<p><strong>نام فرانسوی</strong></p><p> </p><p>Herbe a jaunir,Gaude</p><p> </p><p> </p><p> </p><p><strong>نام آلمانی</strong></p><p> </p><p>Gelbliche Reseda,<br />Wau-Reseda</p><p> </p><p><strong>پراکندگی جهانی</strong></p><p> </p><p><strong>اروپا، شمال افریقا و جنوب غرب آسیا (عراق، ایران، افغانستان و پاکستان) (مظفریان، ۱۳۹۱: ۹۳۰)</strong><strong>.</strong></p><p> </p><p> </p><p> </p><p><strong>نام عربی</strong></p><p> </p><p><strong>ویبه، بلیجه</strong></p>
ریشه شناسی: (رک. panǰag, rōz). واژۀ truftag مرکب است از: بن ماضی truft- + پسوند صفت ساز -ag ؛ هند و ایرانی آغازین: *tarp- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۱۰)؛ سانسکریت: tṛptá- مرتبط با tṛpú- «دزد» از ریشۀ tṛp- «دزدیدن، ارضا کردن خود با انجام کاری» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۴۵۴)؛ اوستایی: مشتق از ریشه tarǝp- و بن مضارع tərəfiia- (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۶۴۳)؛ از ریشۀ tarp- «دزدیدن» (کلنز، ۱۹۹۵: ۲۵)؛ فارسی میانه: truftag [tlwptk’] «دزدیده، اندرگاهی» (مکنزی، ۱۹۷۱: ۸۴؛ بهار، ۱۳۷۵: ۵۱)؛ taruftag «دزدیده، (پنجۀ) دزدیده، (خمسه) مسترقه» (بهار، ۱۳۴۵: ۱۵۵-۱۵۶)؛ truftak (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۹۵)؛ فارسی نو: تروفته؛ مرتبط با ترفند (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۹۵)؛ معادل عربی: مسروقه، مسترقه.
-
- §§
panǰag [pnck’ | Av. paṇča-]
(گاهشماری: مقیاسات)
* پنجه؛ دوره پنج روزه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: برخی از مترادفهای این واژه در لغتنامه دهخدا عبارتند از: پنجک، پنجه، فنجه، پنجروزی، پنجهء گزیده، پنجهء دزدیده، خمسهء مسترقه، ایامالمسترقه، ایامالمختاره.
ریشه شناسی: این واژه مرکب است از: عدد panǰ + پسوند اسم ساز -ag : هند و ایرانی آغازین: *panča- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۷۸)؛ سانسکریت: pañcaka «پنجه» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۵۷۸)؛ اوستایی: paṇča- (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۳۸)؛ فارسی میانه: panjak [pnck] «پنجه، ۵ روز، پنجه مسترقه» (بهار، ۱۳۴۵: ۱۳۵)؛ panǰag [pnck’] «خمسه، پنجه، دست» (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۱۹)؛ panj [pnc’] «پنج» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۵۰)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: panǰ [pnj] «پنج» (بویس، ۱۹۷۷: ۷۱)؛ فارسی میانه ترفانی: panz [pnz, pnc] «پنج» (بویس، ۱۹۷۷: ۷۱)؛ فارسی نو: پنجه، پنج؛ انگلیسی: fifth, five ؛ معادل انگلیسی: pentad ؛ معادل عربی: خمسه.
ترکیبات:
panǰ gāh ī gāhānīg «پنج گاه گاهانی: پنجه آخر سال، (مصادف است با پنجه دزدیده)»
panǰ rōz gāhānbār «پنج روز گاهنبار: هر یک از شش پنجه گاهنبار، جشن گاهنبار»
panǰ rōz ī duzīdag «پنج روز دزدیده: پنجه دزدیده، خمسه مسترقه»
panǰ rōz ī gāhānīg «پنج روز گاهانی: پنج گاه گاهانی، پنجه آخر سال»
panǰ rōz ī truftag «پنج روز دزدیده: پنجه دزدیده، خمسه مسترقه»
panǰag ī weh «پنجه نیک: پنج گاه گاهانی».
-
- §§
panǰag ī weh [pnck’ y ŠPYL]
(گاهشماری: تقسیمات سال)
* پنجه نیک: پنج گاه گاهانی، (مصادف است با پنجه دزدیده)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: (رک. panǰ gāh ī gāhānīg)
ریشه شناسی: (برای بررسی ریشه شناختی جزء اول رک. panǰag). بررسی ریشه شناختی weh در زیر آمده است؛ هند و ایرانی آغازین: *Huasu- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۲۳)؛ سانسکریت: vásvī-, vásyas-, vásīyas-, vásu- «نیک، خوب» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۹۳۱)؛ اوستایی: vaŋhauu-, vaŋhuu-, vaŋhu-, vohu-, vaŋhuuī- «نیک، خوب، عالی» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۵۸)؛ فارسی باستان: vahya-, vaʰu- (کنت، ۱۹۵۳: ۲۰۸)؛ فارسی میانه: panjag i vēh «خمسه مسترقه» (بهار، ۱۳۴۵: ۱۳۵-۱۳۶)؛ vēh [wdh; ŠPYL] «نیک، بهتر، خوب، اهورایی» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۸)؛ weh [ŠPYL < A špyr; wyh | N bih] «بهتر، خوب» (مکنزی، ۱۹۷۱: ۸۹)؛ فارسی میانه اشکانی ترفانی: [why-] «به»، در ترکیبات (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۸)؛ فارسی میانه ترفانی: [why] «به»، همچنین [wyhdr] «بهتر» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۸)؛ پازند: vah, vahē̌, veh, vih و … (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۲۰۸)؛ فارسی نو: به؛ معادل انگلیسی: good, best, better .
-
- §§
Pārand [pˀlnd | Av. pāraṇdī-]
(تنجیم: ستارگان)
* ستارۀ پارند، صورت فلکی پارند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: واژۀ «پارند» چهار بار در بندهشن تکرار شده است. بار اول، در بندهشن (۱: ۵۲) بعنوان یکی از امشاسپندان؛ بار دوم در بندهشن (۲: ۶) با صفت Mazdā-dād «مزدا-آفریده» بعنوان یکی از سرداران پاسدارِ نواحی؛ بار سوم و چهارم، در بندهشن (۲۶: ۱۲۵ و ۱۲۶)، با صفت purr-xwarrah «پُر-فرّه» و rawāg-rah «روان-گردونه» بعنوان اختری مینوی که ۵۰ ستاره دارد و اهرشونگِ امشاسپند را همراهی میکند. همین صفت برای پارند در ویشتاسب یشت (یشت، ۱۰: ۶۶) نیز در ترکیب pāraṇdī- raoraϑa- آمده است. مطابق بهار (۱۳۷۵: ۴۱)، بعنوان یک امشاسپند، او «زن ایزدی است نگهبان دارائی مردم». (برای توضیحات بیشتر رک. Mazdā-dād)
ریشه شناسی: مطابق رایشلت (۱۹۱۱: ۲۹۴)، واژۀ Pārand به معنی «فراوانی، ثروت» نام الههای است که در اوستا به صورت Pāraṇdī- آمده است و با واژۀ ودایی Puraṃdhay- مرتبط است؛ اما ظاهراً، این واژه مرکب است از: واژۀ سانسکریت pārá- به معنی «بالاترین، دورترین، نهایت، کمال، غایت» میباشد + صورت مؤنث از aṇḍa- به معنی «اوج، قله» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۱۹، ۱۳۰۹)، که رویهم رفته به معنی «بالاترین یا دورترین قله آسمان» است؛ هند و ایرانی آغازین: مشتق از صورت مونث و بالندۀ *par-a- «بیشترین، دورترین، بالاترین» + *Hanta- «نهایت، آخر» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۷۸، ۱۰)؛ سانسکریت: صورت مونث از pārá- + aṇḍa- (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۱۹، ۱۳۰۹)؛ اوستایی: pārǝndaī- «فراوانی، ثروت؛ نام الهه ای» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۹۴)؛ pāraṇdī- (یشت، ۱۰: ۶۶)؛ فارسی میانه: Pārand «پارند. از امشاسپندان، از اختران، اختر پر فره و ۵۰ ستاره و روان گردونه» (بهار، ۱۳۴۵: ۱۱۵).
ترکیبات:
purr-xwarrah Pārand ī panǰāh stārag «پارندِ پُرفرّۀ پنجاه ستاره»
Pārand ī rawāg-rah «پارندِ روان-گردونه».
-
- §§
Parwēz [Paz. Paruuīz | MP plwyc’ | Av. paoiryaēinī-]
(منازل قمر)
* پرویز، به معنی «انبوه، فراوانی»: خانه سوم ماه. از ۲۶ درجه و ۴۰ دقیقه حمل تا ۱۰ درجه ثور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسامد و خوانش: نام این منزل قمر دو بار در بندهشن آمده است. املاهای مختلف این منزل قمر در نسخ بندهشن به شرح زیر است: الف) در بندهشن (۲: ۲): در TD1, TD2, DH با املای پازند (parvz)، در K20 با املای پازند (paruuiz)، در K20b, M51 با املای پازند (paruuīz)، (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۳۵پ۳۲)؛ ب) در بندهشن (۷: ۳): در TD1 با املای پهلوی (plyc’)، و در TD2, DH با املای پهلوی (plwyc’)، (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۱۱۹پ۱۸). هنینگ (۱۹۴۲: ۲۴۴)، بهار (۱۳۷۵: ۵۸) و سایر پژوهشگران، این منزل قمری را به صورت Parwēz خوانده و با «خوشه پروین» برابر گرفتهاند.
توضیحات: در بندهشن، منزل قمری «پرویز»، خانه سوم ماه است که معادل آن در هندی Kṛ́ttikā به معنی «خنجر، کارد» نام دارد. این منزل در قسمت اولِ برج گاو قرار دارد و معادل عربی آن «ثریّا» به معنی «ثروت» است. نام این منزل در لاتین Pleiades «انبوه، فراوانی» و در اوستا Paoiriiaēinī- است. در فارسی به آن «خوشۀ پروین» میگویند و آن عبارت است از شش ستاره که به شکل یک ملاقۀ کوچک بر گردن گاو آسمانی قرار دارند. مطابق بندهشن (۲: ۲۱)، این صورت فلکی از اختران تیزرو و در نتیجه بلندپایه محسوب شده است (رک. axtarān ī tēz-rawišntar). نامهای دیگر این صورت فلکی در فارسی عبارتند از: پرن، پرند، پرو، پروه، رَفه، رَمه، نرگسه، نرگسهء چرخ، نرگسهء سقف لاجورد.
ریشه شناسی: این واژۀ مرکب است از: parw- «پُر، فراوان» + پسوند اسم ساز -ēz به معنی «فراوانی»؛ هند و ایرانی آغازین: مشتق از *prHu- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۸۶)؛ سانسکریت: مشتق از pūrvī́- «انبوه، فراوان» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۶۳۶)؛ معادل سانسکریت: «خوشه پروین» kṛ́ttikā- (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۳۰۴)؛ اوستایی: paoiriiaēinī- «خوشه پروین» (رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۳۹)؛ فارسی میانه: parwēz (بهار، ۱۳۷۵: ۵۸؛ بهار، ۱۳۴۵: ۴۰۲؛ هنینگ، ۱۹۴۲: ۲۴۴؛ بهزادی، ۱۳۶۸: ۵)؛ پازند: paruuīz (پاکزاد، ۲۰۰۵: ۳۵)؛ فارسی نو: (خوشۀ) پروین؛ انگلیسی: Pleiades ؛ معادل عربی: النجم، الثریّا، عقد الثریا.
ترکیبات:
;<p> </p><p> </p><p> </p><p><strong>نام ایرانی</strong></p><p> </p><p><strong>اسپرک، اسفرک، پشترک، ورث زرد نما، ورث زرد جهره</strong></p><p> </p><p><strong>پراکندگی در ایران</strong></p><p> </p><p><strong>آذربایجان، اصفهان، لرستان، خراسان، تهران(مظفریان، ۱۳۹۱: ۹۳۰)، البرز، اطراف کرج، قزوین، منجیل، شیرین سر، سراب، تربت حیدریه، شیراز (جهانشاهی افشار،۱۳۷۵: ۳۸) از مناطقی می باشد که می توان گیاه اسپرک را یافت</strong><strong>.</strong></p><p> </p><p> </p><p> </p><p><strong>نام تجاری</strong></p><p> </p><p>Weld ((luteolin</p><p> </p><p> </p><p> </p><p><strong>نامهای مترادف</strong></p><p> </p><p>-</p><p> </p><p><strong>قسمت رنگزا</strong></p><p> </p><p><strong>تمام قسمت های گیاه دارای ماده رنگی است ولی ریشه آن کمتر از سایر قسمت ها دارای ماده رنگی است و گل های آن فراوان ترین منبع رنگ محسوب می شوند</strong><strong>.</strong></p><p> </p><p> </p><p> </p><p><strong>نام خانواده</strong></p><p> </p><p>Rubiacea<strong> روناسیان</strong>/</p><p> </p><p> </p><p> </p><p>۴)گیاه رنگزای انار<br />انار، درختی کوتاه و بدون خار یا درختچه ای بزرگ، پر شاخ و خاردار است. برگ این درخت به طول ۳-۶ و عرض ۱-۳ سانتی متر(مظفریان، ۱۳۹۱: ۹۱۰) و گل ها دارای ۷- ۵ کاسبرگ میباشند. کاسه ی گل که در امتداد نهنج قرار دارد ،لوله ای ،گوشتی و ضخیم است.گلبرگ ها به دیواره ی داخلی نهنج چسبیده و تعداد آن ها مساوی کاسبرگ ها می باشد. گلبرگ ها بعد از گرده افشانی می ریزند. در حالی که کاسبرگ ها عضو دائمی در گل و میوه هستند. میوه این درخت به قطر ۵-۸ سانتی متر(در انواع اصلاح شده و زراعی تا ۲۰ سانتی متر)، به رنگ قرمز- قهوه ای، با بخش گوشتی ارغوانی، زرد یا سفید و طعم ترش یا شیرین می باشد(مظفریان، ۱۳۹۱: ۹۱۰). ریشه در انار با توجه به رقم ،فاصله کاشت ،نوع خاک، شخم،کود دهی، نحوه آبیاری و سایر مراقبت های زراعی متفاوت و تا ۵/۱ متر بطور عمودی و ۵/۲ تا ۳ متر به طور افقی نفوذ و گسترش می یابد. اما حداکثر حجم ریشه در عمق ۲۰تا ۷۰ سانتی متری خاک قرار دارد. این درختچه در پوست ، میوه و در ریشه دارای ماده مازوجی است اندازه این ماده در پوست و میوه آن،۲۰ تا ۵۰ درصد می رسد آمار نشان می دهد که این ماده از تمام مواد مازوجی دیگر بیشتر در ایران مصرف می شود.<br />انار رباب، نیریز فارس، ملس ساوه، ملس دانه سیاه یزد، ملس یزدی، شیش هکپ فردوس، نادری بادرود، قجاق قم، اردستانی مه ولات، بجستانی گناباد و خزر بردسکن از مهمترین ارقام صادراتی انار در ایران و رقم واندرفول (Wonderful) معروف ترین رقم انار در اسپانیا و آمریکا میباشد. (جدول ۳-۴)<br /><strong>جدول۳-۴- اطلاعات علمی گیاه رنگزای انار</strong></p><p> </p><p> </p><p><strong>انار</strong></p><p> </p><p> </p><p> </p><p><strong>نام علمی</strong></p><p> </p><p>Punica granatum L.</p><p> </p><p><strong>رویشگاه</strong></p><p> </p><p><strong>انار را می توان در انواع خاک ها از شنی تا رسی و حتی اراضی شور کشت کرد، اما درخت انار برای رشد مطلوب، به خاکی با زهکشی خوب و بافت متوسط رسی احتیاج دارد. درختان انار در محل نورگیر و با فاصله مناسب کاشته شوند</strong><strong>.</strong><br /><a href="https://feko.ir/"><img class="alignnone wp-image-58″ src="https://ziso.ir/wp-content/uploads/2021/10/S-8-1.png” alt="پایان نامه - مقاله - پروژه” width="384″ height="142″ /></a></p>