریم، گرچه پاسخ آن برایمان روشن نیست. اما گاهى اصلاً «نمى دانیم» که «نمى دانیم»؛ این جا اصلاً خود صورت مسأله هم براى ما معلوم نیست. آگاهى نداشتن ما از بسیارى از مسایل از این سنخ دوم است.
اقتضاى وجود ما انسان هاى عادى این است که از بدو وجودمان در دوران جنینى و پس از آن از تولد تا دورانى از سنین طفولیت و کودکى، نسبت به بسیارى از مسایل غافلیم. در برخى از این مراحل، حتى اگر هم بخواهیم صورت بعضى از مسایل را تصور کنیم، نمىتوانیم؛ چون هنوز به آن درجه از رشد و بلوغ عقلى نرسیده ایم. بسیارى از مفاهیم عقلى و انتزاعى از این سنخ هستند؛ به عنوان مثال تصور مفاهیمى که در مثلثات یا ریاضیات جدید مطرح است براى کودک سه ساله ممکن نیست؛ جداى از تصدیق این مسایل، حتى تصور آنها نیاز به رشد عقلانى و ذهنى خاصى دارد.
اصول سه گانه اعتقادى، یعنى توحید، معاد و نبوت از آن سنخ مسایلى هستند که تا سنینى تصور آنها هم براى ما حاصل نمىشود و از این رو نسبت به آنها غفلت محض داریم. در سنین خاصى است که تازه تصور این مطالب و مفاهیم براى ما میسر مىشود؛ این جا است که مىتوان اولین کلید را براى در آمدن انسان از غفلت نسبت به این مسایل، به کار برد و پس از آن است که مىتوان به طرح پرسش هایى پیرامون این مفاهیم و تحقیق براى یافتن پاسخ آنها پرداخت.[۳۰۲]
پس با این اوصاف می بایست برای رهایی از غفلت به خود آگاهی رسید.که ازآن گاهاً به «یقظه»تعبیر می شود.وآن، نقطه مقابل غفلت، به معناى خودآگاهى است.بعضى از عارفان آن را یکى از منازل آغازین سیر و سلوک ذکر کرده اند. در اصطلاح آنان ، بیدارى از خواب «غفلت» و توجه به اعمال و کردارهاى گذشته، براى جبران خطاها و جهت گیریهاى صحیح در آینده است.[۳۰۳]
امام خمینى (قدس سره) در کتاب «جهاد اکبر یا مبارزه با نفس» ضمن این که «یقظه» را گام اول در تهذیب نفس مى دانند ذیل این عنوان چنین فرمودند:
«تا کى مى خواهید در خواب «غفلت» به سر برید و در فساد و تباهى غوطه ور باشید، از خدا بترسید و از عواقب امور بپرهیزید، از خواب «غفلت» بیدار شوید. شما هنوز بیدار نشدید، هنوز قدم اول را برنداشتید، قدم اول در سلوک «یقظه» است، ولى شما در خواب به سر مى برید، چشم ها باز و دل ها در خواب فرو رفته است، اگر دل ها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سیاه و زنگ زده نمى شد، این طور آسوده خاطر و بى تفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمى دادید، اگر قدرى در امور اخروى و عقبات هولناک آن فکر مى کردید، به تکالیف و مسوؤلیتهاى سنگینى که بر دوش شماست، بیشتر اهمّیّت مى دادید».[۳۰۴]
فصل چهارم
عوامل روانی خطا
مقدمه
احتیاجات بشر در آب و نان و جامه و خانه، خلاصه نمی شود. یک حیوان را می توان با سیر نگه داشتن و فراهم کردن وسیله آسایش تن، راضی نگه داشت ولی برای جلب رضایت انسان به غیر از عوامل جسمانی نیاز به عوامل دیگری است وآن هم عوامل روانی است که به همان اندازه می تواند درفردمؤثر باشد.انسان از دوبعد جسمانی و روانی برخوردار است اگر چه جسم برای انسان مهم است؛ اما آنچه که بیشتر بدان اهمیت داده می شودآن بعدروانی وی است. اهمیت تا بدان جاست که علمی و رشته ای به نام روانشناسی پدیدآمد.
همان طور که انسان دربعد جسمانی دچار امراضی می گردد درآن بعد روانی نیزبرخی اوقات به بیماری هایی مبتلا می شود. استرس و اضطراب و افسردگی و… از جمله این بیماری ها است. البته این بیماری ها با مراجعه به یک پزشک و روانشناس قابل رفع است .اما در همین راستا بیماری هایی هم هست که بسیار خطرناک است ووی را ازهدف و مقصد خویش که همانا قرب به خدا است ، دور می سازد. دراین فصل نیز به دنبال یک سری عوامل روانی می گردیم که به نوعی انسان را گرفتار خطا و اشتباه ساخته وتشخیص راه درست از نادرست ، حقیقت از غیر حقیقت برایش ممکن نخواهد بود.
قبل از وارد شدن به بحث بایداذعان کرد که هر عواملی که سبب خطای وی می گردد دارای ریشه و پیامدهای است.به نظر می رسد قبل از شناسایی عوامل ،بایدریشه آن عوامل را پیدا کنیم که ازچه چیزی نشات می گیرد.ریشه هایی عوامل روانی نیز به سه چیز برمی گردد: دوستی ، ازدست دادن اعتماد و شتابکاری.حال با این نگاه به سراغ عوامل روانی خطا می رویم.
بخش اول: دوستی
دوستی چیست؟ گرایش جان به سوی چیزی است.وبه گونه ای منفی درکار شناخت وارد می شودکه ریشه آن در این است که دارنده دوستی می کوشد همه توان و انرژی خود را در پای هدفش بریزد.از آنجایی که شناخت نیاز به اندیشوری دارد تا متکامل و روشن گردد اما دوستی ، اندیشه دارنده اش را از واقعیت عینی دور می سازد. درحقیقت نفس، نیروی خود آگاهی و اندیشوری خود را ازدست می دهد و نمی گذارد که حقیقت را بفهمد؛ از این روست که گرفتار خطا می گردد.[۳۰۵]
الف- حب دنیا
۱- الف) چیستی حب دنیا
یکی از چیزهایی که انسان به آن علاقه زیاد دارد وبدان تمایل پیدا می کند، دوستی دنیا است.قبل از وارد شدن به بحث چگونگی خطا به سبب حب دنیا می بایست به نکته ای اشاره کنیم که آیا اصلاً گرایش به دنیا مذموم است؟وآن حبی که مذموم شده ،کدام است؟
درپاسخ به این سوالات باید گفت : قرآن با اصل بهره وری از دنیا منافات ندارد و حتی درجاهایی با تعبیراتی مثبتی بکار برده است.
۱- از جمله در آیه وصیّت، از مال دنیا تعبیر به «خیر»(خیر مطلق) شده است، مى فرماید:«کُتِبَ عَلَیْکُمْ اِذَا حَضَرَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الاَْقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ…[۳۰۶]; بر شما نوشته شده: هنگامى که یکى از شما مرگش فرارسد، اگر «خیرى»(مالى و ثروتى) از خود به جاى گذارده براى پدر و مادر و نزدیکانش به طور شایسته وصیّت کند».
۲ ـ در جاى دیگر از آن تعبیر به «برکات آسمان و زمین» نموده که درهاى آن به روى پرهیزکاران گشوده مى شود: «وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَات مِنَ السَّمَاءِ وَ الاَْرْضِ… [۳۰۷]; اگر اهل شهر و آبادی ها ایمان مى آوردند و تقوا پیشه مى کردند برکات آسمان و زمین را بر آنها مى گشودیم».
۳ـ درجاى دیگر از مال و ثروت تعبیر به «فَضْلِ الله» شده است. در سوره جمعه مى خوانیم: «فَاِذَا قُضِیَتِ الصَّلَوهُ فَانْتَشِرُوا فِى الاَْرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللهِ…[۳۰۸] ; هنگامى که نماز(جمعه) پایان گرفت(ممنوع بودن معامله پایان مى یابد و شما آزادید) در زمین پراکنده شوید و از فضل الهى بهره بگیرید».
۴ ـ در جاى دیگر افزایش منابع مالى را به عنوان «پاداشى در برابر توبه از گناه و روى آوردن به سوى خدا» مى شمرد، چنانکه در داستان نوح(علیه السلام) مى خوانیم:
«فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاریُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَاراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِاَمْوَال وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّات وَ یَجْعَلْ لَکُمْ اَنْهَاراً [۳۰۹] ؛ سپس گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او آمرزنده است تا بارانهاى پر برکت آسمان را پى در پى بر شما فرستد ـ و شما را با اموال و فرزندان فراوان(نیروى مالى و انسانى) امداد و یارى کند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیار شما قرار دهد».
۵ ـ دربخش دیگر ازآیات از نعمت هاى مادّى دنیا تعبیربه «طیّبات» شده است.آیه :«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللهِ الَّتِى اَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ… [۳۱۰] ؛ بگو چه کسى زینت هاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزى هاى پاکیزه را حرام کرده است»؟!
۶ـ در بعضى دیگر از آیات، تعبیراتى دیده مى شود که نشان مى دهد امکانات مادّى علاوه بر اینکه فضل الهى است مى تواند سبب قرار گرفتن انسان در زمره صالحان شود، همان گونه که در آیه ۷۵ توبه مى خوانیم:«وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ؛ گروهى از آنها کسانى هستند که با خدا پیمان بسته اند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد قطعاً صدقه خواهیم داد و از صالحان خواهیم بود»!
این آیه مخصوصاً با توجّه به شأن نزولش که درباره یکى از انصار به نام ثعلبه بن حاطب نازل شد که از پیامبر(صلى الله علیه وآله)درخواست کرد دعا کند خدا مال فراوانى به او دهد تا از آن در راه کمک به نیازمندان و رسیدن به مقام صالحان و شاکران بهره گیرد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) با روحیّه اى که در او سراغ داشت براى او دعا نکرد و پس از اصرار دعا فرمود، به خوبى نشان مى دهد که امکانات مادّى مى تواند وسیله اى براى سعادت و خوشبختى انسانها و وصول آنان به درجه صالحان و مقرّبان گردد.
از مجموع عناوین که در آیات بالا آمد به خوبى مى توان نتیجه گرفت که نعمت هاى مادّى دنیا ذاتاً مذموم و منفور و زشت و پلید نیستند؛ بلکه تابع چگونگى بهره گیرى از آنهاست که به آنها این شکل را مى دهد، اگر از آنها به طور صحیح بهره گیرى شود، چهره اى محبوب و مطلوب و زیبا و جالب و پاک و پاکیزه دارد، در غیر این صورت منفورند. به عبارت دیگر اگر آن حب و گرایش از حالت معمولی خود به حالت افراطی سوق پیدا کند، آن وقت است که مذموم محسوب می گردد.در این راستا قرآن چنین تعابیری بکار می برد:
قرآن در موارد متعدّدى زندگى دنیا را نوعى بازیچه کودکانه و لهو و سرگرمى مىشمرد، مىفرماید: «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُون[۳۱۱] ؛و زندگى دنیا جز بازى و سرگرمى نیست، و قطعاً سراى بازپسین براى کسانى که پرهیزگارى مىکنند بهتر است. آیا نمىاندیشید.»
در جاى دیگر مىفرماید: «اعْلَمُوا انَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِى الْامْوَالِ وَ الْاوْلَادِ …[۳۱۲]؛ بدانید زندگى دنیا فقط بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزونطلبى در اموال و فرزندان است.»
در حقیقت دنیاپرستان را به کودکانى تشبیه مىکند که از همه چیز غافل و بىخبرند و تنها به سرگرمى و بازى مشغولند و حتّى خطراتى را که در یک قدمى آنها وجود دارد نمىبینند!
بعضى از مفسّران زندگى انسان را به پنج دوران (از کودکى تا چهل سالگى) تقسیم کردهاند و براى هر دورانى مدّت هشت سال قائلند و مىگویند: هشت سال به بازى مشغول است، هشت سال به لهو و سرگرمىها، هشت سال در بحبوحه جوانى به سراغ زینت و زیبایى مىرود، هشت سال به تفاخر و فخرفروشى مىپردازد و بالاخره در هشت سال آخر به دنبال تکاثر و افزونطلبى در اموال و نیروها مىرود و در اینجا شخصیّت انسان تثبیت مىشود و این حالت تا آخر عمر ممکن است باقى بماند و در نتیجه مجالى براى دنیاپرستان جهت اندیشیدن به حیات معنوى در ارزشهاى جاودانى باقى نماند.[۳۱۳]
۲- الف)چگونگی خطا با حب دنیا
حب دنیا از طرق مختلفی سبب خطا می شود و این را قرآن به وضوح درآیات متعددی به ما نشان می دهد:
۱-۲- الف) سبب انکار آیات الهی و قیامت